قسمت نخست خاطرات شهید «سید عباس راسخی»
دوست و همرزم شهید «سید عباس راسخی» نقل میکند: «چند روز بعد ما را بردند خط گوجار که بسیار مرتفع و صعبالعبور بود. وقتی به خط رسیدیم هوا کولاک شده بود. سید ابوالفضل وقتی مرا تنها دید گفت: منم میمانم. گفتم: تو از شدت سرما نمیتوانی راحت حرف بزنی! ریشهایت یخ زده!»