خاطرات شهید سید حسین شجاعی

خاطرات شهید سید حسین شجاعی
قسمت سوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»

ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم

مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «حسین در جمع دوستانش گفت: مادر منو نگاه کنین چقدر شجاعه! اما بعضی مادر‌ها گریه می‌کنن. بعد هم خندید و گفت: فکر نکن از روی بی فکری می‌ریم. ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم.»
قسمت دوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»

دارم فکر می‌کنم لیاقت مادر شهید شدن رو پیدا کردی!

مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «دست‌هایش را زد زیر چانه‌اش و به من نگاه می‌کرد. گفتم: سید حسین! چرا این طوری نگاه می‌کنی؟ خندید و گفت: دارم فکر می‌کنم لیاقت مادر شهید شدن رو پیدا کردی!»
قسمت نخست خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»

هر کاری از دستمون برمی‌آد باید برای انقلاب انجام بدیم

خواهر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «با تمام شدن صحبت‌های امام، سید حسین آماده رفتن شد. برادرم به شوخی گفت: مگه تو وزیری که باید اخبار و صحبت‌های رهبر و مسئولین رو گوش کنی؟ گفت: «هر کاری از دستمون برمی‌آد باید برای انقلاب انجام بدیم؛ از گوش دادن به خبر‌ها تا کشیک و نگهبانی دادن.»
طراحی و تولید: ایران سامانه