سردار تیر بار معروفت را به کی سپردی ؟ تو و اون تیر بار چنان باهم عجین شده بودید که دل کندنتان از هم مصیبت بود .تیر بار کلاش در دستهای تو آدم را به یاد داسی می انداخت که در دست کشاورز قفل شده باشد و علفهای هرز را درو کند.آخرش هم آنقدر خالصانه دشمن دینت را درو کردی که قاضی الحاجات آرزوی آخرت را هم بر آورده کرد