ستارهای بود که یکدم از آفتاب وجود پیر جماران جدایی نداشت. محو و فانی در جذبه عشق پیر مرادش بود که نه فقط پدر او، که جانان و جان یک ملت و یک امت در همه جهان بود و قلب هر آزاده و حق طلب و عدالتخواه در این کره خاک، به عشق او میطپید. خود را فراموش کرده بود و خودی نمیدید و سایه آن آفتاب دلهای عاشق شده بود. وقتی که آن پیر، در سرازیری به سمت بیمارستان، ناگهان و در میان حیرت همگان، یادگارش را درآغوش گرفت، همه دانستند که «احمد امام» چقدر محبوب دل اوست.