
پسرم آرزوی شهادت داشت و خدا در بهترین شب نصیبش کرد
به گزارش نوید شاهد مازندران، مادر شهید نخبه علمی «محمدرضا ذاکریان» که بیست و سوم خردادماه 1404، به همراه همسر و دو فرزند خردسالش در حمله رژیم صهیونیستی به تهران به شهادت رسید، با بیان اینکه از کودکی استعداد و پشتکار ویژه فرزندش را پرورش داده است، گفت: «محمدرضا همیشه نفر اول بود و اعتقاد عمیقی به دعای مادر داشت. شهادتش در شبی که به حضرت امیرالمؤمنین(ع) منتسب است، برایم افتخاری جاودان است.»
مادر شهید نخبه علمی «محمدرضا ذاکریان» در گفتوگو با نوید شاهد درباره ویژگیهای فرزندش گفت: «از همان کودکی حرکات و رفتارهایش نشان میداد که فعال است و دوست دارد نفر اول باشد. چون از استعدادش آگاه بودم، هیچگاه اجازه ندادم وقتش هدر برود یا بیهوده در کوچه سپری شود. حتی در تابستانها هنگام کار در خانه، با او تمرین ضرب و ریاضی میکردم. پدرش نیز با صدای خود شعر میخواند و ضبط میکرد و بچهها با اشتیاق آن شعرها را گوش میدادند و حفظ میکردند.»
بدون دعای من سر جلسه امتحان نمی رفت
وی افزود: «نمیگذاشتم زیاد به تلویزیون و سرگرمیهای بیفایده مشغول باشد. هم من و هم پدرش برای تربیت فرزندان وقت گذاشتیم. چون فرهنگی بودم، میدانستم چه چیزهایی برایش مفید است و همانها را برایش فراهم میکردم. در تمام مقاطع تحصیلی نفر اول بود و بسیار به دعای مادر اعتقاد داشت. هر وقت امتحان مهمی داشت، میگفت: "مامان دارم میروم سر جلسه، برایم دعا کن." من هم ساعتها دعا میخواندم تا امتحانش تمام شود و خودش زنگ میزد که مامان، امتحانم را دادم.»
مادر شهید با اشاره به احترام خاص فرزندش به والدین ادامه داد: «بعد از ازدواج هم مقید بود حرمت مادریام حفظ شود. حتی پرسید فرزندانش مرا چه صدا کنند و چون سادات بودم و خودش این را دوست داشت، گفت: "میخواهم بچهها تو را مامان سادات صدا کنند." هرگاه میدید کاری انجام میدهم، از دستم میگرفت و میگفت بگذار من انجام بدهم؛ حتی بعد از ازدواج هم کمک میکرد و نمیگذاشت دست به کاری بزنم.»
فرزندم به آرزویش رسید
وی درباره پیوند فرزندش با نذورات مذهبی گفت: «شهادتش در روزی که به حضرت امیرالمؤمنین(ع) منتسب بود برایم افتخار است. محمدرضا هر شب بیست و سوم ماه رمضان نذر داشت و دوست داشت خودش برنج نذری را بین روزهداران تقسیم کند. حتی اگر چند ساعت قبل از سحر میرسید، باید خودش این کار را انجام میداد. اینکه در همان راه و در همان شب به شهادت رسید، نشان از اشتیاقش داشت.»
مادر شهید درباره ازدواج فرزندش گفت: «تمام کارهای ازدواجش را به من و خواهرش سپرده بود. وقتی خواستیم دختری مناسب برایش پیدا کنیم، گفت اول شما ببینید و بپسندید. وقتی خیالش راحت شد که ما از لحاظ عقیده و رفتار توافق داریم، خودش اقدام کرد.»
نوهام گفت دعا کن به دیدار امام رضا(ع) بروم
وی به آخرین تماس با پسرش قبل از شهادت اشاره کرد و گفت: «هفت ساعت پیش از شهادتش، در حالی که من در مشهد بودم، تماس گرفت. چون اولین بار با قطار رفته بودیم، ذوق داشت که قطار بیاید. مثل همیشه خواست برایش دعا کنم و گفت: "مامان سادات دعا کن من هم پیش امام رضا(ع) بیایم."» مادر شهید تصریح کرد: «رژیم صهیونیستی با کشتن کودکان ۷ ماهه و ۵ ساله ما به هدف خود نمیرسد. همانطور که قرآن میفرماید، آنان نزد خدا روزی میخورند. دختر کوچکم خواب برادرش را دید که او را صدا میزند و میگوید منتظر زینب (همسرش) هستم. وقتی دو نفری آمدند، بانویی آمد و ما را در آغوش کشید.»
انتهای پیام/