روایت پدر شهید «سیمیاری» از فرزندی که راه جبهه را بر عروسی ترجیح داد
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، در روستای سیمیار از توابع الموت، مردی ساده و صادق زندگی میکند که سالها پیش جوانترین فرزندش را برای دفاع از میهن به جبهه فرستاد. فرامرز سیمیاری پدر شهید ابوالحسن سیمیاری، امروز در گفتوگو با نوید شاهد، از زندگی، آرزوها و دلاوریهای پسرش میگوید؛ جوانی که عروسی را به جبهه ترجیح داد و با ایمان و غیرتی راسخ، جان خود را در راه حفظ خاک ایران فدا کرد. این گفتوگو روایتگر داغ و افتخار یک پدر است که هنوز هم دل در گرو آیندهای روشن برای نسلهای بعد دارد. با ما همرا باشید:
نوید شاهد قزوین: پدر جان، در ابتدا از خودتان برایمان بگویید. شرایط زندگی و خانواده شما چگونه بود؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: اهل الموت هستم. در روستای سیمیار از توابع شهر قزوین به دنیا آمدم. سه برادر و یک خواهر دارم. پدرم کشاورز بود. ۲۲ - ۲۳ ساله بودم که ازدواج کردم. با همسرم در روستا همسایه بودیم. موضوع دوست داشتنش را با پدر و مادرم در میان گذاشتم و به خواستگاریاش رفتم. مراسم عروسی سادهای برگزار کردیم و زندگی مشترکمان را در روستا آغاز کردیم. حاصل ازدواجم، ۷ فرزند بود. ۵۰ سال در روستا ساکن بودیم سپس در قزوین خانه خریده و در شهر هم زندگی میکنیم.
نوید شاهد قزوین: از ویژگیهای اخلاقی فرزند شهیدتان برایمان بگویید.
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: پسر شهیدم که هفتمین فرزندم بود، فروردین سال ۱۳۴۲، به دنیا آمد و از آمدنش خیلی خوشحال بودم. فرزندم به دلیل اینکه امکانات در روستا نبود نتوانست ادامه تحصیل دهد، لذا تا دوم راهنمایی درس خواند. پسرم خوش اخلاق، مهربان و با همه رفیق بود. مقید به انجام احکام الهی بود و اراده جدی در انجام واجبات و ترک محرمات داشت. از ۱۰ سالگی نماز میخواند و روزه میگرفت. اهل مسجد و هیئت بود. ایام محرم صفر در برپایی مراسم عزاداری تلاش میکرد. کمک حالم بود و در کارهای کشاورزی به من کمک میکرد. فرزندم انقلابی بود و در دوران انقلاب اسلامی، فعالیتهای انقلابی انجام میداد. پسرم با رسیدن به سن سربازی به خدمت رفت. در نیروی هوایی تهران بود. خدمت سربازی که تمام شد. ۶ ماه در کارخانه اکباتان کار کرد و ۲۰ – ۲۱ ساله بود که از سوی سازمان هلالاحمر راهی جبهه شد.
نوید شاهد قزوین: وقتی به جبهه رفت از شما اجازه گرفت؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: پسرم وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود، با من مشورت نکرد، بدون اینکه چیزی بگوید رفت. بعد از رفتنش به زنعمویش پیام داد به مادر و پدرش بگوید، پسرشان به جبهه رفته است. بعد گذشت ۴۵ روز از حضورش، دوستان و همکارهانش به سراغش در جبهه رفتند و گفتند برگرد، اما گفته بود ۴۵ روز ماندم، میخواهم ۴۵ روز دیگر هم بمانم. هر چه اصرار کردند، قبول نکرد. سرانجام شانزدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۳، با سمت نیروی واحد تدارکات در سرپلذهاب توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نوید شاهد قزوین: راضی بودید که ایشان به جبهه بروند؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: چرا نباید راضی باشم؟ این مملکت مال مردم است، مالِ هم آنهایی که خون دل خوردن تا یک وجب از خاک آن دست دشمن نیفتد. اگر پسر من نمیرفت، بقیه هم دل و جرات نمیکردند بروند. آن روزها ما مملکت درست و حسابی نداشتیم؛ هرکی که دلش برای این آبوخاک میسوخت، باید میرفت و از آن دفاع میکرد. اگر نمیرفتند، اگر جلوی دشمن را نمیگرفتند، امروز معلوم نبود ما کجا بودیم. پسرم رفت، زیرا وظیفهاش بود، چون غیرت و ایمانش اجازه نمیداد بیتفاوت بماند. منم راضیم، با اینکه داغ دیدم، اما سرم بالاست.
نوید شاهد قزوین: خبر شهادتشان را چه کسی به شما داد؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: یکی از اهالی روستا به نام رحیم محمدزاده خانه آمد و گفت مأمورها کار دارند. ما را مدرسه بردند و گفتند پسرت مجروح شده، اما حس پدرانهام میگفت؛ پسرم شهید شده است، رفتیم قزوین و دیدیم شهید شده است.
نوید شاهد قزوین: چند ساله بود شهید شد و مراسم تشییع چطور برگزار شد؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: ۲۲ یا ۲۳ ساله بود که شهید شد و مراسم تشییع پسرم خیلی سخت برگزار شد. زمستان و برف زیاد آمده بود. ۳ روز با بولدوزر راه را باز کردند تا ماشین به روستا بیاید، اما نشد. به همین دلیل از رجائیدشت ماشین آمد، تا پیکر مطهر شهید را در بقیه راه با برانکارد ببرند. خیلی سخت بود.
نوید شاهد قزوین: شده بود فرزندت بگوید دوست دارد شهید شود؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: وقتی پسرم به جبهه رفت. مادرش میگفت برای عروسیات آماده شدیم، میگفت: مادر دعا کن به آرزویم برسم، من عروسی نمیخواهم. آرزویش شهادت بود. میگفت عروسی به چه دردم میخورد.
نوید شاهد قزوین: عروسی کرده بود؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: نه، نامزد داشت. دخترخالهاش بود. قرار بود برای عید عروسی بگیریم، اما خرج عروسی خرج مراسم شهادتش شد.
نوید شاهد قزوین: تاکنون خوابش را دیدهاید؟ اکنون چند وقت یکبار سر مزارشان میروید؟ چه دردودلی میکنید؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: یک بار خواب دیدم، آن هم خوشحال بود. چیزی نگفت، فقط خوشحال بود. اکنون هم اگر در روستا باشیم، هر جمعه به مزارش میروم، اگر در شهر باشم هر ده، پانزده روزی یکبار به مزارش میروم. درد دلم با فرزندم زیاد است و به ایشان میگویم دستم را بگیرد و مرا نزد خودش ببرد.
نوید شاهد قزوین: وقتی یاد شهید میافتید چه حسی دارید، برایمان بگویید.
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: وقتی یادش میافتم، قلبم میلرزد. هنوزم که هنوزِ، هر بار کسی در میزند، دلم میخواهد پسرم باشد. با همون چهره آرام، با همون چشمهایی که همیشه منتظر حرف زدن نبود، فقط نگاه میکرد، و من از نگاهش همهچیز رو میفهمیدم.
نوید شاهد قزوین: مهمترین وظیفه آحاد جامعه نسبت به شهدا در شرایط امروز چیست؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: در این شرایط حساس و پرچالش، مهمترین وظیفه هر یک از ما حفظ اتحاد و همدلی است. باید دست در دست هم دهیم و با صبر، تلاش و امید برای ساختن آیندهای بهتر برای کشورمان کوشش کنیم. حفظ ارزشها، احترام به قانون، پایبندی به اخلاق و تلاش برای پیشرفت علمی و اقتصادی، وظایفی است که بر دوش همه ما سنگینی میکند. باید بدانیم که هر قدم کوچک، میتواند تاثیر بزرگی در سرنوشت کشور و نسلهای آینده داشته باشد. دشمنان همیشه در کمیناند، اما وقتی ملت باهم متحد باشند، هیچ کس نمیتواند به آنها ضربه بزنند. پس باید خودمان را در کارمان، در خانوادهمان، در اجتماع و حتی در کوچکترین امور روزمره مسئول بدانیم. اگر همه به وظایفمان عمل کنیم، همدیگر را حمایت کنیم و عاشق وطن باشیم، شرایط سخت امروز هم به روزهای روشن تبدیل خواهد شد.
نوید شاهد قزوین: چه توصیهای به مسئولان دارید؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: از ما که دیگر سنی گذشته، درد دلمان را میگوئیم که شاید مسئولان بشنوند. پسر ما رفت که این مملکت بماند و مردم راحت زندگی کنند. حالا شماها که مسئولید، حرمت خون شهیدا را نگه دارید، حق مردم را ادا کنید. پسرم برای خدا رفت، برای مردم رفت، نه برای اسم و نان. حالا شما که بر سر کارید، به فکر مردم باشید. این صندلیها باقی نمیمانند. اما کار خوب باقی میماند، دعای مادر و پدر شهید پشت سر کسی است که درد مردم را بفهمد. اگر ابوالحسن رفت، برای این بود که نگذارد یک وجب از خاک کشورش دست بیگانه بیفتد. حالا شماها مواظب باشید این کشور دست بیعدالتی نیفتد. امانت شهدا پیش شماست. با مردم با انصاف باشید، با جوانها مهربون باشید.
نوید شاهد قزوین: چه توصیهای به جوانان دارید؟
پدر شهید ابوالحسن سیمیاری: جوانهای عزیز، زندگی سختیها و خوشیهای خودش را دارد، اما یادتان باشد که راه درست همیشه بهترین راه است. پسر من رفت تا شما عزیزان بتوانید در امنیت و آرامش زندگی کنید. قدر این آرامش را بدانید و به کشور و خانوادهتان احترام بگذارید. هر کاری که میکنید، با دل و جان انجام دهید. نترسید از سختیها، چون سختیها شما را قویتر میکنند. ایمان داشته باشید به خودتان و به راهی که انتخاب میکنید. پسر من به راه خدا رفت، شما هم راه خودتان را با پاکی و صداقت انتخاب کنید.
همیشه در دلتان محبت و مهربانی را حفظ کنید. با همدیگر مهربان باشید، به خانوادهتان احترام بگذارید و رفیقهای خوب انتخاب کنید. راهی که پسر من رفت، راهی بود که برای آینده بهتر شما باز شد. قدر زندگی و فرصتها را بدانید.تحصیل کنید، تلاش کنید، به فکر آبادانی وطن باشید. یاد بگیرید، رشد کنید و همیشه از جوانان کشور توقع میرود که آینده را بهتر بسازند. من و امثال من امیدواریم که شما راه شهدا را ادامه دهید و همیشه به یاد داشته باشید که پشت هر موفقیتی، عشق به خانواده و وطن بوده است.