تنها محبوبم، معبود يكتاى جهان است
چهارشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۱۹
تنها محبوبم، معبود يكتاى جهان است كه در خلوت دل در برابر عظمتش نماز مى گذارم. نمازى كه مهر آن از خاك جبهه است و بوى خون برادران شهيد و جانبازان گرانقدرمان از آن به مشام مي رسد. متنی که خواندید قسمتی از وصیتنامه شهید كاظم حجازی فر بود که در ادامه تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
نوید شاهد آذربایجان غربی؛ فرمانده شهید «كاظم حجازی فر»، سال 1338 متولد شد. با نبوغ، هوش بسیاری که داشت، رتبه ممتاز کسب می کرد و همزمان براى كمك به بهبود وضع مالى خانواده به پدرش در كارگاه جوشكارى كمك میکرد. با تلاش در کنكور سراسرى سال 1356 در رشته فلسفه وارد دانشگاه آذرآبادگان تبريز شد. او ناآرام و پرشور در بحبوحه اوجگيرى انقلاب در سراسر كشور، به كمك و همراهى برادرش محمدرضا بطور شبانه نوار و تمثال امام خمينى قدس سره و شب نامه ها و اعلاميه هاى ديگر مراجع را در سطح شهر پخش میكرد.
با آغاز جنگ تحمیلی، در سال 1359 از سوى سپاه پاسداران خوى به عنوان بسيجى به پيرانشهر اعزام شد. بعد از مدتی جانشين عبدالرحمن آصفى شد و در آخر بار، سمت فرماندهى گردان حضرت على اكبر عليه السلام را پذیرفت. سپس به وزارت خارجه رفت و موافقت خود را مشروط به اجازه حضور در جبهه - در مواقع ضرورى - اعلام كرد. كاظم حجازىفر، فرمانده گردان حضرت علی اکبر عليه السلام از لشكر 31 عاشورا در غروب اولين روز كربلاى 5 در شلمچه مجروح و به هنگام اذان صبح روز چهاردهم اسفند 65 به شهادت رسيد.
بسم الله الرحمن الرحيم
«و مالكم لا تقاتلون فى سبيل ا... و المستضعفين ...»
بر بلنداى انديشه و رو به قبله نشسته ام. تنها محبوبم، معبود يكتاى جهان است كه در خلوت دل در برابر عظمتش نماز مى گذارم. نمازى كه مهر آن از خاك جبهه است و بوى خون برادران شهيد و جانبازان گرانقدرمان از آن به مشام مي رسد. شايد اين حكم در ذهنت خطور كند كه خون نجس است، اما اين خونيست كه خود مطهر است و جامعه ناپاك مستكبرين كوردل را از صحنه روزگار مى شويد و سرخى ديگرى بر آفتاب ظفرمند پيروزى كه در آسمان رهايى انسانها درخشيدن گرفته، جلايى ديگر مى بخشد.
برادرم محمدرضا سلام عرض مي كنم. اميدوارم خداوند تو را و هر بنده مخلص ديگرش را براى خود خالصتر بگرداند. برادرم از اينكه تنهايت مى گذارم عذر مي خواهم. شما قبلا نيز تنها بودى و خدا را در همه حال همراه خود و ناظر بر خود مى دانى. برادرم! محمدرضا، تاريخ همچون سيل بنيان كن، همه ورقه هاى زندگى را درهم مى پيچد و در خود غرق مى كند.
اين آيندگان هستند كه شايد از اعماق اقيانوس تاريخى كه به بلنداى عزت همه انسانها و موجودات در خود خاطره ها و لحظاتی دیدنی را ثبت نموده اند، اعماق آن را بشکافند و گذشت و ايثارگریهای رزمندگان مخلص اسلام را از بطن آن بيرون بكشند و در كم و كيف آن به قضاوت بنشينند.
اما چيزى كه در اين ميان، عايد تاريخ سازان خواهد بود، شايد كه رحمت آورند و و همين رحمت مورد قبول حق تعالى باشد، اما همه مسؤول اعمال خويشتنيم. همه در برابر محكمه عدل الهى مسؤوليم و بايد جوابگوى اعمال نيك و بد خود باشيم. برادر گر چه برای خداوند بنده اى صالح نبودم، اما براى بندگانش تا آنجا که در توانم بود، سراسر محبت کردم و ناراحتى و درددل آنها را، درد و رنج و محنت خود دانستم.
امروز متوجه اين نكته شده ام و تصميم دارم كه به قول سردار رشيد اسلام شهيد چمران كوله بارم را بربندم و در خلوت تنهايى در ديار غربت تنها بميرم و اگر ماندم، زندگيم را سراسرفدا كنم. چند آرزو دارم:
اول اينكه شهيد بشوم، اما در راه بصره كه على(ع) فرموده است: «مردانى از امت من از ايران برخاسته و سرازير نجف و كربلا خواهند شد و در اين حركت عده زيادى از محبان من به درجه رفيع شهادت نايل مي آيند».
دوم اينكه تنها بميرم تا از آتش رزق و ريا به دور باشم و
سوم اينكه در آخر عمر خداوند برايم فشار و رنج و عذاب دهد تا تمام گناهانم چون يخ ذوب شوند.
والسلام على عبادالله الصالحين
كاظم حجازى فر
نظر شما