«یک روز شهید سید محمدحسین تقوی به خانه آمد و با صدای بلند شروع به گریه کردن کرد. بی‌تاب بود. خواستم آرام کنم نتوانستم، نگران بودم که شاید کسی از اقوام فوت کرده است ...» ادامه این خاطره از شهید معلم «سید محمدحسین تقوی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

روایتی از گریه‌های شهید تقوی!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «سید محمدحسین تقوی»، هشتم دی ماه سال ۱۳۳۶، در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش سیدعلی‌اکبر، در شرکت نفت کار می‌کرد و مادرش سکینه نام داشت، تا پایان دوره متوسطه درس خواند، معلم بود، سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، هجدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۵، در آبادان دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

روایتی از گریه‌های شهید تقوی!

شعله زرگریعقوبی همسر شهید سید محمدحسین تقوی روایت می‌کند: یک روز شهید تقوی به خانه آمد و با صدای بلند شروع به گریه کردن کرد. بی‌تاب بود. خواستم آرام کنم نتوانستم، نگران بودم که شاید کسی از اقوام فوت کرده است. مدتی گذشت آرام‌تر که شد سراغش رفتم و جویای علت گریه کردنش شدم.

شهید تقوی پاسخ داد امروز نزد پدرم بودم و به من گفت می‌خواهم وصیت‌نامه بنویسم، حسین جان تو بیا وصی من شو. با شنیدن این حرف داشتم سکته می‌کردم گفتم خدا نکند پدر جان قبل از من بمیرد. من نباشم آن روز ببینم. آن‌قدر به پدرش علاقه داشت که نمی‌خواست مرگ او را ببیند و همین‌طور هم شد خودش قبل از پدرش به سرای آخرت رفت.

محمدحسین بامحبت بود، مهربان و دوست‌داشتنی در خونش بود همه را دوست داشت به همه از کوچک تا بزرگ احترام می‌گذاشت.

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده