بسیجی که خواب شهادت را دیده بود
نوید شاهد آذربایجان غربی: «شهيد اكبر محمدنژاد» یک خرداد 1349 در خانواده اي مؤمن و معتقد شهرستان ماكو به دنیا آمد. درايام تحصيل با توجه به اينكه جثه اي قوي داشت و اراده اي پولادين درکنار تحصیل به امرار معاش زندگی نیز مدد می رساند. وي تنها فرزند ذكورخانواده بود كه قبل از انقلاب نیز بسیار کم سن و سال بود، با اینکه سن چندانی نداشت اما کنجکاوی کودکانه اش همیشه با چرایی و چگونگی همراه بود و تا پاسخی از آن نمی گرفت ،آن را رها نمی کرد.
پس از پيروزي انقلاب با وجود كمي سن به عضويت پايگاه مقاومت محل درآمد و علاقه دروني خود را با فعاليت در امورات مختلف پايگاه و شركت در دعاهاي كميل و توسل و قرائت قرآن به ظهور رسانيد. به اسلام و انقلاب اسلامي و حضرت امام خميني علاقه شديدي داشت و عاشق راه ولايت فقيه بود و در اجراي احكام الهي و فرايض پيشقدم و دشمن سر سخت بي حجابي بود.
وی به خاطر علاقه اي كه به راه مقدس شهيدان داشت به ویژه اینکه فرهنگ عاشورائي در نهادش تأثير گذاشته و راه مولاي خود امام حسين(ع) را با طيب خاطر انتخاب نمود و خود اعتراف مي كرد كه جانش در مقابل اسلام امام ارزش و بهايي ندارد. همين سوز درون و عشق به جهاد في سبيل ا... بود كه سه بار او را به جبهه ها كشاند و به نبرد با خود فروختگان احزاب داخلي و دشمن بعثي وادار ساخت.
به نقل از مادر« شهيد اكبر محمدنژاد»
« اولين سفارش در هنگام اعزامش حلاليت طلبي و حلال كردن شيرش بود و اينكه مي گفت، هنگام شهادت و تشييع جنازه اش قد خم نكنيد كه مبادا دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي شاد شوند. مي گفت افتخار كنيد كه تنها فرزند ذكور خود را در راه اسلام قرباني كرده ايد و به مادرش توصيه مي نمود كه در سنگر خانه داری نیز با بي حجابي مبارزه نمايد و از عواقب آن برای اقوام و خویشان بگوید.»
« شهيد وقتی درجبهه بود خود، خواب شهادت و تشييع جنازه اش را دیده بود، ولي هنگام دفن فردي مانع دفن ايشان مي شود. شهيد گريه و زاري مي كند. آن فرد به او مي گويد چون از مادرت حلاليت نگرفته اي، دفن نمي شوي!»
(گوياشهیددر آخرين اعزام از مادرحلاليت نگرفته بود)شهيد مرخصي گرفته و پس از حلاليت طلبي مجدداً روانه جبهه مي شود.
پاره ای از صحبت های شهید دررابطه با شهادت:
« من جانم را در راه خداي يگانه مي گذارم. اي مردم در راه خدا شهيد بشويم چقدر زیباست شهادت در راه خدا، و اگر شهيد نشويم بايد در پشت جبهه با رزمندگان اسلام بمانیم و تا آخرین قطره خون برای صیانت از اسلام مبارزه کنیم. اي مردم آگاه، بدانید كه الان وقت جنگ، وقت دفاع از وطن،دفاع از انقلاب است. اي مردم بايد هرچه بيشتر سنگر شهيدان را پر كنيم و نگذاريم سنگر آنها خالي بماند که دشمن درچند فرسنگی ماست. بايد تا آخرين نفس از دين، از انقلاب، از قرآن و ناموسمان دفاع كنيم و نگذاريم دشمن بيايد و خانه ما را تجاوز كند.
مردم شهيدپرور ايران باید دست به دست هم دهند و سنگرها را پر کنند و عراقي ها را ازشهرمان بيرون برانند. پيروزي نصيب رزمندگان پرتوان اسلام و ملت شهيدپرور حزب ا... ايران است. رزمندگان با سلحشوری اجازه ی پیشروی به دشمن را به داخل خانه مان ندادند. شما مردم نیز که در جهاد کار و تلاش ،اجازه ندهید منافقین دین و ایمانتان راتضعیف نماید. كساني كه در راه خدا شهيد مي شوند مرده ندانيد، بلكه آنها زنده هستند و در نزد خدا روزي دارند. اي مردم اگر من شهيد بشوم افتخار مي كنم كه شربت شهادت را در راه خدا نوشيده ام و اگر زنده بمانم تا آخرين نفس كه جان دارم در راه خدا و برای رضایت خدا كار مي كنم. جانم را در راه خدا مي گذارم.
من از خانواده و فاميل هايمان مي خواهم اگر من شهيد بشوم گريه نكنند و افتخار كنند كه فرزند او هم در راه خدا شهيد شده است. ما بايد راه امام حسين(ع) را ادامه بدهيم چطور كه امام حسين(ع)، علي اكبر(ع)، علي اصغر(ع)، ابوالفضل(ع) و قاسم را در راه خدا از دست داد. اگر شما جاي امام حسين(ع) بوديد مي گفتيد چهار تا پسرم را در راه خدا گذاشتم، ولي امام حسين(ع) مثل يك قهرمان، مردانه رفت وسط ميدان و خودش هم شهيد شد. ما بايد راه آنها را ادامه بدهيم و كربلاي حسيني را از دست كفار، كفر، جلادان واقعي آزاد كنيم و بعد از آن رو به اسرائيل مي كنيم و به قدرت پروردگار پرچم لا اله الا ا... را در سراسر جهان به اهتزاز درمی آوريم. من از مردم مي خواهم اگر به جبهه ها نمي روند بايد در پشت جبهه كمك و يار رزمندگان اسلام باشند.
وصيت من اين است اگر كساني كه از من بدي ديدند يا من آنان را اذيت كرده ام مرا حلال كنند.
وصيت من به پدر و مادرم اين است كه اي پدر و مادرم، اگر من در راه خدا شهيد بشوم گريه نكنند و افتخار كنند كه فرزندشان هم در راه خدا شهيد شده است و فرزندش را در راه خدا قرباني كرده است.
من اگر شهيد بشوم از طرف من به آن كساني كه كمك مي كردم، مساعدت نمایند و آنها را از ياد نبرند. اگرشهيد بشوم درقبرستان قزبعلي درنزد شهيدان از جمله محرم مختاري اقدم مرا دفن كنید.
والسلام عليكم و رحمه ا... و بركاته !»
سرانجام شهید عزیز در چهارم دی ماه 1365 ،در عمليات كربلاي 5 براثر اصابت تركش در شلمچه به آرزوي ديرين خود نائل آمده و شربت شهادت را لاجرعه سرکشیده و در جوار معبودش آرام می گیرد. روحش شاد و یادش تا به همیشه زنده باد.