حسین فهمیده ، الگوی شهادتش بود
نوید شاهد استان آذربایجان غربی ؛ بسيجي شهيد « مهران باقري عیسی لو » در سال 1348 ، در خانواده اي مذهبی در شهرستان اروميه متولد شد. او تحصيلات خود تا پایان دوره راهنمائي ادامه داد. در مدت تحصيل عضو انجمن اسلامي مدرسه شهيد فاسونيه چي و جزو گروه سرود سپاه و عضو بسيج دانش آموزي در پايگاه محله بود..
شهيد باقري ، انساني مؤمن و معتقد به ولايت فقيه و نظام اسلامي و پيرو حضرت امام (ره) بود. از آنجائي كه نامبرده عشق و علاقه وصف ناپذيري به انقلاب اسلامي و نظام داشت در دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران ، بي صبرانه مشتاق حضور در جبهه هاي نبرد بود و با اينكه سنش كم بود ولي در دفاع از ميهن اسلامي لحظه اي درنگ نداشت.
در مسجد محل به عنوان بسیج دانش آموزی فعالیت نمود، رفته رفته در تب و تاب جنگ و عشق به اسلام ، در وجودش شعله ور می شد. با وجود اینکه برادران بزرگتر از خودش در جبهات جنگ حضور فعال داشتند و از طرفی پدرش و مادرش نیز به نوبه خود در جبهه حضور داشته و خدمت می کردند، این عشق به دفاع از انقلاب اسلامی را در وجود مهران چند برابر میکرد.
از طرفی مهران از خود بی خود می شد و همیشه می خواست که او نیز در جبهه باشد اما بعلت کم بودن سن اش این امر میسر نمی شد . یک روز در منزل به یکی از برادران بزرگتر از خود گفت؛ این دفعه اگر پدرم سالم از جبهه برگردد ، دیگر نوبت من است که به جبهه بروم ، برادرش در جواب به او گفت ؛ در جبهه چه کاری از دستت برمی آید ، شهید با متانت خاصی گفت «همچون حسین فهمیده زیر تانک می روم و به دشمنان اسلام می فهمانم که ما فرزندان اسلام هستیم».
دیگر نمی شد شور و شوق رفتن به جبهه را در وجود مهران خاموش کرد. تا اینکه بعد از برگشتن پدرش از جبهه بلافاصله در بسیج ثبت نام نموده و از بسیج به علت پایین بودن سن اش در خواست رضایت والدین را کردند و مهران برای جلب رضایت والدین به خانه رفت و رضایت پدر و مادرخود را گرفت .
برابر اظهارات دوستان و همرزمان مهران ، به هنگام شروع عملیات فرمانده آنها از مهران و دو تن دیگر به علت پایین بودن سن آنها درخواست می کند که در تدارکات فعالیت نمایند، اما تعریف می کنند که شب عملیات در آن طرف اروندرود متوجه شدیم که هر سه نفر آنها برای عملیات آمده اند. به هر نحوی که بود از آنها درخواست می کنند که برگردند اما هر سه نفر آنها با گریه و التماس بالاخره رضایت فرماندهان را جلب کردند و به عملیات رفتند.
و سرانجام از طريق بسيج سپاه با كاروان هاي كربلا به جبهه جنوب اعزام مي شود و پس از ايثارگري و مقاومت ها در منطقه عملياتي والفجر هشت ، به تاريخ دوازدهم اسفند ماه 64 در مصاف با دشمن بعثي به درجه رفيع شهادت نائل مي گردد.
خاطره ای از همرزم شهید باقری؛
یکی از همرزمان مهران به نام قربانعلی پادار تعریف می کند ؛ در آن لحظات سخت و حساس عملیات که از زمین و آسمان گلوله می بارید و لحظات خیلی سختی بود درگیری در اوج خود بود و یاران یکی پس از دیگری یا زخمی می شدند و یا به لقاءالله می پیوستند. .
در زیر نور منور دشمن متوجه شدم که یک بسیجی مشغول پاک کردن خرج موشکهای آرپیجی7 است که در دریاچه نمک خیس شده اند. نزدیکتر شدم دیدم که مهران با پیراهن خودش خرجها را پاک می کند و به آرپیجی زنها میدهد. خیلی متحیر شدم و مات و مبهوت مانده بودم که این چنین بسیجی با سن کم با روحیه ای عالی چنان فعالیت می کند که از روحیه مهران ، روحیه گرفتم.
گاهی به تیربارچی کمک می کرد و گاهی هم خشابهای رزمندگان را پر می نمود. در انفجار توپی در نزدیکی هر دو نفرمان از او جدا شدم و دیگر خبری از او ندارم.
مهران قبل از اینکه عازم جبهه شود ، یک روز در منزل به برادرش گفت ؛ اگر من جبهه بروم حتماً مفقودالاثر خواهم شد. برادرش از او پرسید؛ شاید اسیر شدی؟ مهران گفت اگر اسیر شوم آنقدر علیه صدام شعار می دهم تا اینکه مرا شهید بکنند.
قسمت هایی از وصیت نامه شهید ؛
مهران در قسمتهایی از وصیت نامه اش به خانواده خود صبر و تقوا را سفارش کرده و به خواهرش رعایت حجاب اسلامی را توصیه می کند. به مادرش می نویسد که همچون زینب باید در مصیبت ها صبور و بردبار باشد.
به مردم ایران توصیه می کند و می نویسد که ای مردم این مشکلاتی را که می بینید همچون کفی هستند بر روی آب که مطمئن باشید این کفهای روی آب از بین خواهند رفت. پس پشتیبان ولایت فقیه و رهبری حضرت امام باشید.
مجددا به خانواده اش سفارش می کند که با قران کریم مونس باشید و به فرایض دینی اهمیت دهید. اگر جنازه ام را برایتان آوردند قبل از اینکه مرا دفن کنید چند دقیقه ای پیکرم را بر روی قبر شهید عسگر حقیقت نگهدارید تا اینکه حضور و پیوستنم به شهید را اعلام کنم.
روحش شاد و يادش گرامي باد