بدان که برای آزادی تو سینه ام را سپر گلوله دشمن کردم
نوید شاهد آذربایجان غربی ؛ شهید محمد حسن بسانی بیستم آبان 1321در شهر خوی آذربایجان غربی درخانواده مذهبی چشم به حیات گشود.به عنوان سرتیپ ارتش در جبهه حضور یافت و سرانجام دربیست و یکم فروردین 61 با سمت فرمانده تیپ در تنگه رقابیه شوش بر اثر اصابت گلوله جام شهادت را نوشید . مزار شهید عالی قدر در گلزار شهدای زادگاهش است
در ادامه وصیت خواندنی شهید "محمدحسن بسائی" را با هم می خوانیم :
آخرين ديدار
پدر و مادر عزیزم به پسرم صادق نگویید که من به سفر رفته ام و از سفر باز خواهم گشت، نگویید که زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد. برایشان بگویید به خاطر آزادی تو هزاران خمپاره دشمن سینه پدرت را نشانه گرفته اند. بگویید انگشتان، سینه پدرت، چشمان و قلب پدرت را موشک های دشمن در صحرای کربلای خوزستان پرپر کرده اند، به پسرم حقیقت را بگویید و بگویید که به جای توپ بازی، نارنجک یاد بگیرد و به جای جغرافیای جهان تاریخ جهانخواران را بیاموزد .
گرایش به اسلام
فرزندم همیشه باید مطالعه کنی و باید بخوانی آنقدر بخوانی تا حقیقت را درک کرده و دچار دیکتاتوری نگردی و اگر احیاناً زبانم لال و خدای ناکرده به اسلام گرایش پیدا نکردی، سعی کن آزادمرد باشي و هیچ وقت از حقیقت گریزان نباش، هر چند که به صلاحت نباشد. از یتیمان دلجویی کرده و به بیوه زنان رحم کن چون خودت با یتیمی بزرگ خواهی شد. بنابراین درد یتیمان را خوب درک کن از برادرت سعید خوب مواظبت کن چون تو حالا وظیفه سنگینی بر عهده داری.
توصیه به والدین
پدر و مادر عزیز،اگر گلوله سرخ دشمن به قلب ام بخورد مبادا گریه کنید و باعث شادی دشمنان اسلام شوید. اگر چنین کاری بکنید هیچ کدامتان را حلال نخواهم کرد. همین قدر برادران سعی کنید در این آزمایش قوی الهی که خداوند توسط این مرد بت شکن رهبر عظیم الشان انقلاب امام خمینی درسش را تدریس کرده است موفق و قبول شویم، ولی هیهات که امتحان خیلی سخت است.
منبع : اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان آذربایجان غربی