پاسدار شهيد «غلامعلي صافلي» به روایت همرزم
سهشنبه, ۰۱ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۲۵
شهید غلامعلی صافلی در مراسم هاي مذهبي شركت مي كرد و هميشه در صف هاي نماز جماعت آماده ميشد و به نماز خيلي اهميت مي داد.
نوید شاهد آذربایجان غربی: پاسدار شهيد «غلامعلي صافلي» سال1331 در روستاي چهاربرج متولد شد و تا پایان دوره ابتدایی تحصیلاتش را ادامه داد. سپس برای کمک در تأمين معاش خانواده مشغول کار شد. دوران انقلاب، اعلاميه هاي حضرت امام را توزيع کرده و با الهام از مكتب نجات بخش اسلام در راهپيمائي هاي شرکت می کرد. بعد از انقلاب، در اوقات بيكاري، فعاليت هاي اسلامي انجام می داد. سپس وارد سپاه شد و در مناطق مختلفی در جبهه شرکت کرد. او پاسداری رشید بود و در مقابل دشمنان اسلام تا پای جان مقاومت می کرد تا اینکه یکم آبان سال 1361 در راه مبارزه با ضدانقلابيون از خدا بی خبر در منطقه خطايي كردستان به مقام والای شهادت نائل می آید.
شهيد غلامعلي صافلي در خانواده مؤمن و شيعه بزرگ شده و با کمک پدرش توانسته قرآن را بخواند و چون شهيد خيلي به قرآن و حفظ قرآن علاقه داشت و با طي مراحل ابتدايي در دهستان چهاربرج توانسته پايان كند و پس از پايان ابتدايي، چون وضع مالي خانواده مختل بود نتوانسته به مدرسه راهنمائي برود و چون شهيد علاقه زيادي به مدرسه داشت و معدل هر سال آن شهيد كمتر از18 نبود و از نظر اخلاقي در دهستان نمونه بود همه از اخلاق او تعريف مي كردند و در مراسم هاي مذهبي شركت مي كرد و هميشه در صف هاي نماز جماعت آماده ميشد و به نماز خيلي اهميت مي داد و از بهترين عادت هاي آن شهيد اين بود كه همه وقت مي خواهيم خانوادهاش سعادتمند باشند و هرگز در كارش سستي نداشت و اصلاً به خودش فكر نمي كرد و در همه موارد به فكر همه بود و زحمت خانواده را مي كشد. هنگام فوت پدرم او با رنج و زحمت ما را بزرگ كرد و سر و سامان داد و او بايد شب و روز كار مي كرد تا بچه هاي يتيم را سير كند.
بعد از گذراندن دوران جواني با يك خانواده مذهبي ازدواج كرد و بعد از دو سال ازدواج گذشت و در سال1356 به سربازي اعزام شد و دوران آموزشي خود را در پادگان عجب شير گذراند و اولين وصيتنامه خود را در عجب شير نوشت و آن شهيد در هنگام آموزشي پيمان خود را با امام زمان(عج) بست و شهيد صافلي براي پاكسازي منطقه اشنويه اعزام شد و سپاه در آنجا پايگاهي را تشكيل داد و وی فرمانده سپاه شد، شهيد منطقه خطائي را پاكسازي كرد . و من براي ديدن برادران به آنجا رفته بودم. در آنجا ديدم كه جاده را مين گذاري كردند و به وسيله دشمن كار گذاشته شده بود. چند نفر بر اثر آن به فيض شهادت نائل آمدند كه شهادت نصيب هر كسي نمي شود. فرداي آن روز براي تعمير جاده آمده بودند تا جاده را تعمير كنند. هنگام تعمير دو تا از مين ها منفجر شد كه4 نفر شهيد و3 نفر موجي شدند و آمبولانس براي رساندن آنها به بيمارستان عباسي مياندوآب آماده شد. آنها را به بيمارستان رساند و به آنها يك سرم بستند و من در بيمارستان ديدم كه يكي از افراد سپاه كسي را پشتش گرفته بود و به بيمارستان آوردند. پرسيدم چه شده است؟ گفت اين موج گرفته شده است. شخصي بود به نام سرهنگ عباسي كه فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود به من گفت برو و از سپاه يك ماشين بردار بيار اينها را ببريم. من رفتم و مجروحین را به چهاربرج آورديم.
شهید غلامعلی صافلی در جواني چون با دوستاني همچون يوسف زرري و احمد ياسمي و صالح بداقي صميمي بودند با آنها به مجالس مذهبي و نماز جماعت ميرفتند. آنها خيلي با يكديگر صميمي بودند و هر كجا كه ميرفتند با هم ميرفتند. به غير از دنياي آخرت با هم نرفتند و دوست شهید صافلي ميگويد چرا ما لياقت شهادت را نداريم. آنها با هم به نماز جمعه به شهرهاي ديگر مي رفتند. چون در روستاي ما در زمان جنگ نماز جمعه نبود و در كردستان شهيد صافلي با شهيد بابائي همرزم بود. شهيد بابائي مسؤول بي سيم و خمپاره و آرپيجي به من مي گفت غلام حسن، خدا كند كه ما هم در راه اسلام، دين و مكتب شهيد شويم. آنها به شهادت علاقه زيادي داشتند
در گیری در منطقه دمکرات به گوش می رسید شهید صافلی از شهید بابایی علت را جویا می شود و شهید بابایی می دانست که برادر شهید صافلی در آن منطقه است چیزی به وی نگفت.
دمکراتها توانستند پایگاه را به محاصره خود در آوردند شهید صافلی در همان حین تیربار را به دست گرفت و فرمانده حزب به نام ابوبکر را به درک واصل کرد...
در همين حال كه به ايشان تير خورده بود گفت امام حسین (ع) پشت سرم ایستاده و حکم شهادتم را می نویسد و اشاره به قرآن داخل جیبش کرد و من کتاب آسمانی را در جلوی چشمان شهید گذاشتم و قرآن را خواند و در آن لحظات نورانی به فیض شهادت نائل شد.
روحش شاد و يادش گرامي باد.
نظر شما