مناجات نامه ادبی دانشجوی شهید «جواد امامعلي سبزي»
چهارشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۳۸
می دانی که به چه محتاجم به پایی که نلرزد و به قلبی که نایستد و به چشمی که نترسد به عقلی که نماند و به صبری که نبرد و در نهایت به ایمانی که بماند.
نوید شاهد آذربایجان غربی: دانشجو و جهادگر شهيد «جواد امامعلي سبزي» در سال 1340 در اروميه ديده به جهان گشود. در مدرسه، شاگردي هوشيار، ممتاز بود و بعد از اخذ مدرک دیپلم، از كنكور دانشكده پيراپزشكي تهران قبول شد. سپس از طریق جهاد سازندگي به دانشگاه اكبر يعني جبهه نبرد حق عليه باطل روي آورد. در جبهه در مسئوليت هاي مختلف در لشكر عاشورا فعاليت داشت. فرماندهی لايق در هدايت نيروها و نابودي سنگرهاي كمين دشمن بود که سرانجام در سی ام اردیبهشت ماه سال 1362 در منطقه عملياتي جنوب كشور در فكه حین انجام عمليات والفجر مقدماتي بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد.
بسم ا... الرحمن الرحیم
خدایا، ما را از عاشقان خمینی قرارده که بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی(عج) شد.
خدایا درخت ایمان ما را از آفت عجب و ریا مصون و در امان دار و میوه شیرین صبر را به ما بچشان. ای صبور به ما صبری عنایت فرما که کوهها بر ما رشک برند و گامهایمان و دلهایمان در وقت مقابله با دشمن نلرزند.
ای رحیم، ای مهربان، ای سرچشمه محبت و ای خدای رحمت بر ضعف و ناتوانی ما بنگر و کوله بار سنگین اثم و گناه را از دوش ما برگیر و آتش فروزان دوزخت را بر ما سرد کن. ای جبار، ای متکبر، ما بر تو رقیب نیستیم و گردنهای ما بر تو کشیده نیست. حلاوت خضوع و خشوع و ذلت را بر ما بچشان. ای خدا، ما را از کید دشمنانت که همواره در کمین و تله گذاری و تور بافی اند، در امان دار و ما را در میدان رویارویی با جنود شیطان تنها مگذار.
ای دوست، ای عزیز! قلب ما آماج تیرهای زهراگین و عمودهای آهنین شیطان است که حساب شده و نشانه روی شده و با گرائی بسیار دقیق پرتاب می شوند و آخرین رمقهای حیات را از قلب پاره پاره ما که پررو و سمج می تپد مگیر.
ای خدا! ای عطاگر! ای دهنده! می دانی که به چه محتاجم به پایی که نلرزد و به قلبی که نایستد و به چشمی که نترسد به عقلی که نماند و به صبری که نبرد و در نهایت به ایمانی که بماند. خدایا نور بصیرت را در چشمانم منور گردان تا آنچه را عوام نمی بینند ببینم. خدایا، تو گریه و تضرع را به من عطا فرما و از رحمت خود چشمه های خشکیده چشمانم را پر از آب کن و قساوت و سنگدلی را از قلبم بزدای و خشمت و خضوع را چنان بر قلبم بیافکن که به یاد تو بلرزد و به نام تو بتپد.
خدایا، ای خدا، گذشته از این قافیه ها و کلمات تا کی باید اسیر شیطان باشم تا کی باید آماده مردن نباشم. آخر دستهایم خالی است. خدایا، شیطان آنچنان به زنجیرم کشیده است که تکان نمی توانم بخورم. عبادتهایم را نیز به نام خودش ثبت می کند. خدایا، تا کی باید این هیکل گنده بجنبد و وول بخورد و بلولد. خدایا، کی می خواهد آدم بشود. کی آدمش می کنی. خدایا، این چشمهایم پدرم را درآوردند. یا کورشان کن یا اشک و بصیرت به اینان ببخشای.
ساعت4/15 صبح
61/11/9
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی
نظر شما