آقا مهدى باکری در دانشگاه و انقلاب
شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۵۰
می گفت.:" من با كسى ازدواج خواهم كرد كه بتواند قبضه خمپاره بردارد؛ اگر چنين آدمى با چنين روحيهاى پيدا شد، مانعى ندارد ازدواج مىكنم."
حاج كاظم ميرولد همكلاسى و همراه مهدى در اين سالها درباره اقدامات او مىگويد:
آشنايى من با مهدى به سال 1352 برمىگردد، زمانى كه وارد دانشكده فنى تبريز شدم. با او همكلاسى و همخوابگاهى بودم. اولين بارى كه گفتگوى مفصلى با هم داشتيم در يك شب زمستانى بود. به اتاقش رفتم و او درباره آينده انقلاب و مسائل عقيدتى و مبارزاتى سخن گفت و ما را اسير خود كرد. آن موقع جو غالب در دانشگاهها مذهبى نبود. گروهى از دانشجويان مسلمان و كسانى كه خط امام را تبيين مىكردند، دور هم جمع شديم. آقاى مهدى، سر منشاء تشكل اسلامى بود.
بنابر پيشنهاد مهدى، خانهاى در خارج از خوابگاه اجاره كرديم و در شرايط بسيار ابتدايى در خانهاى نمدار كار مطالعه و تحقيق را شروع كرديم. مهدى بر خودسازى و كنترل نفس خيلى تأكيد داشت. يك دوره آموزش خودسازى را طراحى كرد، طرحى كه رفته رفته كامل مىشد و به اوج و اعتلا مىرفت. مهدى معتقد بود كه بايد خيلى كم حرف زد. ساعتها در اتاق مىنشستيم و مهدى چند كلمه بيشتر حرف نمىزد، به قدر ضرورت حرف مىزد، به قدر ضرورت مىخوابيد و به قدر ضرورت غذا مىخورد.
در آن زمان مهدى دو چهره داشت: چهرهاى در دانشگاه و در بين دانشجويان و چهره ديگرى در خارج از محيط دانشگاه. معتقد بود كه بايستى وظيفه خود را در قبال اسلام و انقلاب ادا كنيم و لذا درباره فعاليتهاى خارج از محيط دانشگاهى خود با احدى صحبت نمىكرد و گاهى مواردى را كه مصلحت مىدانست به من مىگفت. آن زمان او روى طراحى اسلحه كار مىكرد. در سالهاى 54-1353 مهدى درصدد بود با وسايل ابتدايى ريختهگرى كند و اسلحه بسازد؛ گرچه باور داشتيم كه با اين وسايل ابتدايى امكان اين كار نيست اما مهدى مىگفت: بايستى تجربه كرد.
مطالعه آثار حضرت امام جزو اولين كارهايى بود كه با مهدى شروع كرديم. هر جمله كتاب ولايت فقيه امام با تأمل و تعقل مطالعه مىشد. قرآن و احاديث و روايات به دقت مورد بررسى قرار مىگرفت.
در سال 1354 اتفاقى در تبريز افتاد كه به نحوى پاى مهدى به ميان كشيده شد. در آن سال در كنار فعاليت در دانشگاه، مبارزه در سطح شهر هم كم و بيش ادامه داشت. مهدى و همراهانش معتقد بودند كه بايد تظاهرات محدود محيط دانشگاه رابه سطح شهر كشاند. از سالهاى 55-1354 بود كه تصميم گرفته شد سالگرد 15 خرداد 1342 در شهر تبريز به صورت تظاهرات برگزار و اعتصابات دانشجويى به سطح شهر كشيده شود. در اين وقايع، مردم و دانشآموزان بسيار همكارى كردند و هر روز در چند نقطه شهر اعتصاباتى به راه مىافتاد. رژيم سردرگم شده بود. سال 1355 ساواك به خانه ما ريخت، حميد را كه در خانه بود به شدت كتك زدند و توهين بسيار كردند و پيغام دادند كه من يا مهدى به ساواك مراجعه كنيم. در دانشگاه، مهدى را جلوى كتابخانه ديدم و با هم مشورت كرديم، ترسيده بودم ولى مهدى نترسيده بود و گفت: «به ساواك مىروم و رفت». يك روز او را در بازداشت نگه داشتند و تحقير و توهين بسيار كردند. بدين وسيله مىخواستند او را بترسانند. شب به خانه برگشت و گفت چيز مهمى نبود. بعد كه مدارك ساواك به دست ما افتاد، فهميديم كه ساواك به دنبال فعاليتهاى دانشجويى مهدى نبود بلكه در جستجوى كارهاى مهدى در خارج از دانشگاه بود اما هيچ وقت آن را كشف نكرد.
شروع زندگى مخفى و تلاش براى سازماندهى نيروها و تربيت عناصر انقلابى
بعد از پايان دوره ليسانس برخى از دوستان معتقد بودند كه به تحصيل ادامه دهيم اما مهدى معتقد بود كه براى ادامه مبارزه بايد از محيط دانشگاه خارج شويم. لذا به خدمت سربازى رفتيم و در سال 1356 به عنوان افسر وظيفه عازم تهران شديم. حدود يك سالى با هم در اتاقى زندگى كرديم. در اين مدت وضع مالى مناسبى داشتيم اما مهدى اجازه نمىداد يك گرم گوشت بخريم. نفت نداشتيم. او معتقد بود كه راه انقلاب راهى دشوار است و بايد خود را براى تحمل سختيها تربيت كنيم. در همين زمان مهدى به برادرش حميد گفته بود كه براى گذراندن دوره آموزش نظامى و تهيه اسلحه از مسير آلمان و فرانسه و نهايتا به كشورهاى عربى برود. حميد هم بعد از طى اين دوره به تهران بازگشت.
بنابر دستور امام، مهدى ارتش را رها كرد و به اروميه بازگشت. اين دوران، شروع زندگى مخفى و تلاش براى سازماندهى نيروها و تربيت عناصر انقلابى بود. مهدى با انرژى زياد به قول دوستانش از بيست و چهار ساعت، بيست و دو ساعت كار مىكرد و گاهى اوقات از پا مىافتاد. بعد از پيروزى انقلاب در شكلگيرى و سازماندهى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى نقش فعال داشت. مدتى هم دادستان دادگاه انقلاب بود. همزمان با اشتغال در سپاه با انتخاب شوراى شهر اروميه در تاريخ 5 آذر 1358 مسئوليت شهردارى اروميه را به عهده گرفت. در عين حال "نوبتكارى حفاظتى" خود را در سپاه انجام مىداد. در كنار اينگونه اقدامات، گروههاى آموزشى تئوريك و نظامى را نيز ساماندهى مىكرد. تربيت كادرهاى فعال و قابل اعتماد براى به عهده گرفتن كارها و مسئوليتها، تحكيم پايههاى انقلاب همراه با مبارزه با منافقين و گروهكهاى چپ از يك سو و تلاش براى جلوگيرى از سوءاستفاده منافقين از شهادت برادرش على باكرى، مبارزه عليه فئودالهاى منطقه و دمكراتها در كردستان از سوى ديگر، باعث گرديد تا مهدى شبانهروز فعال باشد. همزمان با شروع جنگ تحميلى با خانم «صفيه مدرس» ازدواج كرد. دوستانش مىگويند:
زمانى كه مهدى مجرد بود، دوستان به او مىگفتند كه ازدواج كند و او جواب مىداد: «من با كسى ازدواج خواهم كرد كه بتواند قبضه خمپاره بردارد؛ اگر چنين آدمى با چنين روحيهاى پيدا شد، مانعى ندارد ازدواج مىكنم.»
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی و کتاب فرهنگنامه های جاودانه های تاریخ
نظر شما