فرزندی از خاندان سراسر ایثار و عزت و شجاعت؛ دانشجوی بسیجی شهید «سعید خیر آبادی»
شنبه, ۰۴ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۴۰
او از خاندانی ایثارگر بود که در طول سالیان دراز، عزت و شجاعتشان را به نمایش گذارده بودند. پدربزرگ مادري شهيد در زمان جيلوها تير خورده و جانباز اسلام بود و پدربزرگ پدري ايشان هم در زمان جنگ جهاني اول توسط شاهسونها در روستاي قره بابا محال بستان آباد به شهادت رسيده بود. غيرت، مقاومت، ايثار، ايستادگي در بطن خانوادگي شهيد بوده و خواهد بود، انشاءا... .
نوید شاهد آذربایجان غربی: دانشجوي بسيجي «سعيد خيرآبادي» دهم مهر سال 1344 در ارومیه متولد شد. تحت تربيت ديني خانواده نشو و نما يافت، به طوري كه در7 سالگي نماز و فرايض ديني را انجام مي داد. وارد مدرسه شد و دبستان و راهنمایی را با موفقیت به پایان رسانید. به علت علاقه زیاد به علوم و فنون برق و الكترونيك به هنرستان راه يافت و همزمان با ادامه تحصيل به فعاليت هاي انقلابي مشغول شد. عضو مؤثر انجمن اسلامي مدرسه بود و به عنوان بسيجي در مسجد منتظران مهدي فعالیت می کرد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید. بعد از آغاز جنگ تحمیلی، اولين بار در سال 1361 در سن هفده سالگي قدم به عرصه جهاد و نبرد در ميدانهاي كربلاي جنوب نهاد. سال 1363 رسما به صف پرتوان سپاه پيوست و معاونت فرمانده گروهان حضرت قائم(عج) را عهده دار شد. همزمان با اين فعاليت هاي وقفه ناپذير به درس و تحصيل ادامه داد و در رشته ریاضی دانشگاه اروميه قبول شد، ولي عشق و علاقه به جهاد و ميهن اسلامي او را از تحصيل بازداشت. بعد از عمري جهاد در راه تحقق اهداف عاليه انقلاب اسلامي و حفظ حدود و ثغور كشور و دفاع از نواميس ملي و اسلامي، سرانجام سوم بهمن سال 66 در منطقه ماووت عراق در عمليات بيت المقدس2 بر اثر اصابت تركش دشمن بعثي به كاروان شهيدان ملحق شد و خونين بال به ديدار حق شتافت.
دهم مهر سال 1344 کودکی در ارومیه متولد شد که نامش را سعید نهادند تا سعادت نصیبش شود. سعید تحت تربيت ديني خانواده، نشو و نما يافت، تربیتی نیکو که روح و روان کودکانه اش را سوهان داد، به طوري كه در7 سالگي نماز و فرايض ديني را انجام مي داد.
هفت سالگی وارد مدرسه شد تا روح با ایمانش از علم و دانش بیکران بهره مند شود. دوران دبستان را در مدرسه مافي و دوره راهنمایی را در مدرسه فاسونيه چي با موفقیت به پایان رساند. به علت علاقه زیاد به علوم و فنون برق و الكترونيك، وارد هنرستان شد تا در این رشته مهارتهای لازم را کسب کند.
همزمان با اوج گیری انقلاب، دوره دبیرستان تحصیل می کرد. عضو مؤثر انجمن اسلامي مدرسه بود و به عنوان بسيجي در مسجد منتظران مهدي فعالیت می کرد، سپس عضو رسمي پايگاه مسجد حاج عبدا... شد و در كميته امداد حضرت امام(ره) در تأمين مايحتاج مستمندان و كمك رساني به جبهه هاي حق عليه باطل فعالانه شركت کرد تا اینکه انقلاب اسلامی ایران عزیز به پیروزی رسید.
بعد از آغاز جنگ تحمیلی، اولين بار در سال1361 در سن هفده سالگي و به عنوان بسیجی، قدم به عرصه جهاد و نبرد در ميدانهاي كربلاي جنوب نهاد. در چندين عمليات در خط مقدم سد راه فاتحان دو روزه تهران گرديد و ياوه گويان را خاموش گردانيد. بعدها در سد دز دوره غواصي ديد و در تبريز دوره هاي مختلفي را به اتمام برد سال1363 رسما به صف پرتوان سپاه پيوست و معاونت فرمانده گروهان حضرت قائم(عج) را عهده دار شد. همزمان با اين فعاليت هاي وقفه ناپذير به درس و تحصيل ادامه داد و در رشته ریاضی دانشگاه اروميه قبول شد، ولي عشق و علاقه به جهاد و ميهن اسلامي او را از تحصيل بازداشت.
آخرين اعزام ايشان پس از بمباران شهر اروميه در سال1366 بود. او در اين عمليات پارچه اي با خود به جبهه برده بود كه در زمان شهادتش مورد استفاده قرار گيرد و در زمان شهادتش از كوله پشتي وي، اين نوشته كه نشان مي دهد گويا شهيد از شهادت قريب الوقوع خود اطلاع داشت، به دست آمد:
«بگذار تا بگريم چون ابر در باران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران»
بعد از عمري جهاد در راه تحقق اهداف عاليه انقلاب اسلامي و حفظ حدود و ثغور كشور و دفاع از نواميس ملي و اسلامي، سرانجام سوم بهمن سال 66 در منطقه ماووت عراق در عمليات بيت المقدس2 بر اثر اصابت تركش دشمن بعثي به كاروان شهيدان ملحق شد و خونين بال به ديدار حق شتافت.
شهيد چندين مرحله عازم جبهه شده بود و آخرين اعزام ايشان پس از بمباران اروميه در سال66 توسط هواپيماهاي عراقي بود كه در جمع آوري پيكرهاي شهدا با بنياد شهيد همكاري نمود.
هميشه ورد زبان ايشان اين بود: شهيد سعيد است، شهادت سعادت. پس سعيد شهيد است، سعادت خيرآبادي.
علاقه بسیار به اطاعت از ولايت، غرور ایرانی بودن و حفظ و دفاع از ناموس و لبيك به راه همرزمان شهيد و طي طريق صالحات، نهایت زندگی پر ثمرش را این چنین زیبا و شکوهمند ساخت.
او از خاندانی ایثارگر بود که در طول سالیان دراز، عزت و شجاعتشان را به نمایش گذارده بودند. پدربزرگ مادري شهيد در زمان جيلوها تير خورده و جانباز اسلام بود و پدربزرگ پدري ايشان هم در زمان جنگ جهاني اول توسط شاهسونها در روستاي قره بابا محال بستان آباد به شهادت رسيده بود. غيرت، مقاومت، ايثار، ايستادگي در بطن خانوادگي شهيد بوده و خواهد بود، انشاءا... .
آخرین اعزام:
در آخرين اعزامش به جبهه، از بخش فرهنگي بنياد شهيد که پارچه ای مخصوص تسليت برای تشييع شهدا می بردند؛ گرفته بود و با خودش به جبهه برده بود. در آخرين لحظه عمليات، روی كاغذي كه از زمين پيدا كرده بود- این بيانگر تعجيل در امر شهادت ایشان بود- شعر (بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران، كه از سنگ ناله خيزد روز وداع ياران) را نوشته بود و در كوله پشتي رزمي خود گذاشته بود. شهید معتقد بود اگر كسي از امتحان حق تعالي مردود شود، به صورت عمودي (سالم) از جبهه برمي گردد؛ اگر تجديدی باشد، به صورت مايل يعني جانباز می شود؛ و اگر در آزمون الهی قبول شود به صورت افقي يعني شهيد برمي گردد.
خاطراتي از دوستان و آشنايان:
شهید آنقدر خوب و مهربان بود که همه در فراقش می سوختند، حتی در مجلس شام غريبانش، یکی از همرزمان و دوستانش به نام مهدی حسین پور- که به فاصله کم به صف ياران شهیدش پيوست- که (در اثر جانبازي) تازه عمل جراحی کرده بود و در بیمارستان بستری بود؛ اما با آن اوضاع وخیم جسمی در مجلس عزاداری شهید شرکت کرد.
جالب است زمانی که شهید در جبهه بود و یا در زمان جانبازیش بسیار دلتنگ می شد و این دوری برایش بسیار سخت بود، ولي صبر و بردباري این مادر بزرگوار در معراج فرزندش و به هنگام رؤيت جوان شهیدش تحسين برانگيز بود.
منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی
نظر شما