سالروز آسمانی شدن سرتیپ شهيد
عشق به وطن در خون محمود بود، و بزرگترین آرزویش اين بود كه پس از پايان تحصيلات، وارد دانشكده افسري گردد و از اين آب و خاك پاسداري کند.

به گزارش نوید شاهد آذربایجان غربی: سرتیپ شهيد "محمود سمندري" دوم شهريور سال1325 در شهرستان خوی ديده به جهان هستی گشود. با شوق وارد مدرسه شده و تمامی دوران تحصیلش را با موفقیت به پایان رسانده و مدرک دیپلم خود را اخذ نمود. سپس به عنوان درجه دار وارد ارتش شد. پس از پايان دوره آموزش درجه داري به گروهبان دومي نايل آمد. در دوران خدمت، در كنكور دانشكده افسري شركت و قبول شد. پس از سه سال به درجه افسري نايل آمد. با آغاز جنگ تحميلي، جهت تشكيل يك تيپ، از ایشان، دعوت به عمل آمد. با تشكيل تيپ40 سراب به سوي جبهه رهسپار شد و در جبهه هاي اهواز، آبادان، دزفول، بستان، حاج عمران، ايلام و کردستان خدمت کرد. ایشان به عنوان سرتیپ ارتش، در جبهه سردشت حضور یافتند و گویا دفتر زندگي پر ثمرش، اینگونه مقدر گردیده بود تا سوم آبان سال 62 در جبهه سردشت در مبارزه ای شگفت آور با عناصر ملحد ضد انقلاب و بعد از آنهمه خدمات ارزنده، بسته شود. 

عشق به وطن در وجودش موج می زد؛ سرتیپ شهيد

با سلام بر امام امت و درود به روان شهيدان گلگون كفن انقلاب اسلاميمان كه در راه آزادي و استقلال جان خود را فدا كرده اند، شهيداني كه با دلاوري و حماسه آفريني خويش عظمت اسلام و انقلاب شكوهمند اسلامي را اعتلاء بخشيدند.
دوم شهريور سال1325 کودکی در شهرستان خوی در يك خانواده مذهبي، ديده به جهان هستی گشود، که نامش را محمود نهادند. او تحت تربیت زیبای خانواده اش قرار گرفت و رشد و نمو یافت. زمان مدرسه رفتنش که فرا رسید، با شوقی کودکانه، راهی مدرسه شد. تحصيلات ابتدايي را در دبستان موثقي و دوره متوسطه را در دبيرستان شهاب و چهارم متوسطه را در دبيرستان شريعتي تحصیل و تمامی دوران را با موفقیت به پایان رسانده و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.
محمود از همان دوران کودکی، رشادتی عجیب در وجودش غوغا می کرد. نشاط ایمان و وجود صمیمی اش، او را در میان خانواده اش طوری دیگر جلوه گر ساخته بود. استعدادهایش را در مراحل مختلف زندگي، با عمل خود، به اثبات مي رسانيد و با تمام اين جوانب، قلبي دلسوز و مهربان داشت. بيشتر اوقات بيكاري خود را با ورزش سپري مي كرد. عشق به وطن در خون محمود بود، و بزرگترین آرزویش اين بود كه پس از پايان تحصيلات، وارد دانشكده افسري گردد و در حفظ و حراست از اين آب و خاك پاسداري کند. اما آن سالها، برای رفتن به دانشگاه هزینه زیادی لازم بود که محمود چنین پولی نداشت. بالاخره مجبور شد تا بعد از اخذ مدرک دیپلم، به عنوان درجه دار وارد ارتش شود. او دوره آموزش خود را در سراب به پايان رساند. 
پس از پايان دوره آموزش درجه داري به گروهبان دومي نايل آمد و در مراغه مشغول خدمت گرديد. با مصادف شدن اين دوران با اختلافات مرزي ايران و عراق، از مراغه به شهرهاي اهواز، آبادان، انديمشك، دزفول، هفتگل، مسجد سليمان منتقل شد. در دوران خدمت، در كنكور دانشكده افسري شركت كرد. پس از قبول شدن از اين آزمون وارد دانشكده گرديد. پس از سه سال به درجه افسري نايل آمد و در پادگان عجب شير مشغول خدمت گرديد. اين دوران از خدمتش، با آغاز حركت مردم، براي شروع انقلابی عظیم و رهايي بخش از دست ستم شاهي محمدرضا شاه، مصادف شد. وی در اين دوران، هم جهت با حركت مردم براي رهايي از اين وضع شد، بطوريكه، يك روز او را جهت سركوبي تظاهرات در يكي از شهرها مأمور مي كنند اما او از اين فرمان سرپيچي کرده و با بهانه اي چند روز به مرخصي مي رود.
پس از پيروزي انقلاب شكوهمند كشورمان در 22 بهمن سال57، او از جمله كساني بود كه از نيروهاي مردمي در تصرف پادگانها پشتيباني كرد.
 با آغاز جنگ تحميلي، از او جهت تشكيل يك تيپ دعوت به عمل آمد، و ایشان به سراب عزيمت كرد. با تشكيل تيپ40 سراب به سوي جبهه رهسپار شد و تا لحظه شهادت به مدت دو سال و چند ماه در جبهه هاي اهواز، آبادان، دزفول، بستان، حاج عمران، ايلام و کردستان، با رشادتها و جانفشانیهایش، با فکر عمیق و استعداد خاصش و با ایمان راسخ و اراده اش، در نظام مقدس جمهوری اسلامی خدمات بزرگی انجام داد.
آخرين باري كه از جبهه كردستان سردشت به مرخصي رفته بود، بر خلاف مرخصي هاي قبلي يك ماه دير بود، وقتي در خانه علت را جويا می شوند، در پاسخ می گوید: «جنگ است، نمي شود كه هر وقت دلمان خواست به مرخصي بيائيم».
شهید محمود سمندری به عنوان سرتیپ ارتش، در جبهه سردشت حضور داشت. گویا در دفتر زندگي پر ثمرش، مقدر گردیده بود تا در جبهه سردشت بسته شود. در سردشت با عناصر ملحد ضد انقلاب در کنار یارانش، مبارزه ای شگفت آور می کند و سرانجام، سوم آبان سال 62 در راه اسلام، جان خود را فدا كرده و شربت گوارای شهادت را نوش جان می کند. باشد كه راه او و ديگر شهداي كشورمان را ادامه دهيم.

خاطره ای از خواهر شهید:
خواهر محمود به یاد سالهای سخت زندگی، می گوید:« وقتی محمود وارد ارتش شد، برای آموزش به سراب رفت. پدرم گاهی، به سختی مقداری پول فراهم و برایش می فرستاد. او هم اندك پولي كه ارتش در اين دوره به او مي داد، رويش مي گذاشت و برای پدرم مي فرستاد.»
حتی در زمان محصلي، تابستانها كار مي كرد تا هزینه مدرسه و تحصیلش را تامین کند. بقیه درآمدش را  برای رفع احتياجات خانواده به پدرش می داد. 

روحش شاد و یادش گرامی باد.

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده