لبیک گوی فرمان رهبرم/ مصاحبه با جانباز حسن پور
يکشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۰۷
ما جانبازها درد و دل خود را یاد گرفتیم در قلب خود پنهان کنیم ما مرد روزهای سخت هستیم اما باز گوش به فرامین مقام معظم رهبری هستیم و منتظر فرمان آقا هستیم تا لبیک بگوییم.
نوید شاهد آذربایجان غربی: جانباز گرامی شاهرخ حسنپور فرزند مرحوم محمود، در سال 1345 در روستای چپو از توابع شهرستان شاهیندژ و در در یک خانواده متدین و مذهبی متولد شد. بخاطر مصادف شدن تحصیلش با دوران انقلاب تا اول راهنمایی توانست درس بخواند. بعد از انقلاب به عضویت سپاه در می آید و در سال 1363 در عملیات تحویل پایگاه، بر اثر لغزندگی زمین و چپ شدن ماشین؛ در حین مأموریت از ناحیه نخاع جانباز می شود.
کمی از خودتان برایمان بگویید:
بنده دارای 5 برادر و 2 خواهر میباشم و من فرزند دوم خانواده هستم. دوران کودکی ام با بازیهای کودکانه همراه بود. زمان مدرسه رفتنم که فرا رسید، در سال 52 در مدرسه روستای چپو از کلاس اول ابتدایی شروع به تحصیل کردم که در مدرسههای ششم بهمن سابق و کورش کبیر در شهرستان شاهیندژ سابق تا اول راهنمایی درس خواندم و به دلیل اینکه مصادف با قیامهای مردم علیه شاه و انقلاب گردید، همراهی با مردم و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی را وظیفه و تکلیف خود دانستم.
دوران تحصیل آن زمان مملو از خاطرات شیرین و تلخ بود، معلم زمان تحصیل اول راهنمایی ام، مرحوم علیرضا شکری افشار بود که من با یک سکه پول به سمت عکس شاه که بالای تخته سیاه بود پرتاب کردم و عکس شکست و به پایین افتاد و همة دانش آموزان کلاس خندیدند و نظم کلاس به هم خورد.
بعد از انقلاب چکار می کردید؟
بنده در اواخر سال 58 که تقریبا اوایل انقلاب بود، بخاطر علاقه زیادی که برای خدمت در سپاه داشتم، ثبت نام کرده و جذب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم. زمانیکه منطقه توسط گروهکهای ضد انقلاب نا امن شد، ما به صورت فعال عملیاتی وارد صحنه شدیم. در آن زمان دیگر به مادیات و مقام توجه نمیشد. هدف دفاع از خاک و ناموس و آرمانهای امام راحل بود و حس و حالمان فقط شهادت بود و ذرهای فکرمان به هوسهای دنیوی نبود.
خاطره ای از دوران جنگ برایمان بگویید:
دوران جنگ که تماما خاطرات است؛ آن هم خاطراتی که در ذهن انسان حک شده است. یادم میآید که در عملیات پاکسازی راه شاهیندژ – بوکان همرزمم شهید یعقوب حیدری بود که شب عملیات در مسجد ابوذر بوکان با هم بودیم و آن شهید بزرگوار که اهل خنده و شوخی بود تا صبح ما را سرگرم کرده بود.
در این عملیات که برای پاکسازی روستای مستان آباد رفته بود، سلاح بنده که امیک بود، بخاطر کهنگی که داشت؛ گیر کرده بود و کار نمی کرد. شهید حیدری آن را از دستم گرفت و محورهای سلاح را تمیز کرد و اسلحه دوباره کار کرد.
در عملیاتهای زیادی از جمله عملیاتهای منطقه حاج عمران، عملیات پاکسازی محور شاهیندژ – تکاب و در عملیاتهای دفاع از کوی و برزن یعنی داخل شهر حضور داشتم. شهدای زیادی دادیم، بسیاری از دوستانمان شهید و من جانباز شدم.
سال 1363 که از طرف سپاه پاسداران مأموریت داشتیم که در عملیات تحویل پایگاه از ارتش شرکت کنیم، در حین مأموریت ماشین لندرور بر اثر بارندگی و لغزندگی چپ کرد که شهید محمود میرزایی که همراه بنده بود، به فیض شهادت نائل آمد و من هم از ناحیه نخاع جانباز شدم و این ضایعه نخاع را یادگار آن روزهای خوش میدانم.
مواقع استراحت در جبهه چه میکردید:
در آن زمان موقعی که کمی وضعمان آرام میشد و میخواستیم استراحت کنیم آن لحظات را غنیمت میشمردیم برای ارتباط با خداوند متعال و مشغول راز و نیاز با خدا میشدیم در زیارت عاشورا در دعالی کمیل و توسل شرکت میکردیم تا معنویت و کمکهای خداوند همراه و همدم ما باشد.
جانباز عزیز از ماجرای ازدواجش این چنین تعریف می کند:
سال 1363 جانباز شدم، بخاطر وضعیتم و جانبازی ام چندان دلم نمی خواست که ازدواج کنم. سال 71 بود که مادرم دختر یکی از همسایه ها را برایم انتخاب کرد. خانواده بنده و خانواده همسرم در یک کوچه همسایه بودیم و چون من یک پسر سر به زیر بودم و آن زمان مثل الان نبود پسر خودش انتخاب کند مادر بنده انتخاب کرده بود و من هم که روی حرف مادرم حرفی نمیزدم و قبول کردم و الحمدلله الان یک زندگی خوب و رضایت بخشی دارم. حاصل این امر مبارک هم دو فرزند دختر و یک فرزند پسر است.
حرف دل جانباز گرانقدر:
ما جانبازها درد و دل خود را یاد گرفتیم در قلب خود پنهان کنیم ما مرد روزهای سخت هستیم اما باز گوش به فرامین مقام معظم رهبری هستیم و منتظر فرمان آقا هستیم تا لبیک بگوییم.
از همه شما بزرگواران سپاسگزاریم.
منبع: بنیاد شهید شهرستان شاهین دژ
نظر شما