کد خبر : ۴۰۸۹۹۰
۲۳:۲۲

۱۳۹۶/۰۶/۰۷
الهی و ربی ترکشون قلیل و مرخصیون کثیر

روایت دلاورمردی های شهید علیرضا میرزائی به نقل از شهید علی شمسی پور

علیرضا گفت بیا یکیمان از جلو بریم یکیمان از عقب که اگر از جلو قرار شد بزنن من و از عقب تیراندازی کردند تو رو بزنن و علی آقا وسط و بینابین ما باشه و آسیب نبینه. مردانگی روببین. توی مسیر برگشت حدود سیصد قدم شمرده بودیم. علیرضا میشمرد و من تسبیح می انداختم انفجار اتفاق افتاد.
نویسنده :
حسن افشار


علیرضا میرزائی یکی از با وفاترین نیروهای علی آقا (سردار شهید علی چیت سازیان فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر 32 انصار الحسین(ع) استان همدان) بود. خیلی ها از خصوصیات و روحیات، وضع زندگی و خانواده علیرضا گفتند و دیگه جانداره بنده هم بگم که چه دسته گلی بود.

همه گفتند و می دونید که علیرضا سرباز وظیفه بود و اینو اکثرا اطلاع نداشتند تا شهادتش. علیرضا بسیار خنده رو و بشاش و کم توقع و خستگی ناپذیر بود و هر ماموریتی به ایشان میسپردن با آغوش باز از اون استقبال میکرد.

زیاد با بچه ها شوخی میکرد و بگو و بخند داشت. یکی از این شوخی ها که به صورت دعا انجام میداد این بود میگفت دعا کنید دعای من بگیره ودعاشم این بود چون زیاد میموند تو منطقه و سربازهم بود میگفت من دعا میکنم شما هم آمین بگید.

و دعاش این بود میگفت: الهی و ربی ترکشون قلیل و مرخصیون کثیر. میگفت: خدا کنه من یه ترکشی اندازه یه نخود بخورم و یک دو ماهی برم مرخصی .

تو شهادت علی آقا، علیرضا هم یکی از اون پنج تا علی ها بود که در آخرین گشت و شهادت علی آقا حاضر بود، البته به صورت ویژه.

ویژه ازاین بابت که یکی از اون نفراتی بود که لحظه آخرشان علی آقا کنارش بود و مجروح شدید هم شد.

زمانی که تو گشت شناسایی آخر، علی آقا به بالای ارتفاع پنجه ای رفت به ما گفت شما بمانید پائین قله و کمین باشید و نیاز نیست سه نفره بریم.

علیرضا به من گفت اگر به علی آقا چیزی بشه، ما برگردیم واحد به بچه ها چی بگیم؟ اونا میکشنمان. بیا بریم بالا و سریع رفتیم سمت علی آقا و تا سر قله و کانال دشمن با هم بودیم. معرفت و رفاقت رو ببین.

وقتی قرار شد برگردیم، علی آقا به ما گفت از مسیر دیگه ای برمیگردیم به طرف خط خودمان و مسیر رو قدم شماری کنید.

علیرضا گفت بیا یکیمان از جلو بریم یکیمان از عقب که اگر از جلو قرار شد بزنن من و از عقب تیراندازی کردند تو رو بزنن و علی آقا وسط و بینابین ما باشه و آسیب نبینه. مردانگی روببین.

توی مسیر برگشت حدود سیصد قدم شمرده بودیم. علیرضا میشمرد و من تسبیح می انداختم انفجار اتفاق افتاد.

هر سه نفرمان به یک طرف پرت شدیم. علی آقا در همون لحظه اول به دلیل ترکش های متعدد به سمت راست بدنش، گوش و سر و کمرش به شدت مجروح شد و به شهادت رسید که همه عکسش رو و خود پیکر رو دیدید.

من به یک طرف افتاده بودم و به دلیل خونریزی دیگه قدرت بلند شدن نداشتم. علیرضا بلند شد اول رفت بالای سر علی آقا و دید علی آقا شهید شده و آمد به طرف من.

دیدم تمام شکم و سینه علیرضا پر از ترکش شده و خون سرازیره. توی گردن و کمرش دو تا چفیه داشت. اونارو باز کرد و چند تکه کرد. بخدا اول شکم و سر و کمر منو بست و بعد شروع کرد کمر و سر خودشو بستن. مردانگی و ایثار و از خود گذشتگی رو ببین.

بلند شد و گفت بیا بریم. تلاش کرد اما من وضع خوبی برای راه رفتن نداشتم. گفت من میروم و سریع کمک میارم.

رفت و خیلی زود بچه های گردان 156 رو فرستاد من رو پیدا کردند و بردن داخل خط خودمان. رفاقت و عهد و پیمان در دوستی رو ببین.

بیایید از رشادت و ایثارگری شهدا درس بگیریم.

شادی روح علی آقای عزیز و شهید میرزایی مطلوب صلوات.
الهی و ربی ترکشون قلیل و مرخصیون کثیر
الهی و ربی ترکشون قلیل و مرخصیون کثیر

گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه