شهیدی که اطاعت از اوامر ولي فقيه را بالاتر از هر چيز مي دانست
نوید شاهد آذربایجان غربی: شهید محمد قینرلو سال 1341، در
روستای قریس خوی متولد می شود، دیپلم حسابداریش را که می گیرد وارد سپاه پاسداران
می شود و عازم جبهه، جان نثاري ها و شجاعتهای بسیار می کند تا اینکه در بیست و دوم
فروردین سال1366 در شلمچه در کربلای 8 که فرمانده گردان بود؛ تاب فراق از او سلب شد
و به ديدار معشوق ازلي و ابدي اش می شتابد.
در سپيده دم زمستاني سرد، بدان هنگام كه فجر صادق در حال دميدن
بود و باد سردي مي وزيد، درختان سفيدپوش با مژده تولد كودكي، به وجد آمده و سر به زانوي
طوفان گذاشتند و در بياض برفها به جشن نشستند. بيست و پنجم اسفند ماه1341، سرآغاز زندگي
اين دلاورمرد لشكر اسلام بود.
روستاي زادگاهش قريس با آن كوه هاي سر به فلك كشيده
و صخره ها و ستيغهاي برف گرفته چه شوري داشت. از تولد اين كودك ، خانواده متدين و مؤمنش
چه خوشحال و شادمان بودند. مادر بسيار مهربان و پرمحبت و پدرمربي والامقام و نيك نفسش،
دست به دست هم دادند و او را پرورش دادند. چگونه زيستن و چگونه انسان شدن و الهي بودن
را به او آموختند و در نهايت اين تربيت چگونه رفتن نزد خدا را نيز به او آموختند.
پدر بزرگوارش او را با قرآن آشنا ساخت بطوريكه در هشتمين بهار
زندگي اش به طور مداوم با قرآن و انجام فرايض ديني مأنوس گشت. انسي كه هرگز مفارقتي
حاصل نيامد. به مدرسه رفت تا از علم و دانش بهره جويد. مساجد و تكايا و نمازهاي جماعت
و مدرسه توأم بودند.
بعد از اخذ ديپلم در سال1365 در رشته
حسابداري دانشگاه تهران قبول شد. تعليم او همراه تزكيه بود و حفظ و پاسداري
از اسلام و اطاعت از اوامر ولي فقيه را بالاتر از هر چيز مي دانست، چرا كه او عاشق
امام بود. امام زنجير از دست و پاي امت باز كرده بود و با استقلال و سرافرازي،
آزادي را به ارمغان آورده بود.
در زمان اوجگيري مبارزات مردم غيرتمند و آزادي طلب به رهبري
امام راحل در عنفوان جواني خود را به سيل خروشان انقلاب سپرد و با وجود تمام مشكلات
و خطرات، در بحر بيكران انقلاب غواصي كرد.
بعد از انقلاب در سال1358 وارد سپاه
پاسداران گرديد و در زمره پاسداران به نام قرار گرفت.
وقتي به او پيشنهاد مي كردند كه به ديدار امام مشرف شود مي فرمود:
«من تا زماني كه به
پيروزي نهايي نرسيده ام خود را لايق ديدار با امام نمي دانم.»
در عزاداري ها و سينه زني ها سر از پاي نمي شناخت و پيوسته تكرار
مي كرد: «يا ليتنا كنا معك فافوز فوزا عظيما»
ازدواج و پيوند پاك و مقدس او مانع از انجام وظايفش نسبت به
اسلام و انقلاب و جبهه نگرديد و دو يادگار اين وصلت (علي و حسين) را نيز به انجام دستورات
الهي سفارش مي كرد.
اين سردار شجاع و فرمانده پرافتخار كه در مسوليتهاي متعددي به
اسلام و كيان اسلامي كرده بود صادقانه اشتباهات فرماندهي رده هاي پائين را گوشزد مي
كرد و هر گاه كه در مديريت گردانها مسئله اي مي ديد سريعا تذكر و راه را نشان مي داد
و تمام تجربيات و فنون و مهارتهاي خود را كه در طول زندگي خصوصا جنگ تحميلي اخذ كرده
بود برادرانه و بي دريغانه در اختيار دوستانش و همرزمانش قرار مي داد.
در عمليات مختلف با ديدگاه تخصصي شركت مي جست و مسؤوليت فرماندهي
را چه نيكو انجام مي داد و از هر مأموريتي سرافراز و پرافتخار بيرون مي آمد، سرداری
عاشق و عارف و نجواگر شبهاي تار و آتش و خون كه خدایش را در قيام و قنوتش در لحظه لحظه
زندگي اش به زمزمه مي خواند.
در عمليات كربلاي8 بود و منطقه شلمچه،
شلمچه بود و شجاعت و صبوري و بردباري سرباز امام زمان(عج)،
شلمچه بود و غيرتمندی فرزند تاريخ خونين انقلاب،
شلمچه بود و فرزند تقوي و شجاعت،
فرزندی که جان نثاري ها كرد و شجاعتها نمود و در آخر در
بیست و دوم فروردین سال1366 در شلمچه در کربلای 8 که فرمانده گردان بود؛ تاب فراق از او سلب شد و
به ديدار معشوق ازلي و ابدي اش شتافت و از دست ملائك جام شهادت گرفت و به فيض حضور
حق نائل گشت و به جاودانگي تاريخ پيوست.
خاطره ا ی به نقل از خود شهید:
«شبي موشكهاي كاتيوشاي
دشمن روي سنگري كه پنج نفري داخل آن خوابيده بودند افتاد و سنگر روي بچه ها آوار گشت.
پنج نفر زير آهنها و خاكها مدفون شدند و ديگر همرزمان براي كمك شتافتند و همه آنها
را سالم بيرون آوردند. حتي يك قطره هم خون از دماغ كسي نيامده بود و وقتي بچه ها از
زير آوار بيرون آمدند به يكديگر نگاه مي كردند و مي خنديدند و خداوند را شكر مي گفتند.»
روحش شاد و يادش گرامي باد.
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور
ایثارگران