سالروز شهادت معلم قرآن در کلاس قرآن
يك روز قبل از شهادتش او را تهديد نموده بودند. اما بدون هيچ واهمه اي مي گفت: تقدير آن است كه پروردگار مي خواهد و هيچ كس نمي تواند ضرري و نفعي به انسان برساند مگر به اذن خداوند.

شهید علی صالحی در سال 1338 متولد و با داشتن سمتهای حساس دولتی ، در کلاسهای قرآنی  و فرهنگی فعالیت بسیار می کرد. تا اینکه در تاريخ سیزدهم آذر ماه سال 1360 علي گونه در محراب کلاس قرآن شهيد شد.

در سال 1338 در روستاي وليو در خانواده اي متدين و معتقد  چشم به جهان گشود كه والدينش نام مبارك علي را بر او نهادند.

پدر و مادر  علی از همان ابتدا سرودهاي عشق و فداكاري را در گوش او خواندند و با آب تقوي و خداپرستي درخت ايمان را در وجودش كاشتند.

خانوادة شهيد صالحي از روستا به شهر آمدند و شايد تقدير پروردگار چنين بود تا علي در شهر بيشتر رشد و نشو و نما كند. علي به مدرسه پا نهاد و پس از طي مقاطع ابتدايي و راهنمايي به همراه عده اي ديگر از دانش آموزان ممتاز به اروميه رفتند و در آنجا توانست با رتبه ممتاز ديپلم رياضي فيزيك را بگيرد. بلافاصله در كنكور سراسري شركت كرده و در مهندسي برق اصفهان پذيرفته شد و بعد از سه سال تحصيل به شهرستان محروم سردشت بر مي گردد تا بتواند دين خود را به اين مرز و بوم ادا كرده باشد. شهيد صالحي در تمامي دوران تحصيلش چه در ابتدايي و چه در دانشگاه فردي ممتاز و نمونه بود.

علی درك صحيحي از دين داشت و عشق به قرآن و اسلام همانند خون در رگهايش جاري بود. فردي متين و باوقار و خوش اخلاق و جذاب بود. هر كس چند لحظه اي با او برخورد مي كرد حتماً تحت تأثيرش قرار مي گرفت.

هنگامي كه از اصفهان به سردشت بازگشت انقلاب در حال پيروزي بود. منطقه سردشت در حالتي نامنظم و بلاتكليفي در دست نيروهاي ضدانقلاب بود و دولت مركزي هيچ گونه كنترلي بر منطقه نداشت. در اين لحظات حساس شهيد صالحي كمر همت بست و به مبارزه اي بي امان و قهرمانانه عليه عوامل مزدور در شرق و غرب در شهر دست زد. كلاس هاي قرآن تشكيل مي داد و حداقل دويست نفر محصل در درس او شركت مي كردند. شب و روز، خورد و خوراك و استراحت براي او مطرح نبود. آنچه مي دانست شور و شوق و فعاليت و مبارزه بود.

يكه و تنها سرود اجرا مي كرد، نمايشنامه مي نوشت، شاگردانش را جهت مي داد و آگاهي مي بخشيد و سازماندهي مي كرد. خودش نيز در پست هاي حساس قبول مسؤوليت كرده بود از جمله معاونت فرمانداري، سرپرستي كتابخانه عمومي شهر، مسوؤل امور تربيتي آموزش و پرورش، ‌دبير دبيرستان ها، ‌مربي تربيتي و ...

شهيد صالحي با سپاه پاسداران هماهنگي و همراهي داشت و خودش نيز در زمينه سلاح شناسي براي بسيجيان و سپاهيان نقش فوق العاده داشت. فعاليت هاي مداوم و همه جنبه شهيد صالحي خواب راحت را از چشمان ضدانقلاب ربوده بود. تمام گروه ها در يك طرف و او به تنهايي در طرف ديگر صحنه نبرد حق علیه باطل بود. اما باز هم كفه ترازو به نفع او سنگيني مي كرد.

ايمان اگر در جان جاي گرفت و‌آيات آن اگر در قلوب نشستند، نه تنها‌ آدميان بلكه كوه ها را از جا مي كنند. شهيد والامقام «احدي الحسنيين»‌ مي دانستند. با پيروزي در اين نبرد يا شهادت كه بالاترين آرزويش بود.

يك روز قبل از شهادتش او را تهديد نموده بودند. اما بدون هيچ واهمه اي مي گفت: تقدير آن است كه پروردگار مي خواهد و هيچ كس نمي تواند ضرري و نفعي به انسان برساند مگر به اذن خداوند.

همانند روزهاي قبل با خيالي راحت و دلي پر از عشق و محبت و مسؤؤليت راهي كلاس هاي قرآن شد. مي رفت تا واژه هايش را معنا و آياتش را براي زندگي معني و تفسير كند و با تفسير هر آيه اي گوشه اي ديگر از زندگي پر از ظلمت روشن مي شد و خفاشان نيز مي بايست فرار كنند زيرا تحمل نور و روشنايي را ندارند.

آن روز آخرين لحظات حيات دنيوي شهيد صالحي بود و نور از سيمايش هويدا بود. با شور و شوق و حرارت خاصي سخن مي گفت. آيات معاد را معنا مي كرد كه ناگهان رگباري شنيده شد و شهيد صالحي در تاريخ سیزدهم آذر ماه سال 1360 علي گونه در محراب شهيد شد. اما يكي در محراب مسجد و ديگري در محراب كلاس.

خون شهيد دريايي شد كه آنچه را تا حالا گفته بود آبياري كند .

شهید علی صالحی در سال 1338 متولد و با داشتن سمتهای حساس دولتی ، در کلاسهای قرآنی  و فرهنگی فعالیت بسیار می کرد. تا اینکه در تاريخ سیزدهم آذر ماه سال 1360 علي گونه در محراب کلاس قرآن شهيد شد.

در سال 1338 در روستاي وليو در خانواده اي متدين و معتقد  چشم به جهان گشود كه والدينش نام مبارك علي را بر او نهادند.

پدر و مادر  علی از همان ابتدا سرودهاي عشق و فداكاري را در گوش او خواندند و با آب تقوي و خداپرستي درخت ايمان را در وجودش كاشتند.

خانوادة شهيد صالحي از روستا به شهر آمدند و شايد تقدير پروردگار چنين بود تا علي در شهر بيشتر رشد و نشو و نما كند. علي به مدرسه پا نهاد و پس از طي مقاطع ابتدايي و راهنمايي به همراه عده اي ديگر از دانش آموزان ممتاز به اروميه رفتند و در آنجا توانست با رتبه ممتاز ديپلم رياضي فيزيك را بگيرد. بلافاصله در كنكور سراسري شركت كرده و در مهندسي برق اصفهان پذيرفته شد و بعد از سه سال تحصيل به شهرستان محروم سردشت بر مي گردد تا بتواند دين خود را به اين مرز و بوم ادا كرده باشد. شهيد صالحي در تمامي دوران تحصيلش چه در ابتدايي و چه در دانشگاه فردي ممتاز و نمونه بود.

علی درك صحيحي از دين داشت و عشق به قرآن و اسلام همانند خون در رگهايش جاري بود. فردي متين و باوقار و خوش اخلاق و جذاب بود. هر كس چند لحظه اي با او برخورد مي كرد حتماً تحت تأثيرش قرار مي گرفت.

هنگامي كه از اصفهان به سردشت بازگشت انقلاب در حال پيروزي بود. منطقه سردشت در حالتي نامنظم و بلاتكليفي در دست نيروهاي ضدانقلاب بود و دولت مركزي هيچ گونه كنترلي بر منطقه نداشت. در اين لحظات حساس شهيد صالحي كمر همت بست و به مبارزه اي بي امان و قهرمانانه عليه عوامل مزدور در شرق و غرب در شهر دست زد. كلاس هاي قرآن تشكيل مي داد و حداقل دويست نفر محصل در درس او شركت مي كردند. شب و روز، خورد و خوراك و استراحت براي او مطرح نبود. آنچه مي دانست شور و شوق و فعاليت و مبارزه بود.

يكه و تنها سرود اجرا مي كرد، نمايشنامه مي نوشت، شاگردانش را جهت مي داد و آگاهي مي بخشيد و سازماندهي مي كرد. خودش نيز در پست هاي حساس قبول مسؤوليت كرده بود از جمله معاونت فرمانداري، سرپرستي كتابخانه عمومي شهر، مسوؤل امور تربيتي آموزش و پرورش، ‌دبير دبيرستان ها، ‌مربي تربيتي و ...

شهيد صالحي با سپاه پاسداران هماهنگي و همراهي داشت و خودش نيز در زمينه سلاح شناسي براي بسيجيان و سپاهيان نقش فوق العاده داشت. فعاليت هاي مداوم و همه جنبه شهيد صالحي خواب راحت را از چشمان ضدانقلاب ربوده بود. تمام گروه ها در يك طرف و او به تنهايي در طرف ديگر صحنه نبرد حق علیه باطل بود. اما باز هم كفه ترازو به نفع او سنگيني مي كرد.

ايمان اگر در جان جاي گرفت و‌آيات آن اگر در قلوب نشستند، نه تنها‌ آدميان بلكه كوه ها را از جا مي كنند. شهيد والامقام «احدي الحسنيين»‌ مي دانستند. با پيروزي در اين نبرد يا شهادت كه بالاترين آرزويش بود.

يك روز قبل از شهادتش او را تهديد نموده بودند. اما بدون هيچ واهمه اي مي گفت: تقدير آن است كه پروردگار مي خواهد و هيچ كس نمي تواند ضرري و نفعي به انسان برساند مگر به اذن خداوند.

همانند روزهاي قبل با خيالي راحت و دلي پر از عشق و محبت و مسؤؤليت راهي كلاس هاي قرآن شد. مي رفت تا واژه هايش را معنا و آياتش را براي زندگي معني و تفسير كند و با تفسير هر آيه اي گوشه اي ديگر از زندگي پر از ظلمت روشن مي شد و خفاشان نيز مي بايست فرار كنند زيرا تحمل نور و روشنايي را ندارند.

آن روز آخرين لحظات حيات دنيوي شهيد صالحي بود و نور از سيمايش هويدا بود. با شور و شوق و حرارت خاصي سخن مي گفت. آيات معاد را معنا مي كرد كه ناگهان رگباري شنيده شد و شهيد صالحي در تاريخ سیزدهم آذر ماه سال 1360 علي گونه در محراب شهيد شد. اما يكي در محراب مسجد و ديگري در محراب كلاس.

خون شهيد دريايي شد كه آنچه را تا حالا گفته بود آبياري كند .

 

شهید علی صالحی در سال 1338 متولد و با داشتن سمتهای حساس دولتی ، در کلاسهای قرآنی  و فرهنگی فعالیت بسیار می کرد. تا اینکه در تاريخ سیزدهم آذر ماه سال 1360 علي گونه در محراب کلاس قرآن شهيد شد.

در سال 1338 در روستاي وليو در خانواده اي متدين و معتقد  چشم به جهان گشود كه والدينش نام مبارك علي را بر او نهادند.

پدر و مادر  علی از همان ابتدا سرودهاي عشق و فداكاري را در گوش او خواندند و با آب تقوي و خداپرستي درخت ايمان را در وجودش كاشتند.

خانوادة شهيد صالحي از روستا به شهر آمدند و شايد تقدير پروردگار چنين بود تا علي در شهر بيشتر رشد و نشو و نما كند. علي به مدرسه پا نهاد و پس از طي مقاطع ابتدايي و راهنمايي به همراه عده اي ديگر از دانش آموزان ممتاز به اروميه رفتند و در آنجا توانست با رتبه ممتاز ديپلم رياضي فيزيك را بگيرد. بلافاصله در كنكور سراسري شركت كرده و در مهندسي برق اصفهان پذيرفته شد و بعد از سه سال تحصيل به شهرستان محروم سردشت بر مي گردد تا بتواند دين خود را به اين مرز و بوم ادا كرده باشد. شهيد صالحي در تمامي دوران تحصيلش چه در ابتدايي و چه در دانشگاه فردي ممتاز و نمونه بود.

علی درك صحيحي از دين داشت و عشق به قرآن و اسلام همانند خون در رگهايش جاري بود. فردي متين و باوقار و خوش اخلاق و جذاب بود. هر كس چند لحظه اي با او برخورد مي كرد حتماً تحت تأثيرش قرار مي گرفت.

هنگامي كه از اصفهان به سردشت بازگشت انقلاب در حال پيروزي بود. منطقه سردشت در حالتي نامنظم و بلاتكليفي در دست نيروهاي ضدانقلاب بود و دولت مركزي هيچ گونه كنترلي بر منطقه نداشت. در اين لحظات حساس شهيد صالحي كمر همت بست و به مبارزه اي بي امان و قهرمانانه عليه عوامل مزدور در شرق و غرب در شهر دست زد. كلاس هاي قرآن تشكيل مي داد و حداقل دويست نفر محصل در درس او شركت مي كردند. شب و روز، خورد و خوراك و استراحت براي او مطرح نبود. آنچه مي دانست شور و شوق و فعاليت و مبارزه بود.

يكه و تنها سرود اجرا مي كرد، نمايشنامه مي نوشت، شاگردانش را جهت مي داد و آگاهي مي بخشيد و سازماندهي مي كرد. خودش نيز در پست هاي حساس قبول مسؤوليت كرده بود از جمله معاونت فرمانداري، سرپرستي كتابخانه عمومي شهر، مسوؤل امور تربيتي آموزش و پرورش، ‌دبير دبيرستان ها، ‌مربي تربيتي و ...

شهيد صالحي با سپاه پاسداران هماهنگي و همراهي داشت و خودش نيز در زمينه سلاح شناسي براي بسيجيان و سپاهيان نقش فوق العاده داشت. فعاليت هاي مداوم و همه جنبه شهيد صالحي خواب راحت را از چشمان ضدانقلاب ربوده بود. تمام گروه ها در يك طرف و او به تنهايي در طرف ديگر صحنه نبرد حق علیه باطل بود. اما باز هم كفه ترازو به نفع او سنگيني مي كرد.

ايمان اگر در جان جاي گرفت و‌آيات آن اگر در قلوب نشستند، نه تنها‌ آدميان بلكه كوه ها را از جا مي كنند. شهيد والامقام «احدي الحسنيين»‌ مي دانستند. با پيروزي در اين نبرد يا شهادت كه بالاترين آرزويش بود.

يك روز قبل از شهادتش او را تهديد نموده بودند. اما بدون هيچ واهمه اي مي گفت: تقدير آن است كه پروردگار مي خواهد و هيچ كس نمي تواند ضرري و نفعي به انسان برساند مگر به اذن خداوند.

همانند روزهاي قبل با خيالي راحت و دلي پر از عشق و محبت و مسؤؤليت راهي كلاس هاي قرآن شد. مي رفت تا واژه هايش را معنا و آياتش را براي زندگي معني و تفسير كند و با تفسير هر آيه اي گوشه اي ديگر از زندگي پر از ظلمت روشن مي شد و خفاشان نيز مي بايست فرار كنند زيرا تحمل نور و روشنايي را ندارند.

آن روز آخرين لحظات حيات دنيوي شهيد صالحي بود و نور از سيمايش هويدا بود. با شور و شوق و حرارت خاصي سخن مي گفت. آيات معاد را معنا مي كرد كه ناگهان رگباري شنيده شد و شهيد صالحي در تاريخ سیزدهم آذر ماه سال 1360 علي گونه در محراب شهيد شد. اما يكي در محراب مسجد و ديگري در محراب كلاس.

خون شهيد دريايي شد كه آنچه را تا حالا گفته بود آبياري كند .

 

منبع : مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده