کردستان به مجیدها نیاز داشت ...
نام: مجيد اشتري
تولد: 1341
محل شهادت: درگیری با ضد انقلاب در روستای بند
تاریخ شهادت: 27/4/1359
فرازي از زندگينامه شهيد:
شهيد مجيد اشتري در سال1341 در شهرستان اروميه چشم به جهان گشود.
از هفت سالگي به مدرسه رفت و در شرايط بحراني انقلاب، براي دفاع از آرمانهاي آن، مدرسه را ترك و به جمع سپاهيان عاشق پيوست . شهيد از دوران طفوليت علاقمند و مجذوب محافل مذهبي و سياسي و نسبت به محيط اطراف خود بسيار حساس و نكته سنج بود. بيشتر در مساجد حاضر مي شد و سنگر مسجد را نقطه قوت جامعه مي شناخت.
شهيد در جريان پيروزي باشكوه انقلاب اسلامي، با تمام موجود در خطرناكترين صحنه ها حضور مي يافت و در اثر تعقيب و گريز پليس، تا پاسي از شب نمي توانست به خانه برگردد.
بعد از پيروزي انقلاب، با توجه به اينكه خود را مسؤول مي دانست به جمع سپاهيان جان بر كف پيوست و دليرانه با اشرار و ضدانقلاب به مقابله برخاست.
سرانجام در تاريخ1359/4/27 در پي خبرهائي كه با دسيسه ضدانقلاب به پايگاه آنها مي آورند با يك گروه به روستاي بند عزيمت نمود، در آنجا در كمين دشمن گرفتار شد و بعد از مقاومت قهرمانانه به درجه رفيع شهادت نائل شد و با شهادت خود درخت نوپاي انقلاب را آبياري نمود.
خاطره ای از شهید
او عاشق اسلام بود و اسلام در خون و جان بود و به قول معروف اسلام با گوشت و پوست وی عجین شده بود و به حق او را باید فرزند انقلاب خواند انقلابی که حامی و رشد دهنده مظلومان و محرومان است. مجید سال بعد از تاسیس سپاه به عضویت سپاه در آمد. در این زمان فعالیت مجید صد چندان شد. چرا که آن مکان را یافته بود و می توانست استعدادهای مجید جوان را شکوفا سازد. در هیجده شهریور58 بعد از فرمان امام برای بسیج عمومی در مهاباد و کردستان، مجید همراه با برادران به پیرانشهر اعزام گردیدند و بعد از یک ماه که تعدادی از برادران در مهاباد بودند مجید نیز همراه آنها به مهاباد رفت و بعد از باز گشت از مهاباد در پاییز58 همراه گروهی از برادران سپاهی وارد مرز بازرگان گردید و در مبارزه با قاچاق و ضدانقلاب شبانه روز فعالیت می کرد او در کار بسیار جدی و بسیار با شهامت بود. اگر به دشمن حمله می برد دشمن را یارای پایداری نبود. همیشه به گفته های فرماندهان گوش می داد و عمل می کرد. یکی از برادران پاسدار که با مجید در بازرگان بود به نقل از مجید می گفت. اگر دولت ترکیه با تمام تجهیزات به ما حمله کند به یاری خداوند سبحان از عهده آنها برخواهیم آمد. مجید همیشه بعد از اتمام کارهای عملیٌاتی، با موتور خود به شوط ( منطقه ای در اطراف ماکو که فاصله زیادی با ماکو دارد) می رفت و در آنجا برای بچه ها جلسه قرآن دایر می کرد و27 اسفند ماه که بر اثر نا مساعد بودن اوضاع محل سکونت به همراه چند تن از برادران مریض شده بود و با وجود اینکه این مسئله (تأمین مکان مناسب) به مسؤولین امر و استاندار، وقت تذکر داده شده بود، آنها اهمیتی نمی دادند و این شد که وی بر اثر بیماری کلیه از بازرگان به ارومیه برگردد. او بیشتر عمر پاسداری را در مأموریت و با موفقیت گذراند. یکی از برادران می گفت ای کاش از مجید صد تای دیگر را داشتیم تا کردستان را از دست عناصر وابسته آزاد می کردیم.
مادر شهید می گوید، فکر نکنید من ناراحت هستم من یکی از فرزندان دیگر را به جای مجید گذاشته ام و بچه های کوچکتر نیز وقتی بزرگ شوند اسلحه مجیدها را به دست خواهند گرفت و راه وی را ادامه خواهند داد. روحش شاد و راهش پایدار.