قاسم نصرالهی (فرمانده سپاه بانه)
او در اين معامله عشق،‌ به سيدالشهدا(ع) اقتدا كرده بود. جسم خون آلود و پيكر پاك بي جانش به مدت چهل و چند شبانه روز در همان نقطه شهادت بر روي زمين بود تا گواهي بر مظلوميت سرخ حسينيان روي زمين بر‌ آسمانها باشد.

نام : قاسم نصرالهی, فرمانده سپاه بانه

تولد: 1333

محل شهادت: بانه

تاریخ شهادت: 13/4/1367

پیمان اینان با سیدالشهدا چه بود؟
پیمان اینان با سیدالشهدا چه بود؟


شهيد قاسم نصرالهي در چهاردهمين روز بهمن سال1333 در شهرستان خوي متولد شد. خانواده وي كه سخت پايبند به مذهب بودند، او را نيز مقيّد به احكام دين در دامن خود پرورش دادند و همين امر بزرگترين سرمايه زندگي او شد. دوران تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در خوي پشت سر گذاشت. اين دوران مصادف بود با سالهاي سخت حكومت ستمشاهي كه خانواده وي نيز از آن بي نصيب نمانده بود، چرا كه محروميتهاي طاقت فرساي خانواده اش حاكي از آن بود. لكن اين محروميتها، شهيد قاسم را بيشتر و بيشتر با توجه به استعدادهاي ذاتي كه در وي وجود داشت مقاوم و دردمند و متعهد مي ساخت. بعد از اينكه به تهران آمد و در دانشكده مخابرات به ادامه تحصيل پرداخت، در همان روزهاي اول به جرگه مبارزان دانشجوئي پيوست. سالهاي55 و56 كه اوج خفقان رژيم ظالمانه شاه بود؛ او در محيط دانشجوئي، شجاع تر از همه براي شكستن فضاي نفسگير خفقان پيشقدم بود. طنين رساي اذانش كه همراه با صوتي بسيار دلنشين بود همه را به پيوستن صفوف نماز جماعت دعوت مي كرد. زماني كه برپا داشتن نماز و گرد هم آمدن در مسجد دانشكده جرم بود و خيلي ها كه امروز از همه پرمدعاتر هستند از آمدن به مسجد مي ترسيدند، او با اخلاصي فراموش ناشدني از امام زمان(عج) ياد مي كرد و القاب امام را به زبان مي آورد و به جانها حيات و به دلها آنچنان قوتي مي بخشيد كه ياري رساندن به امام در تبعيد را بي مهابا مي پذيرفتند كه اين را تنها دوستانش براي هميشه آويزه گوش دارند. در برنامه هاي كوه دانشكده كه در آن روزها راه مفري از فساد اجتماعي و گرد هم جمع شدن دوستان بود نقش فعالي داشت. سرودهاي انقلاب كه توسط ايشان خوانده مي شد هيچگاه از ياد دوستانش نخواهد رفت. قاسم لحظه اي از ياد خدا غافل نمي شد. خودسازي جزء برنامه زندگي روزانه اش بود. در محافل مذهبي با اشتياق تمام شركت مي كرد و در هر جا كه نامي از مبارزه بود،‌او هم بود. در اعتصابات دانشجوئي با خط خوب و زيبايش اطلاعيه هاي بزرگ ديواري را مي نوشت. عليرغم وجود دافعه شديد در وجودش، آنچه كه از او بروز داشت جاذبه بود، به طوري كه همه او را دوست مي داشتند و طبيعتاً فردي دوست داشتني بود.

بعد از اتمام دوره دانشجويي و گذراندن خدمت سربازي كه مصادف با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلاميمان بود، به استخدام شركت مخابرات درآمد. با توجه به خصوصياتي كه گوشه اي از آن ياد شد، از همان روزهاي اول به جمع همكاران مسلمان و متعهد خود در اداره پيوست..

در جوّ پرتلاطم اوايل پيروزي انقلاب، خودش را گم نكرد و همواره گوش به فرمان امام راحل بود. حتي لحظه اي از باطل پيروي نكرد و براي ياري رساندن به انقلاب از هيچ كاري دريغ نداشت. چون دريافته بود كه كشور در محاصره اقتصادي است و بايد سازندگي را در پيش گرفت،‌ بلافاصله در واحد جهاد سازندگي اداره ثبت نام نمود و با رفتن به مزارع و برداشت محصول همچون يك كشاورز و رعيت، دين خود را به انقلاب ادا مي نمود.

هميشه ايمان و اعتقاد و تعبدش، راهنماي راه و انتخابش بود و علاقه و عشقش به رهبر و امام و مقتدايش، او را در راهي كه در پيش مي گرفت پرصلابت مي ساخت. با شروع جنگ تحميلي دريافت كه ديگر ماندن جايز نيست؛ چرا كه استكبار آمده بود تا با همه قدرت و ساز و برگ نظاميش، انقلاب و كشور را از هستي ساقط كند. او بي درنگ رهسپار جيهه هاي حق عليه باطل شد به جبهه هاي غرب كشور، سرپل ذهاب و پادگان ابوذر رفت و در ارتفاعات بازي دراز به دفاع مقدس پرداخت.

روزهايي كه اولين تهاجم عليه دشمن صورت داده شد و همراه با موفقيت رزمندگان پيروز اسلام بود،‌ در آن زمان هنوز در جنوب عملياتي صورت نگرفته بود. سپس از آنجا راهي جبهه هاي كردستان شد كه در آن روزها سخت ترين شرايط را در پيش روي داشت. حملات نيروهاي ضدانقلاب در جاده ها شرايط ناامني را به وجود آورده بود .ضدانقلاب سعي داشت تا با جلب توجه مسؤولين كشور و اداره كنندگان جنگ به خود، آنها را از توجه به خطوط مقدم جبهه و رويارويي با دشمن بعثي غافل كند و همين طور در اجتماع تزلزل ايجاد نمايد. اينجا بود كه شهيد نصرالهي با درك چنين شرايطي به كردستان رفت و با به دست آوردن تجربيات جديد تا آخرين روزهاي پايان گرفتن جنگ در آنجا ماند. او همه ارتفاعات سخت و صعب العبور منطقه كردستان را شناسايي كرده بود. از ارتفاعات بلند مشرف بر مريوان و از ارتفاعات درلي تا ارتفاعات مشرف بر بانه كه در آنجا مسؤوليت سپاه را نيز بر عهده گرفته بود. او با تلاش شبانه روزي و تواني خستگي ناپذير و با بيداري و هوشياري تحسين برانگيز خواب را از چشم دشمن گرفته بود و مانع هر گونه تحركي بود كه از سوي ضدانقلاب طرح ريزي مي شد.

شهيد نصرالهي سالها در جبهه هاي غرب و كردستان در مقابل دشمن و ضدانقلاب دليرانه مقاومت كرد و چه زماني كه خانواده اش در تهران بود و او دور از خانواده بود و چه زماني كه خانواده اش به كردستان آمده بود،‌ در تحت هر شرايطي در زير آتش مستقيم و غير مستقيم براي حتي لحظه اي خستگي به خود راه نداد. خم به ابرو نياورد و بر سر تعهدي كه با خداي خود بسته بود پايدار و استوار باقي ماند.

او مهاجر بود و ماوايش كوهها و دره هاي كردستان و سرانجام در هجرت به سوي خدا نيز همان مأوا مشهد مقدس او شد و با نثار جان در تاريخ1367/4/13 در درگيري با احزاب منحله، در شهر بانه در منطقه سوركوه توسط دشمن بعثي پيمان ناگسستني اش را با اسلام عزيز و امام امت و مردم سلحشور و مسلمان كُرد جاودانه كرد.

او سالك صديقي از مكتب حزب ا...، بي باك و شجاع، گمنام و عاشق شهادت بود و هميشه مي گفت: خداوندا از شراب عشقت مرا جرعه اي نوشان.

آري او مهاجر في سبيل ا... بود. براي دفاع از كيان اسلام و ميهن اسلامي سالها در جبهه هاي غرب و كردستان، در مقابل دشمن بعثي و ضدانقلاب بيگانه پرست دليرانه مقاومت كرد. مأواي او كوه ها و دره هاي كردستان بود. سختي هاي جهاد در راه خدا را با جرعه هاي شراب عشق بر خود هموار ساخت و بر سر عهدي كه با خداي خود بسته بود، پاسدار و استوار باقي ماند و با نثار جان شيرين براي حفظ اسلام و قرآن و استقلال ميهن اسلامي ‌در خاطره ها جاودانه شد. او هميشه مي گفت خداوندا از شراب عشقت مرا جرعه اي نوشان! و بي ترديد هر كه را از سوي خدا جرعه عشقي نوشانده شود، ‌مست خدا مي گردد و جان و تن خويش را سودا مي كند تا به وصال او نايل گردد و حياتي جاودانه و ابدي به دست آورد. او نيز چنين شد و با سرافرازي و گشاده روئي تمام به سوي مرگ شتافت و مرگ را به سخره گرفت و بلكه مرگ را به زانو درآورد و از شراب عشق به خدا سيراب گشت.

او در اين معامله عشق،‌ به سيدالشهدا(ع) اقتدا كرده بود. جسم خون آلود و پيكر پاك بي جانش به مدت چهل و چند شبانه روز در همان نقطه شهادت بر روي زمين بود تا گواهي بر مظلوميت سرخ حسينيان روي زمين بر‌ آسمانها باشد و بالاخره در تاريخ پنج شنبه سوم شهريور ماه سال1367 طي مراسم بي نظير و شايسته اي با حضور مردم مخلص و متدين بانه تشييع شد و روز بعد از انجام مراسم مشابهي در بهشت زهراي تهران و در جوار ساير شهداي اسلام آرام گرفت. اينك خاطرات او در دل و جان ما به يادگار مانده است. خاطراتي كه هر كدام از عمق شخصيت والاي او خبر مي دهند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده