شهدای شیمیایی سردشت: روحانی شهيد ملا محمد عزيزي
سهشنبه, ۰۸ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۲۱
شهيد ملا محمد عزيزي در سال 1278 شمسي در روستاي برده رش يكي از روستاهاي بانه ديده به جهان گشود. بعد از طي دوران خردسالي و طفوليت والدينش تصميم گرفتند او را در راه خدا وقف نمايند و به مدرسه علوم ديني بفرستند. پس از طي مدت زماني توانست از دروس علوم ديني فارغ التحصيل شده و به امانت و پيشنمازي مردم پرداخت. پس از ازدواج در سن 30 سالگي روستاي برده رش را به مقصد قاميشه از روستاهاي اطراف شهرك ربط ترك نمود و در آنجا به عنوان روحاني روستا و پيشنماز مردم اسكان يافت.
شهيد ملا محمد عزيزي در سال 1278 شمسي در روستاي برده رش يكي از روستاهاي بانه ديده به جهان گشود. بعد از طي دوران خردسالي و طفوليت والدينش تصميم گرفتند او را در راه خدا وقف نمايند و به مدرسه علوم ديني بفرستند. پس از طي مدت زماني توانست از دروس علوم ديني فارغ التحصيل شده و به امانت و پيشنمازي مردم پرداخت. پس از ازدواج در سن 30 سالگي روستاي برده رش را به مقصد قاميشه از روستاهاي اطراف شهرك ربط ترك نمود و در آنجا به عنوان روحاني روستا و پيشنماز مردم اسكان يافت.
شهيد بعد از يك سال اقامت در قاميشه در روستاهاي هورازه، پرشه، بانه زير، گندكه، نيز امام جماعت و پيشنماز بوده است. روحاني شهيد سالها به تبليغ و تعليم اصول و مباني دين مبين اسلام مشغول بود و مردم را به تقوي و پرهيزگاري دعوت مي كرد. با شروع مبارزات مردم مسلمان ايران به رهبري مردي از تبار حسين(ع) و خانواده روحانيت، شهيد عزيزي نيز به نداي رهبر لبيك گفت. يا خود جلسات و مراسمات تشكيل مي داد و يا در مراسماتي كه به اين منظور تشكيل مي شد شركت مي كرد. علاقه اي خاصي به شخص رهبر داشت و به اعتقاد او اين انقلاب رهايي بخش تمامي محرومين و مستضعفين خواهدبود. شهيد ملا محمد عزيزي در آخرين روزهاي حياتش به سردشت آمده بود و در شهر اقامت داشت. در اين مدت محبوب اكثر مردم شهر، خصوصاً روحانيون بود. از او به عنوان فردي پرهيزگار و خداترس ياد مي كردند. سرانجام اين روحاني متقي و مخلص در سن هشتاد و هشت سالگي با نزديك به نيم قرن امامت و پيش نمازي در فاجعه خونين بمباران سردشت كه تكرار خيانت استعمار در هيروشيما بود بر اثر بمباران شيميايي به درجه رفيع شهادت نايل گشت. مردم شهر و طبقه روحانيون را در ماتم و اندوه فرو برد.
شهيد بعد از يك سال اقامت در قاميشه در روستاهاي هورازه، پرشه، بانه زير، گندكه، نيز امام جماعت و پيشنماز بوده است. روحاني شهيد سالها به تبليغ و تعليم اصول و مباني دين مبين اسلام مشغول بود و مردم را به تقوي و پرهيزگاري دعوت مي كرد. با شروع مبارزات مردم مسلمان ايران به رهبري مردي از تبار حسين(ع) و خانواده روحانيت، شهيد عزيزي نيز به نداي رهبر لبيك گفت. يا خود جلسات و مراسمات تشكيل مي داد و يا در مراسماتي كه به اين منظور تشكيل مي شد شركت مي كرد. علاقه اي خاصي به شخص رهبر داشت و به اعتقاد او اين انقلاب رهايي بخش تمامي محرومين و مستضعفين خواهدبود. شهيد ملا محمد عزيزي در آخرين روزهاي حياتش به سردشت آمده بود و در شهر اقامت داشت. در اين مدت محبوب اكثر مردم شهر، خصوصاً روحانيون بود. از او به عنوان فردي پرهيزگار و خداترس ياد مي كردند. سرانجام اين روحاني متقي و مخلص در سن هشتاد و هشت سالگي با نزديك به نيم قرن امامت و پيش نمازي در فاجعه خونين بمباران سردشت كه تكرار خيانت استعمار در هيروشيما بود بر اثر بمباران شيميايي به درجه رفيع شهادت نايل گشت. مردم شهر و طبقه روحانيون را در ماتم و اندوه فرو برد.
روحش شاد و يادش گرامي باد.
مصاحبه ای با خانم آمنه عزيزي همسر شهید ملا محمد عزیزی
چه ارزش هايي در ايشان ديديد كه با ایشان ازدواج می کردید؟
در روستاي برده رش بوديم كه ازدواج كرديم. زمان آقايي و ارباب - رعيتي بود . چون از خانواده اي روحاني بود و مسلمان بود و از نژاد حضرت علي(ع) بود كه به مكه مشرف شده بودند.
وضع مالي و اقتصادي تان چگونه بود؟
از برده رش به پوشه آمديم با پول اندك تا بهار زندگي كرديم. بعد رفتيم هوارزه بانه، زميني به ما دادند كه توتون و ... مي كاشتيم و ساده زندگي مي كرديم. كشاورزي مي كرد . به ما كمك مي كردند چون آخوند بود زندگي ساده داشتيم و با كمك و مساعدت مردم زندگي را مي گذرانيديم.
شهيد چه ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري داشتند؟
دوست داشت هيچ كس دروغ نگويد، قانع باشد، درستكار باشد. ملاحسين و ملا محمد و ملا كريم، فقيه و شاگرد او بودند. طرفدار حق بود.
بيشتر اوقات فراغت و بيكاري خود را چگونه مي گذراند؟
فقط قرآن خواندن بود. كتاب و قرآن كريم او در اتاق بغلي هست. هيچ وقت به بازار و ... نمي رفت.
* - به چه چيزها و چه افرادي خيلي علاقه داشت؟
فقط براي دعاگويي و با فقها و كار كشاورزي مي پرداخت چون به كارهاي ديگر مي پرداخت مي گفت گناهكار مي شوم.
روابطش با پدر و مادر و پدر و مادر شما چگونه بود؟
با هر دو رابطه بسيار خوبي داشت. بعد از فوت مادرش، پدرش را پيش خودمان آورديم. 120 سال سن داشت و من به او زياد خدمت كردم. چند سال بعد از فوت سر قبرش براي فاتحه مي رفت. و به پدر و مادر من هم احترام مي گذاشت.
روابط شهيد با خانواده و فرزندان و نحوه گذشت و ايثار ايشان نسبت به مسائل خانوادگي چگونه بود؟
به بچه ها مي گفت نبايد به داخل جامعه خراب برويد و درگير مسايل خراب بشويد. بايد مشغول عبادات و تزكيه نفس باشيد. بچه ها را الان مشاهده مي كنيد. از كسي بپرسيد محمود عزيزي (فرزند شهيد كه خود او نيز شهيد شده است) را كسي ديده فلان كار بكند. باحيا و حجب بود.
چه صحبت ها و يا توصيه هايي به شما مي كرد؟
وقتي با او ازدواج كردم نمي گفت الان پير شده ام و فلان است. مي گفت دنيا انديشه ندارد. هر دو نماز مي خوانديم. به او مي گفتم خسته شده ام. مي گفت استراحت كن براي عبادت به اتاق خودش مي رفت. زماني كه امام(ره) تشريف آورد دعا و يا رسول ا...(ص) و قرآن مي گرفت. نامه اي به تهران نوشت و گفت ما پنج نفر همه فداكارش هستيم.
چه آرزو و خواسته هايي داشت؟ بزرگترين آرزويش چه بود؟
آرزوي بچه ها را داشت كه انسانهايي مفيد و سالم براي جامعه باشند، مسلمان و كارآمد براي اسلام و جامعه باشند. اگر دولت اسلامي موفق باشد چون دولت روحاني بود خيلي خوشحال مي شد. از پيروزي جمهوري اسلامي بسيار شاد بودند.
فعاليت ها و مواضع و نظرات سياسي اش چگونه بود؟
مي گفت فقط دولت اسلامي موفق و پيروز شود. معتقد بود كه بايد جانباز مملكت خودش باشد. با شورشيان نبوده به آنها مي گفت نوكر اجنبي نباشيد.
به طور كلي كدام يك از خصوصيات شخصيتي شهيد را بيش از خصوصيات ديگرش دوست داشتيد؟
مسلمان شدن را به همه پيشنهاد مي كرد از اين خصوصياتش زياد خوشم مي آيد. فردي مؤمن و متدين و مبلغ آن بود.
چه خاطرات ديگري از او به ياد داريد؟
هزار خاطره وجود دارد ولي نمي دانم كدامش را بگويم. در اروميه مي خواند زماني ناراحت مي شدم و نگران مي شدم كه او را مي كشند مي گفت بايد به خدا توكل كني و فرد خوبي بود. در مقابل مشكلات صبور بود.
نظر شما