فرازی از زندگی شهید مصطفی امینی در سی و ششمین سالروز شهادت
تولد:
1327
محل
شهادت: کفچرین قطور توسط اشرار و قاچاقچیان
تاریخ
شهادت: 3/4/1359
شهيد مصطفي
اميني به سال 1327 در يك خانواده كشاورز در روستاي قطور از حوالي شهرستان خوي ديده
به جهان گشود. همين طور سالها سپري گشت و مصطفی در هفت سالگي به مدرسه رفت و تا سوم
ابتدائي در زادگاهش درس خواند و سپس به علت فقر مادي نتوانست به تحصيل ادامه دهد .
در 14 يا 15 سالگي خانواده را ترك و سوي شهر به دنبال كار رفت و با اين كار زندگي خانواده
اش را تأمين مي كرد و با هر مشكلي دست و پنجه نرم می كرد. او تنها نان آور خانه بود
كه دست تقدير برايش اجازه خدمت به دين والدين را نداد و همه شان را به خداوند تبارك
و تعالي سپرده و لباس مقدس سربازي را به تن كرد. پس از خدمت سربازي دوباره فشار زندگي
بر دوشش سنگيني كرده و براي فراهم آوردن امرار معاش خانواده از اين شهر به آن شهر رفت
تا كاري به دست آورد. بالاخره پس از تلاش و كوشش فراوان توانست در راه آهن قطور استخدام
و كاري براي خودش به دست آورد و تازه به خود آمده و سر و ساماني به خانواده اش داده
بود که راه انقلاب اسلامي تحت رهبري امام خميني به اوج خود رسيد و درست موقعي كه سران
شرق و غرب به تكاپو افتاده بودند تا بلكه بتوانند اين انقلاب اسلامي را به ضعف و نابودي
بكشانند، در اين موقع بود که مصطفي كارش را رها كرده و به جمع انقلابیون پیوست.
مصطفی مردم را دعوت مي كرد و با زبان بسيار ساده از انقلاب و امام سخن مي گفت و مردم
را به وحدت دعوت مي كرد و مي گفت بايد همه با هم برادر و برابر باشند و بر همديگر نبايد
پشت بكنند چون تا وقتي متحد هستيم، شكست نمي خوريم و چندمين بار مورد هجوم ضد انقلابيون
واقع شد و مورد غضب اشرار منطقه گرديد و حتي از طرف اشرار نامه هایي به اين مضمون كه
بايد ماشين راه آهن را بياوري و در اختيار ما قرار بدهی و خود نيز با ما همكاري بنمائي،
ولي چون او به انقلاب و اسلام معتقد بود علاوه از اينكه ماشين را نداد بلكه به آنها پرخاش كرده و می گوید: « با اين تهديدهاي پوچ مرا
نترسانید، من تا آخرين قطره خون با شما نبرد می كنم.» و بالاخره به آرزويش رسيد و خودش
را به پاي درختي ريخت كه ثمره آن ولايت فقيه
است و در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نکرد و بالاخره در کفچرین
قطور توسط اشرار و قاچاقچیان در تاريخ 1359/4/3 شربت گواراي شهادت را نوشيد.