نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «18»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «از هر طرف کاروان‌هايی متشکل از مردان و زنان غيور و شجاع که نه انگار در کشور عربستان هستند بلکه فکر می‌کردند که در کشور خودشان با صلابت و استواری پرچم‌های لا اله الا الله و محمد رسول الله و تصوير مبارک حضرت امام و مرگ بر آمريکا، روسيه و اسرائيل را حمل می‌کردند و...» قسمت هجدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۳

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «17»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «باز رزمندگان ما در عمليات پيروزمندانه کربلای يک مهران و ارتفاعات قلعه آويزان عراق را نيز می‌گيرند و اين حماسه شکوهمند را می‌سازند و به دشمن می‌گويند ما مهران را به ‌زور گرفتيم و...» قسمت هفدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

خاطره شهيد حبيب‌اله کريمی قسمت «16»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «آری ای انسان که بايد در روز محشر جواب همه‌ی اعمالت را بدهی. جواب تمام حرکات را در صحرای محشر بدهی. بنگر و تفکر کن در آنجا جواب‌های اين همه دروغ و نيرنگ را که برای آسايش خود و زن و بچه می‌گویی چگونه توجيه خواهی کرد...» قسمت شانزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

خاطره شهيد حبيب الله کريمی قسمت «15»
شهيد «حبيب‌اله کريمی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: « جداً به انسان در لباس احرام چه حالتی دست می‌دهد قابل توصيف نيست فقط همه در يک لباس و آن هم دو تکه پارچه سفيد چقدر زيباست فلسفه حج...» قسمت پانزدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۱۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«مارش عملیاتی که به گوش می‌رسید خانه ما می‌شد عزاخانه. مادرم دست از کار می‌کشید رادیو به دست کنار تلویزیون می‌نشست. اشک می‌ریخت، دعا می‌کرد و گریه می‌کرد ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۰۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱

خاطرات شفاهی
جانباز «علی‌اصغر درویش» دل و جان خود را در راه وطن و انقلاب خود گذاشته است و از نحوه آشنایی با سپاه پاسداران و نداشتن بازنشستگی در راه خدمت برایمان می‌گوید.
کد خبر: ۵۷۰۱۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

خاطرات شفاهی همسر و مادر شهید؛
سیده حشمت همسر و مادر شهیدان احمدیان گفت: «اوایل انقلاب ما به شهر زرندیه آمدیم، اله مراد چهار سال در شرکتی کار میکرد و عضو بسیج بود که راهی جبهه شد در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید و بعد از آن پسرش با شور و شوقی همچون پدر راهی جبهه شد.»
کد خبر: ۵۷۰۱۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

خاطرات شفاهی والدین شهید؛
پدر شهید بهنام عقیلی قاسم پور در خاطراتی از نظر موهای فرزندش برای امام رضا(ع) و گم شدن بهنام در سن کودکی او برایمان خاطراتی را بیان می‌کند.
کد خبر: ۵۷۰۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۸

خاطرات شفاهی جانبازان دفاع مقدس
جانباز «علی تاجی» که نوجوانی کم سن و سال بود و پدر به ایشان اجازه حضور در جبهه را نمی‌داد با شروع عملیات شیاکوه از خانه فرار کرد و راهی جبهه شد. در همان عملیات از ناحیه پا به مجروحیت رسید اما قرار نبود مجروح شدن پایان تکلیف برایش باشد بلکه با شروع کارهای فرهنگی، تکلیف خود را به امام و انقلاب ادامه داد.
کد خبر: ۵۷۰۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

خاطرات شفاهی جانبازان دفاع مقدس
جانباز «علی مرادی» از جانبازان شهر پرندک وقتی مشاهده کرد شهدا را می‌آورند و این مسئولیت را در خود احساس کرد که در زمان جنگ، وظیفه دارد حافظ خاک و ناموس خود باشد، برای همین در سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
کد خبر: ۵۷۰۱۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

خاطرات شفاهی جانبازان دفاع مقدس؛
جانباز محمد تقی خدادادی از مجروحین هشت سال دفاع مقدس در گفتگو با نویدشاهد استان مرکزی از نحوه اعزام خود به جبهه و مجروح شدنشان در عملیات خیبر برایمان گفت.
کد خبر: ۵۷۰۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸

خاطرات شفاهی پدر شهید؛
سیدعلی حسینی برادر شهید مدافع حرم از تیپ فاطمیون شهید «سید جاوید حسینی» در خاطراتی از برادر شهیدش گفت: «سیدجاوید از مداحان اهل بیت و حافظ کل قرآن بود. در افغانستان از پدر خواست به ایران برود و در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) فعالیت کند که در روز قیامت در محضر حضرت روسفید باشد.»
کد خبر: ۵۷۰۱۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸

خاطرات شفاهی والدین شهید؛
مادر شهید "احمد کریمی" در خاطراتی از فرزند شهیدش او را فردی نورانی توصیف کرد و گفت: «احمد فرزند اولم بود در سنین کودکی بود که نماز و روزه خود را می گرفت. هر روز صبح به مسجد می رفت و نمازش را به جماعت می خواند.»
کد خبر: ۵۷۰۱۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۸

خاطرات شفاهی والدین شهید؛
مادر شهید «جلال طالبی» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «جلال کتابخانه‌ای را تاسیس کرده بود و بچه‌های روستا را در آنجا تعلیم می‌داد. در آن زمان می‌گفت یک امام خمینی خواهد آمد و بچه‌های روستا را با اسلام آشنا می‌کرد.»
کد خبر: ۵۷۰۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱

خاطرات شفاهی والدین شهید؛
شهید «جلیل جنیدی» در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «دو سال به موعد سربازی‌اش مانده بود که می‌خواست به سربازی برود. او بسیار مخلص و با ایمان بود و این ایمانش بود که ایشان را در مسیر جهاد و شهادت قرار داده بود.»
کد خبر: ۵۷۰۱۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۱

خاطرات شفاهی والدین شهید؛
بانو عزت عبدلی مادر شهید «جواد فرجی» در خاطرات فرزند شهیدش گفت: «جواد دانش آموز بود بدون اجازه ما به جبهه رفته بود هر وقت می آمد مرخصی اگر رفتارش می فهمیدم پیروزی داشته اند یا شکستی خورده اند. با یک نارنجک گروهی را اسیر گرفته بود و به همین خاطر کلتی را به او هدیه داده بودند.»
کد خبر: ۵۷۰۱۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

جانباز «امان الله جهانشاهی»
جانباز «امان الله جهانشاهی» می‌گوید: همانگونه که در زمان جوانی با حضور در جنگ و دفاع مقدس در کنار هم رزمان خودم نشان دادیم در حال حاضر نیز در صورت نیاز و ضرورت و دستور ولی فقیه تا خون در بدن دارم فدای این نظام خواهم کرد.
کد خبر: ۵۷۰۱۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۰۶

خاطرات شفاهی والدین شهید؛
زینت کلهر مادر شهید «حسن یساولی شراهی» از شوق فرزندش برای رفتن به جبهه برایمان گفت: «حسن به اصرار من برای ادامه تحصیل دادن گوش نداد و عمه اش را برای امضای رضایت نامه اعزام برده بود. در جبهه میگفت کارنامه من را به جبهه بفرستید میخواهم نمراتم را ببینم اما انگار به دنبال کارنامه ای آسمانی بود که از پیش ما رفت.»
کد خبر: ۵۷۰۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

خاطرات شفاهی والدین شهید؛
مادر شهید "عبدالرضا غلامی" در خاطراتی از فرزند شهیدش گفت: «عبدالرضا مکانیک بود، از بندرعباس به سربازی اعزام شد. بسیار با اخلاق بود و من جز خوبی از او چیزی ندیدم.»
کد خبر: ۵۷۰۱۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸

خاطرات شفاهی همسر شهید؛
همسر شهید مرتضی ذوالفقاری از نحوه آشنایی و ازدواجش برایمان گفت: «بعد از چهار سال که از ازدواجمان گذشت. تصمیم گرفت به جبهه برود. من که در مورد خودم و فرزندانم از او پرسیدم در پاسخ گفت شما خدایی دارید که بهتر از هرکسی مراقبتان است.»
کد خبر: ۵۷۰۱۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۲