هنگام اعزام به جبهه به خانواده خود گفت: خودم را برای سفری آماده می کنم و به سفری می روم که عاقبتش از همین حالا پیدا است و به سعادتی نایل خواهم گشت که نصیب هر کس نمی شود و همه شما را سربلند خواهد کرد. آنجه خواندید قسمتی از زندگینامه شهید "خان بابا خلدي" بود که تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.

خودم را برای سفری آماده می کنم که همه شما را سربلند خواهد کرد.

نوید شاهد آذربایجان غربی؛ شهید "خان بابا خلدي گورچین قلعه" در چهاردهم فروردین سال 1330 شمس در روستای گورچین قلعه از توابع شهرستان ارومیه  دیده به جهان گشود.

تحصیلات ایشان نهضت سوادآموزی بود و پس از گذراندن دوران نوجوانی و جوانی همراه با مشکلات فراوان پس از ازدواج همراه با خانواده که دارای چهار پسر و دو دختر بودند، به روستای نجف آباد کوچ کردند و پس از پیروزی انقلاب در سال 1362 با پیوستن به نیروی بسیج مردمی از طریق سپاه ارومیه وارد مبارزه با دشمنان خارجی و داخلی انقلاب شدند و پس از 12 سال مبارزه بی امان بالاخره در تاریخ چهاردهم خرداد 1374 در روستای کلاشین سردشت براثر انفجار مین و اصابت ترکش به شهادت رسید .

قبل از پیروزی انقلاب با تبلیغ جوانان روستا و روشن کردن آنها از اهداف انقلاب و سخنرانهای اما راحل (ره) و پس از پیروزی انقلاب به مبارزاتشان دامنه داده و با پیوستن به نیروی مردمی بسیجی عملاً وارد مبارزه با دشمنان انقلاب جمهوری اسلامی شدند.

 از اوان کودکی به اهل بیت و عصمت طهارت علاقه شدیدی داشتند و همیشه با شرکت در عزاداری ها محرم و غیره علاقه خود را نسبت به آنها نشان می دادند. علاقه شهید به امام راحل بیش از حد بود و هر موقع عکس و یا صدای آن امام مظلوم را می شنید به گریه می افتادند.

  عاشق امام راحل و انقلاب اسلامی بودند با شنیدن پیام امام راحل برای تشکیل ارتش بیست میلیونی به فرمان رهبر عزیزمان لبیک گفته و جهت مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی همراه با سایر همرزمان خود به ارتش بیست میلیونی بسیج پیوستند و در همین راه نیز به خیل عظیم شهدای گلگون کفن پیوستند.

 هنگام اعزام به جبهه برای اینکه خانواده خود را ناراحت نکند با خوشحالی و خنده گفت، خودم را برای سفری آماده می کنم و به سفری می روم که عاقبتش از همین حالا پیدا است و به سعادتی نایل خواهم گشت که نصیب هر کس نمی شود و همه شما را سربلند خواهد کرد. و امیدوارم که از این سفر با دست پر بر گردم. حالا فهمیدم که به چه سعادتی فکر می کرد، آن سعادت شهادت در راه خدا بود که به آن سعادت رسید.

شهید خاطراتی بسیار تعریف کرده اند و هر موقع به رخصی می آمدند، خاطره ای نقل می کردند و در آخرین روزی که به منطقه بر می گشتند، هنگام خداحافظی گفتند، من در این 12 سال هیچ وقت نتوانسته ام خود را به درجه و مقام و منزلت سایر دوستانم برسانم. ولی امشب در خواب دیدم که دوستانم شهید زریٌن با آغوش باز به دیدار آمدند و با خنده روی خوش آمد گفتند.

 

شهید چون همیشه مرد عمل بودند تا سخن، و همیشه هم با اعمال خود سرمشق دیگران و دوستان و آشنایان می شدند، که از ایشان سردار رشید اسلام و مبارز خسته ناپذیر و همرزم این شهید، شهید رضا زریٌن بودند، هر چند که شهید رضا زریٌن قبل از این شهید به شهادت رسیده بودند و قبل از این شهید به سربازان اسلام پیوسته بودند، ولی همیشه افتخار می کردند که همرزم مانند این شهید (خانبابا) را دارند.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده