گفت و گو با دختر شهید حجت‌الاسلام «ابوالقاسم رزاقی»
سه‌شنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۰۷:۰۰
«فاطمه رزاقی» با اشاره به اینکه شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین «ابوالقاسم رزاقی» اسوه ساده زیستی بوده است، گفت: انگشتر فیروزه پدرم که شکست او شهید شد.

نوید شاهد: از «جهاد سازندگی» در شهر «کلاردشت» تا واحد آموزشی عقیدتی سیاسی پادگان ادیبی «مرزن آباد» بگیر تا وقتی که امام جماعت شهر «مرزن آباد» شد و حتی وقتی به نمایندگی مجلس شورای اسلامی درآمد، قلبش برای خدمت به اسلام و مسلمین می‌تپید. انگار که خودش را وقف خدمت به مردم به‌ویژه محرومین کرده بود. شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین «ابوالقاسم رزاقی» را می‌گویم که نماینده مردم شهرهای «تنکابن»، «رامسر»، «کلاردشت» و «عباس‌آباد» در مجلس شورای اسلامی بود و در نخستین روز از اسفندماه سال 1364 بر اثر انفجار هواپیما به مقام رفیع شهادت رسید. با «فاطمه رزاقی» دختر این شهید والامقام و «مشاور جامعه المصطفی (ص)» گفت‌وگو کرده‌ایم.

راز ترک خوردن انگشتر فیروزه و شهادت پدرم

ما در خانه‌مان فرش نداشتیم

رزاقی در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد با اشاره به اینکه وقتی پدرش به شهادت رسیده 5 سال سن داشته و هر چه از او می‌داند را از مادر و آشنایان شنیده است، روایت کرد: پدرم نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی بود و به همین دلیل همیشه مراقبت می‌کرد که سبک زندگی‌اش به دور از تجملات و در نهایت ساده‌زیستی باشد. از مادرم شنیده‌ام که در آن دوران ما در خانه‌مان فرش نداشتیم و کف خانه با موکِت و قسمت‌هایی هم با کاغذ پوشیده شده بود. پدرم می‌گفت «من نماینده مردم هستم و باید از حال محروم‌ترین آنها که در یک روستای دورافتاده زندگی می‌کند هم با خبر باشم.»

وی افزود: پدرم تاکید داشت که فرزندانش در شهر مقدس «قم» رشد کنند و من هم به پیروی از حرف ایشان تا امروز با توجه به موقعیت‌های مناسب شغلی که به من پیشنهاد شده، از این شهر خارج نشده‌ام.

انگشتر فیروزه‌ای که شکست و خبر از شهادت پدرم داد

فرزند شهید رزاقی در ادامه صحبت‌هایش با چشم‌هایی خیس از اشک و به سختی درباره شهادت پدرش گفت: پدرم همیشه انگشتر «فیروزه‌ای» در دست داشت و به مادرم گفته بود که هر وقت این انگشتری ترک خورد من شهید می‌شوم. حضرت امام خمینی (ره) به 40 نفر از مسئولان کشوری و لشکری ماموریت داده بودند که به جبهه‌های جنگ بروند. پدر من هم به عنوان نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی در این سفر حضور داشت. مادرم برای من تعریف کرد که صبح روزی که پدرم می‌خواست به این ماموریت برود انگشتر «فیروزه» تَرَک خورده‌اش را به او نشان داد و گفت «این رفتن، برگشتی ندارد.» مادرم به خودش لرزید اما در دلش گفته بود «خدا صبر می‌دهد و تنهایم نمی‌گذارد.»

رزاقی پس از چند لحظه، اشک‌هایش را از روی گونه‌هایش پاک کرد و به سختی ادامه داد: پدرم با مادرم و فرزندانش بسیار گرم و صمیمانه خداحافظی کرده بود. مادرم برایم تعریف کرد خداحافظی‌اش در آن روز مثل همیشه نبود. مادرم وقتی خبر شهادت همسرش را شنیده بود، به یاد انگشتر فیروزه ترک خورده افتاده بود و راز شهادتی که در خود داشت.

قرار دیدار هر روز با پدر در گلزار شهدا

فرزند شهید بغضی که در گلویش نشسته را فرو داد و گفت: شهید وصیت کرده بود که من را در گلزار شهدای امامزاده علی‌ابن‌جعفر (ع) «قم» دفن کنید که همین کار را هم کردیم. بیشتر روزها ابتدای صبح قبل از انجام هر کاری سر مزار پدرم می‌روم. آنجا اشک می‌ریزم و با او دردِدل می‌کنم.

وی اضافه کرد: از پدرم می‌خواهم که برایم دعا کند تا بتوانم نام نیک او را زنده نگه دارم. با این قرار هر روز که در گلزار شهدا سر مزار او می‌روم آرامش می‌گیرم و احساس می‌کنم که پدرم هم با من صحبت می‌کند.

خدمت به مردم باعث افتخار و سربلندی پدرم بود

رزاقی در ادامه صحبت‌هایش تعریف کرد: پدرم خودش را نه تنها نماینده مجلس نمی‌دانست بلکه خدمت به مردم باعث افتخار و سربلندی‌اش بود. هنوز هم در شهر مقدس «قم» هر جا که می‌روم قدیمی‌ها چشم‌شان پر از اشک می‌شود و از پدرم به نیکی یاد می‌کنند و جمله مشترک‌شان این است که «نظیر رزاقی، دیگر نیامده است.» آنها می‌گویند پدرت از نظر «خلوص عمل»، «سادگی»، «ساده‌زیستی» نظیر نداشت.

مشاور جامعه المصطفی (ص) ادامه داد: البته این موضوع وظیفه سنگینی را بر دوش من گذاشته است تا در رفتار و گفتارم دقت بسیاری داشته باشم. طوری رفتار کنم که شایسته فرزند شهید «رزاقی» باشد.

پدرم برای تردد از مینی‌بوس استفاده می‌کرد

فرزند شهید خاطره‌ای را از پدرش تعریف کرد: شهید، وقتی نماینده مجلس بود دو خودرو «آهو» و «پیکان» را در اختیارش قرار داده بودند که به هیچ عنوان استفاده شخصی از آنها نمی‌کرد. پدرم برای رفت‌آمدهایش هم بیشتر از مینی‌بوس استفاده می‌کرد.

وی افزود: پدرم هیچ‌وقت محافظ شخصی هم نداشت. چند بار او را ترور کرده بودند که نافرجام بود و جان سالم به در برد. اعتقاد داشت که هر جا خواست خدا بر این باشد که از این جهان بروم، خواهم رفت؛ بود و نبود محافظ در این میان تاثیری ندارد.

شهید، خدمتگذاری به مردم را وظیفه خود می‌دانست

رزاقی خاطره دیگری از تعهد پدرش نسبت به رفع نیازهای محرومین را هم تعریف کرد: پدرم، به تازگی از دیدار با مردم روستاهای «2 هزار» و «3 هزار» برگشته بود که یکی از همکارانش پیشنهاد می‌دهد دوباره به آنجا بروند. پدرم جواب می‌دهد «شما بروید من تا مشکلات اهالی این روستاها را برطرف نکنم نمی‌توانم دوباره به آنجا بروم و به روی‌شان نگاه کنم. انشاالله هر وقت مشکلات‌شان حل شد برای دیدار با اهالی آن روستاها و عرض سلام و احوالپرسی به آنجا خواهم رفت. شهید، خدمتگذاری به مردم را وظیفه خود می‌دانست.

مشاور جامعه‌المصطفی گفت: شهید اعتقاد داشت که هرچقدر برای خدمت به محرومین و رفع نیازهای آنان کار کند، کم است.

حرمت خون شهدا را نگه داریم

فرزند شهید همنشینی با خانواده‌های معظم شهدا را توفیقی بزرگ دانست و در این‌باره گفت: زنده نگه داشتن یاد شهدا و همچنین رعایت حرمت خون شهیدان و خانواده‌های معززشان ضروری است. متاسفانه در جریان اغتشاشات اخیر، خانواده‌های معظم شهدا مورد بی‌مهری قرار گرفتند و مظلوم واقع شدند. اما من با افتخار می‌گویم که فرزند شهید، نوه شهید و برادرزاده شهید هستم.

وی افزود: برای اینکه خانواده‌های معظم شهدا به جایگاه حقیقی‌شان برسند، باید در حوزه فرهنگی بیشتر و بهتر کار کنیم. امیدوارم رسالتی را که فرزند شهید بودن بر دوش من قرار داده بتوانم به درستی انجام دهم و شرمنده خون شهیدان نشوم. شهدا با خون‌شان کشور و انقلاب را بیمه کردند تا انشاءالله این نظام به دست حضرت مهدی (عج) برسد.

گفت‌وگو از رضا افراسیابی

 

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده