گفتگوی نوید شاهد البرز با فرزند شهید؛
نوید شاهد - فرزند شهید ستار میرزایی در گفت‌وگو با خبرنگار نوید شاهد می گوید: «پدرم قهرمانی بود که هرگز پهلوانی را فراموش نکرده بود. ستار میرزایی هافبک چپ، تیم شرکت کفش بلا بود. او بازی فوتبال را ادامه داد و در مسابقات استانی نیز مدال کسب کرد. ستار به فوتبال اکتفا نکرد و وارد تشک کشتی شد و در آن زمینه هم فعالیت کرد.» ادامه این گفت‌وگو را در نوید شاهد بخوانید.

 

من شهیدم

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهادت عنوانی الهی است که خداوند آن را به بندگان لایقش می دهد. گفت‌وگویی که در پیش روی است از شهیدی روایت می‌کند که 22 سال بعد از شهادتش در رویایی صادقه خود را شهید می نامد. "محسن میرزایی" فرزند "شهید جانباز ستار میرزایی" به خبرنگار نوید شاهد می گوید که پدرش همه آرزویش این بوده، در جوار شهدا به خاک سپرده شود اما او نتوانسته به خواسته پدر عمل کند.

او پدر شهیدش را این‌گونه معرفی می کند: شهید جانباز ستار میرزایی، دوازدهم خرداد 1327 در همدان متولد شد. مادربزرگم از همان کودکی برای او نذر حلیم در ماه رمضان و ۲۸ صفر داشت. نذری که هر ساله انجام می شد. سه ساله بود که همراه خانواده به تهران مهاجرت کردند. هفت سالگی به دبستانی در منطقه فلاح تهران رفت. چند سال بعد نیمکت و کلاس مدرسه را برای امرار معاش و کار در شرکت مینو رها کرد. مدتی بعد از شرکت مینو برای کار وارد کفش بلا شد. در هجده سالگی، شرکت او را به عنوان مشمول وظیفه سربازی معرفی کرد. خدمت سربازی در ارتش نیروی زمینی شاهنشاهی (گارد جاویدان) به‌عنوان سرجوخه را به اتمام رساند. باز هم به شرکت مینو بازگشت و مشغول به کار شد. بنا به سیره نبوی با دختر دایی خود ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد که ثمره این ازدواج، سه فرزند پسر و یک دختر به نامهای محسن، حسن، مرتضی و نرگس است.»

میرزایی انگیزه پدرش را برای اعزام به جبهه در دوران دفاع مقدس، حفظ امنیت کشور و ناموس و همچنین پیروی از خط امام می داند و بیان می کند: «پدرم سال 1366 با هدف و انگیزه دفاع از کشور و ناموس وطن و پیروی از خط امام از طرف سپاه ثارالله، جز نیروهای تخصصی به قرارگاه حمزه سید الشهدای سردشت اعزام شد. او را از آن محل به قرارگاه توپخانه ۶۹ منطقه عملیاتی و جنگی فرستادند. در آنجا فعالیت می کرد که در حین حمل مواد منفجره خمپاره به کامیون مواد برخورد و منفجر می شود. پدرم از ماشین به بیرون پرتاب می شود و بعد از 48 ساعت که به هوش می آید دچار موج گرفتگی اعصاب و روان می‌شود.»

 



قهرمانی که پهلوانی را فراموش نکرد

وی ادامه می دهد: «پدرم قهرمانی بود که هرگز پهلوانی‌اش را فراموش نکرده بود. ستار میرزایی هافبک چپ، تیم شرکت کفش بلا بود. او بازی فوتبال را ادامه داد و در مسابقات استانی نیز مدال کسب کرد. ستار به فوتبال اکتفا نکرد و وارد تشک کشتی شد و در آن زمینه هم فعالیت کرد. پدرم فردی مهربان و دلسوز بود و از خصوصیات پهلوانی همیشه از مولا علی دم می‌زد و همیشه از رشادت های پهلوان تختی برای ما صحبت می کرد.»

این فرزند شهید از دوران جانبازی تا شهادت پدرش را این‌گونه تعریف می کند: «هفت سال از دوران جانبازی را در بیمارستان های اعصاب و روان روزبه و شهید اسماعیلی بستری بود. کمی بهبودی که حاصل شد برای کار به شرکت مینو بازگشت و به دلیل مشکل اعصاب و روان از محل کار اخراج شد. اسناد و مدارکی که در پرونده اش بود مفقود شده و به طور ناجوانمردانه ای حق و حقوقش ضایع شد. 24 اسفند 71 درحالی که 20 روز از اخراج از محل کار می گذشت، دار فانی را وداع و شهادت را لبیک گفت و به هم‌رزمان شهیدش پیوست.»

وی همچنین می افزاید: «بعد از شهادت پدرم شهید جانباز احراز نشد. هیچ گونه خدماتی هم به خانواده او ندادند. مادرم با سختی و بدون دریافت حقوقی از نهاد یا سازمانی سه فرزند را بزرگ کرد. تنها آرزوی پدرم آرمیدن در جوار هم‌رزمانش هم انجام نشد. او را در قطعه دیگر دور از شهدا در بهشت زهرا تهرانبه خاک سپردند.»

محسن میرزایی با بیان پیامی که پدر شهیدش در رویایی صادقه به او داده، توضیح می دهد: «بیست و دو سال بعد از شهادت پدرم، سال ۱۳۹۳ در خواب پدرم را با پیشان بند «یا زهرا» و لباس رزم دیدم که گفت: «من شهید هستم و پرونده مدارک و اسناد در کارخانه مخفی شده است.» من این خواب را فراموش کردم. مدتی گذشت باز هم همین خواب را دیدم. به همان آدرس رفتم و پیگیری کردم. بعد از مدتی در پرونده هایی که روی هم انباشته شده و آماده سوزاندن بودند مدارک و اسناد مربوط به جانبازی پدرم را پیدا کردم. با اسنادی که پیدا کردم شهادت پدرم اثبات و احراز شد و یقین پیدا کردم خون شهدا هیچ وقت از بین نخواهد رفت.»

میرزایی در پایان با یادآوری اینکه شهدا و جانبازان ما با نثار جان خود در مقابل ظلم ایستاند، اذعان می دارد: «پای درددل فرزندان شهدا و جانبازان که بنشینید پی می برید نه فقط آنگونه که شایسته و بایسته بودند تکریم نشدند بلکه گاهی به آنچه که مستحقش بودند، نیز نرسیدند. در کشوری که سالیان و دوره های متوالی در مقابل ظلم ایستاده و تن به ذلت نداده است و در این راه مردانی از هستی خود که همان جان شیرینشان بوده گذشتند و خود را فدا کرده و سختی و مرارت را با خانواده در خفا تحمل کردند، روا نیست با سهل انگاری برخی مسئولان به آنها ظلم شود و برای احقاق حق خود اقدام کنند و با اهمال کاری روبه رو شوند و به نتیجه نرسند.»
 

 

گفت‌وگو از اباذری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده