زندگی شهيد«ملا محمد عزيزي» + روایت همسر شهید
يکشنبه, ۱۰ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۲۵
با نزديك به نيم قرن امامت و پيش نمازي در فاجعه خونين سردشت كه تكرار خيانت استعمار در هيروشيما بود بر اثر بمباران شيميايي به درجه رفيع شهادت نايل گشت.
نوید شاهد آذربایجان غربی: شهيد «ملا محمد عزيزي» در سال 1278 شمسي در روستای «برده رش» يكي از روستاهاي بانه ديده به جهان گشود. بعد از طي دوران خردسالي و طفوليت والدينش تصميم گرفتند او را در راه خدا وقف نمايند و به مدرسه علوم ديني بفرستند. پس از طي مدت زماني توانست از دروس علوم ديني فارغ التحصيل شده و به امانت و پيش نمازي مردم پرداخت. پس از ازدواج در سن 30 سالگي روستاي «برده رش» را به مقصد «قاميشه» از روستاهاي اطراف شهرك ربط ترك نمود و در آنجا به عنوان روحاني روستا و پيشنماز مردم اسكان يافت.
بعد از يك سال اقامت در قاميشه در روستاهاي هورازه، پرشه، بانه زير، گندكه، نيز امام جماعت و پيش نماز شد. روحاني شهيد سالها به تبليغ و تعليم اصول و مباني دين مبين اسلام مشغول بود و مردم را به تقوي و پرهيزگاري دعوت مي كرد. با شروع مبارزات مردم مسلمان ايران به رهبري مردي از تبار حسين(ع) و خانواده روحانيت، او نيز به نداي رهبر لبيك گفت. خودش جلسات و مراسمات تشكيل مي داد و يا در مراسماتي كه به اين منظور تشكيل مي شد شركت مي كرد. علاقه اي خاصي به شخص رهبر داشت و به اعتقاد او اين انقلاب، رهايي بخش تمامي محرومين و مستضعفين خواهد بود.
در آخرين روزهاي حياتش به سردشت رفت و آنجا اقامت کرد. در اين مدت، محبوب اكثر مردم شهر، خصوصا روحانيون بود. از او به عنوان فردي پرهيزگار و خداترس ياد مي كرد. سرانجام اين روحاني متقي و مخلص در سن هشتاد و هشت سالگي با نزديك به نيم قرن امامت و پيش نمازي در فاجعه خونين سردشت كه تكرار خيانت استعمار در هيروشيما بود بر اثر بمباران شيميايي به درجه رفيع شهادت نايل گشت و مردم شهر و طبقه روحانيون را در ماتم و اندوه فرو برد.
شهید به روایت همسرش
در روستاي برده رش بوديم كه از طریق آشنایی خانواده ها باهم ازدواج كرديم. زمان آقايي و ارباب - رعيتي بود. چون از خانواده اي روحاني و مسلمان بود و از نژاد حضرت علي(ع)؛ به مكه مشرف شده بود.
با پول اندكی که داشتیم از «برده رش» به «پوشه» آمديم و تا بهار زندگي كرديم. بعد رفتيم هوارزه بانه، زميني به ما دادند كه توتون و ... مي كاشتيم و ساده زندگي مي كرديم. ملا محمد كشاورزي مي كرد تا گذران زندگیمان بگذرد.
دوست داشت هيچ كس دروغ نگويد، قانع باشد، درستكار باشد. طرفدار حق بود. ملاحسين و ملا محمد و ملا كريم، فقيه و شاگرد او بودند که با آنها رابطه ای بسیار صمیمی داشت.
در اوقات فراغت خود، فقط قرآن می خواند. فقط براي دعاگويي و نشست و برخاست با فقها و همچنین كار كشاورزي مي پرداخت. چون می گفت اگر به كارهاي ديگر بپردام، گناهكار مي شوم. به بچه ها هم مي گفت: نبايد به داخل جامعه خراب برويد و درگير مسايل خراب شويد. بايد مشغول عبادات و تزكيه نفس باشيد.
وقتي با او ازدواج كردم نمي گفت الان پير شده ام و فلان است. مي گفت دنيا انديشه ندارد. اگر در خانه بود، هر دو با هم نماز مي خوانديم. وقتی به او مي گفتم خسته شده ام، مي گفت استراحت كن. براي عبادت به اتاق خودش مي رفت. زماني كه امام(ره) تشريف آورد دعا و يا رسول ا...(ص) و قرآن مي گرفت. نامه اي به تهران نوشت و گفت ما پنج نفر همه فداكارش هستيم.
همیشه آرزوي بچه ها را داشت تا انسانهايي مفيد و سالم براي جامعه باشند، مسلمان و كارآمد براي اسلام و جامعه باشند. می گفت: اگر دولت اسلامي موفق شود، چون یک دولت روحاني است، جامعه را به سوی پیشرفت و پیروزی می رساند. مي گفت فقط دولت اسلامي باید موفق و پيروز شود. معتقد بود كه بايد جانباز مملكت خودش باشد.
نظر شما