زندگینامه مفصل سردار رشید اسلام شهید جهانگیر نویدی
يکشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۴۴
فرماندهی گردان علی ابن ابیطالب علیه السلام را بر عهده داشت، در هجدهم خرداد 1368 با سمت فرمانده گردان در بوکان هنگام درگیری با گروهک دموکرات بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
نوید شاهد آذربایجان غربی: سردارشهید «جهانگیر نویدی یاریجان» دهم اردیبهشت سال 1336 در روستای یاریجان از توابع شهرستان میاندوآب چشم به جهان گشود. از انقلابیون فعال بود که دوران جنگ تحمیلی نیز با وجود داشتن همسر و فرزند، حضور در جبهه های جنگ را از یاد نبرد و سمتهای فرماندهی پایگاه، گروهان و گردان را عهده دار بود. سرانجام این سردار دلاور، زمانیکه فرماندهی گردان علی ابن ابیطالب علیه السلام را بر عهده داشت، در بیست و یکم خرداد 1368 با سمت فرمانده گردان در بوکان هنگام درگیری با گروهک دموکرات بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.
جهانگير نويدى، فرزند حاج شهباز و خورشيد نوبخت، در دهم اردیبهشت 1336 در روستاى ياريجان سفلى، از توابع مياندوآب به دنيا آمد. از كودكى بيشتر اوقاتش را صرف كار در مزرعه و دامدارى مىكرد. از سال 1343 تا 1348 دوره ابتدايى را در دبستان آزادى زادگاهش گذراند؛ ولى به دليل نبود مدرسه راهنمايى در روستا و ضعف مالى خانواده از ادامه تحصيل باز ماند. جهانگير از نوجوانى به عزادارى امام حسين عليه السلام علاقه خاصى داشت و همواره از آغاز ماه محرم در تجمع كودكان در روستا مراسم نوحهسرايى و عزادارى به راه مىانداخت. قلبى رئوف و بخشنده داشت تا حدى كه دوچرخهاش را به كارگر فقير كورهپزخانهاى براى طى مسافت طولانى خانه تا محل كار بخشيد و پنهانى براى عموى محتاجش پول تهيه كرد. همواره با اشتياق، صله رحم را در ميان اهل فاميل به جا مىآورد. از اوان نوجوانى از مشاهده اذيت و آزار ديگران آزرده خاطر مىشد و به دفاع از حق مظلومين برمىخاست. در سنين شانزده و هفده سالگى به مسائل اجتماعى علاقه خاصى نشان مىداد و اطرافيان تحت تأثير روحيه و رفتارش قرار مىگرفتند. اوقات فراغت را با مطالعه كتابهاى مذهبى خصوصاً رساله علميه و برخى كتب تاريخى سپرى مىكرد. دوران جوانى و تقارن دوره سربازى با آغاز مبارزات مردم عليه رژيم پهلوى، صفحهاى تازه در صفحات زندگيش گشود. درسال 1356 توسط برادرش فرهنگ نويدى كه به دليل فعاليتهاى ضد رژيم پهلوى از ارتش اخراج شده و به روستا بازگشته بود، با تحولات سياسى كشور، مبارزات مردمى و نيز وابستگى رژيم به امريكا و اسرائيل آشنا شد. در اين مرحله از زندگى با پيوستن به حركت موّاج نهضت، در مبارزات فعالانهتر شركت كرد. پس از پيروزى نهضت، در سال 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در آمد. در سال 1359 در يك مراسم ساده با دخترى كشاورز زاده به نام صديقه روئيت ازدواج كرد و پس از ازدواج در زادگاهش سكنى گزيد و علاوه بر كار در سپاه به كارهاى مربوط به كشاورزى و دامدارى پدر رسيدگى مىكرد. وقتى فرصتى مىيافت به تلاوت آيات قرآن و مطالعه كتب مذهبى مىپرداخت. جهانگير به پيروى از دستورات دين مبين اسلام براى پدر و مادرش ارج و احترام فراوانى قايل بود و نافرمانى از آنها را از گناهان بزرگ مىشمارد. حقوق ماهيانه دريافتى از سپاه پاسداران را به مستمندان انفاق و مخارج خانواده خود را از امكانات پدرى تأمين مىكرد. نقل است كه آقاى عبداللَّهزاده از طريق كميته امداد امام خمينى قدس سره بوكان مطلع شد شخصى با مراجعه به كميته امداد اظهار كرده، سپاه مدتى است حقوق و مستمرى وى را پرداخت نكرده است. كميته امداد، كتبى از سپاه اصل ماجرا را جويا شد. سپاه بعد از بررسيهاى زياد به نتيجه نرسيد و آقاى عبداللَّهزاده شخصاً موضوع را پيگيرى كرد و به اين نتيجه رسيد كه جهانگير نويدى از پسانداز خود و خانوادهاش مدتى به آن خانواه كمك مىكرده و پس از مدتى به علت بيمارى و زايمان همسرش نتوانسته است به كمكهايش ادامه دهد. به همين جهت آن فرد به كميته امداد مراجعه كرده و از نرسيدن مستمرى شكايت نموده است. بعد از مشخص شدن عمل جهانگير نويدى، سردار باقرى مقدارى پول در اختيار وى گذاشت تا به كار خير خود ادامه دهد. ولى جهانگير با بيان اين جمله كه: «معبر من لو رفته» از پذيرش پول خوددارى كرد.
جهانگير نويدى با وجود داشتن همسر و فرزند، حضور در جبهه هاى جنگ را از ياد نبرد. علاوه بر اين با تبليغ و حمايت زمينه حضور تعداد كثيرى از اهالى روستا را در جبهه فراهم آورد و مقادير زيادى كمك مادى و دام از اهالى روستاى ياريجان به جبهه فرستاد. شهادت برادرش، فرهنگ نويدى، درجهدار ارتش در منطقه عملياتى جنوب تأثير زيادى بر جهانگير گذاشت. چندى بعد، پس از سالها انتظار به اتفاق پدر به مكه معظمه مشرف شد و پس از بازگشت به سوى جبههها شتافت. در جبهههاى دفاع مقدس سمتهاى فرماندهى پايگاه، گروهان و گردان را عهدهدار بود در زمان حضور در پشت جبهه شبانه روز براى تدارك نيازمنديهاى منطقه جنگى و آموزش جوانان روستا فعاليت مىكرد. او شبانهروز خود را وقف خدمت به اهالى روستا كرده بود و بارها شبانه با اتومبيلش بيماران را براى مداوا به شهر مىرساند. در مشكلات يار، امين و دلسوز اهالى روستا بود و در شرايط سخت هيچگاه دست رد به سينه نيازمندان نزد. در ازدواج يك جوان و ساخت خانه براى او نقش به سزايى ايفا كرد و از كمك مادى هم دريغ نداشت. در پاكسازى بوكان حضورى فعال داشت.
او بارها با صداى بلند اعلام كرد: «ما با كفر مىجنگيم نه با كُرد.» روحى لطيف داشت و حتى از كشته شدن افراد ضدانقلاب خرسند نمىشد و با تأسف از مرگ آنها ياد مىكرد. روزى پس از درگيرى با فردى ضدانقلاب و هلاكتش با خانواده و مادر آن فرد همدردى و حتى گريه كرد. همواره از نيروهاى تحتامر در مأموريتهاى گشت و بازرسى مىخواست به اموال مردم دستاندازى نكنند و از كوچكترين لطمه و تعدى پرهيز كنند. عدالت را در گفتار و رفتار مراعات مىكرد. هرگز بين نيروى عادى و فرماندهان فرق قايل نشد. ده سال در جبهههاى مختلف حضور داشت. از هرگونه حُبّ جاه و مقام پيراسته بود. عاشق و شيفته امام خمينى قدس سره بود و پس از ارتحال امام - در چهاردهم خرداد 1368 - به شدت بيمار شد و از نظر روحى دچار بحران گرديد. زندگى بعد از امام را بىارزش مىدانست و سه روز در مسجد روستا و بوكان به عزادارى پرداخت و خرج داد. روز چهارم ارتحال حضرت امام خمينى قدس سره با حال غريبى قبل از خروج از منزل نيم ساعت پسرش را به آغوش كشيد و نوازش داد. سپس با همسر، پدر و مادر و دوستانش به صورت غيرعادى خداحافظى كرد و به سوى منطقه عملياتى بوكان شتافت.
در برابر ابراز نگرانى دوستان و آشنايان از حالت غريبش اين شعر را زمزمه كرد:
گر نگهدار من آن است كه خود مىدانم
شيشه را در بغل سنگ نگه مىدارد
سپس با آهى جانسوز با بيان اين عبارت كه «پدرى بالاى سر ما بود و رفت.» به سمت مناطق عملياتى بوكان رهسپار شد. در اين زمان فرماندهى گردان علىابن ابىطالب عليه السلام را بر عهده داشت. در مسير حركت از مياندوآب به "كليشو" ى بوكان طبق عادت معمول براى سوار كردن تعدادى از افراد بومى كه كنار جاده در انتظار اتومبيل بودند، توقف كرد. در همين حين افراد ضدانقلاب اتومبيلش را هدف رگبار گلوله قرار دادند. بدين ترتيب جهانگير نويدى در روز 20خرداد 1368 - چهار روز پس از ارتحال امام - به شهادت رسيد. پيكرش در زادگاهش، روستاى ياريجان سفلى از توابع مياندوآب مدفون است. از شهيد حاج جهانگير نويدى سه دختر به يادگار مانده است.
منبع: کتاب فرهنگنامه جاودانه های تاریخ
نظر شما