شهدای نوجوان؛ شهدای امدادگر
قلم از نوشتن روحیه و خلوص دلهای این عزیزان عاجز و زبان از گفتن آن قاصر است
سراسر وجودشان عشق و ایمان به خداست/ نامه شهید مهرام (3)

نوید شاهد آذربایجان غربی: امدادگر شهید «مهدی مهرام» در سال 1345 در شهرستان ارومیه در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و آنگاه که نوجوانی بیش نبود، و هنوز دوره دبیرستانش را طی می کرد، رفتن را بر ماندن ترجیح داد و به عنوان امدادگر عازم جبهه شد و در دهم اسفند ماه سال 1362 در جزایر مجنون به آرزوی خود رسید.


«وعد ا... الذین آمنوا و عملو الصالحات لهم مغفرت و اجر عظیم»(مائده - 130)

با عرض ادب و ارادتهای خالصانه به پیشگاه حضرت قائم آل محمد(عج) و نایب بر حقش امام امت و با سلام به ارواح طیبه شهدای اسلام از صدر آن تاکنون.
ضمن عرض سلام خدمت پدر و مادر و خواهر عزیزم، امیدوارم که حالتان خوب بوده و سایه تأییدات پروردگار سبحان در امورتان موفق و مؤید باشید.
از اینکه  دیر برایتان نامه فرستاده ام، معذرت می خواهم؛ چون اینجا کارمان زیاد است و وقت و فرصت نامه نوشتن را پیدا نمی کنم. حال میترا چطور است؟
اینجا فضای معنوی و روحانی دارد که بین همه جوانان، برادری و اخوت اسلامی ایجاد کرده، چهره هایی می بینم که سراسر وجودشان عشق و ایمان به ا... است. سیماهای نورانیشان چنان جان را شیفته خودشان می کنند که گویی سالهاست با هم دوست و آشنا بودیم. رازها و دعاها و مناجاتهای مخلصانه شان، حکایت از پاکی قلب و صدق نیتشان می کند. هر چقدر از این معنویت بگویم کم است. قلم از نوشتن روحیه و خلوص دلهای این عزیزان عاجز و زبان از گفتن آن قاصر است. خدا می داند که اینان چه حالتهایی پیدا می کنند. ایشان شیران روزند و زاهدان شب. 
الحمدا.. من نیز در اینجا به لطف خدا در سلامت کامل به سر می برم و به به حول و قوه الهی به خدمت اسلام و قرآن مشغولم. اینجا کار زیاد است اما با روحیات معنوی بسیار. فضایی روحانی که هر روزش، انسان را بیشتر به خدا نزدیکتر می کند. دفعه قبل که چند روزی برای مرخصی آمدم یادتان است! آنجا هم که بودیم رفاه زیادی نداشتیم القصه در سختی به سر می بردیم البته نه اینکه فکر کنید تمام رنج و دردهای دنیا بر ما می ریخت. نه! فقط کمی به زحمت می افتادیم. ولی وقتی به شهر آمدم در کمال رفاه و آسایش بودم. به قول یکی از برادران، انسان وقتی از رفاه و آسایش دور است، بیشتر به خدا نزدیکتر می شود اما تا وقتی در رفاه و آسایش هستیم، دیگر خدا و قیامت و همه حساب و کتابها از یاد می روند.
در آخر بیشتر از این مزاحم اوقات شریفتان نمی شوم و باز از اینکه نامه را دیر فرستادم پوزش می طلبم. به تمام فامیلها سلام برسانید و از میان دشتهای پهن و از بین این همه دوستان عاشق از پشت قله های سر به فلک کشیده درود و سلام گرم و پر محبتم و مافوق صوت خود را حضورتان تقدیم می دارم و از صورت پدر و مادر و خواهر عزیزم می بوسم. امیدوارم که در دعاهایتان این حقیر معصیت کار را نیز فراموش نکنید. جای هیچ گونه نگرانی نیست جای من در اینجا راحت بوده و جای هیچ ناراحتی و غم و اندوهی نیست.
والسلام علي من اتبع الهدي
التماس دعا

سراسر وجودشان عشق و ایمان به خداست/ نامه شهید مهرام (3)
منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده