پاسدار شهید
دانشگاه ما جبهه است و در اين برهه از زمان نبايد امام را تنها گذاشت زمان، زمان جنگ با كفار عراقي است. دانشگاه من حضور در جبهه هست. من بايد از دانشگاه امام حسين (ع) قبول بشوم. به حق همين طور هم شد و به ياران امام حسين (ع) پيوست».


نوید شاهد آذربایجان غربی: پاسدار شهيد «مرادعلي زاهد»، سال 1341 در بخش سيه چشمه شهرستان چالدران متولد شد. دانش آموزی نمونه و بااخلاق بود که موفق به اخذ دیپلم شد. دوران انقلاب اسلامی، همگام و همراه با مردم  در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت می کرد. عاشق مراد خويش و گوش به فرمان امام بود. با پيروزي انقلاب اسلامي، بنا به فرمان امام كه سپاه تشكيل شد، خدمت در نهاد مقدس سپاه را انتخاب کرد. با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران و با آگاهي به مسائل شرعي و عشق و ايمان به نهضت اسلامي، سال هاي متمادي با منافقين و كفار به مبارزه و نبرد پرداخت و با تمام وجود، در مقابل تجاوز دشمنان، از کشورش دفاع کرد تا اینکه دوازدهم دی سال 60 در جبهه هاي حق عليه باطل در شهرستان مريوان در عمليات محمد رسول ا... ، توسط نیروهای عراقی به شهادت رسيد.

بیست و هفتم آذرسال 1341 در بخش سيه چشمه شهرستان چالدران کودکی متولد شد که او را مراد علی نامیدند. دوران کودکی خود را در کنار خانواده خود و در سایه الطاف الهی گذراند. سال 48 راهی مکتب علم و دانش شد و قدم به دوره ‌ابتدايي نهاد و با ياري خداوند بزرگ، اول تا پنجم ابتدائي را با شاگرد اولي به پايان رساند. به علت استعداد عالي و اخذ رتبه هاي اول، مورد توجه پدر واقع شد. پدرش او را به همراه برادرش مرتضي قلي برای ادامه تحصیل راهی شهرستان خوی می کند. شهيد مرادعلي در مدرسه‌ راهنمايي شفق خوي به ادامه تحصيل مشغول و در آنجا مورد توجه دبيران قرار می گیرد. هر ثلث مرتبا جوايزي را دريافت مي كرد و شاگرد نمونه و بااخلاقی شناخته شده بود. با اخذ پايان نامه ‌راهنمائي وارد دوره نظري شد و در دبيرستان فردوسي تبريز اول و دوم و سوم نظري را با اخذ نمرات اول به پايان رساند و چهارم نظري را در دبيرستان شمس خوي به پايان رساند و موفق به اخذ دیپلم شد.
ساله آخر دبیرستان که درس می خواند با انقلاب اسلامی همراه بود. به مدرسه می رفت و درس می خواند اما بیشتر در جهت نهضت انقلاب اسلامي حرکت می کرد. او همگام و همراه با مردم  در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت می کرد. او نهضت اسلامي را تنها مكتب و مذهب رهايي بخش از كفر و شرك می دانست و در زندگی خود، طريقه و شيوة انبيا و ائمه اطهار و ولي امر مسلمين را انتخاب کرده بود. از خداوند موفقيت و نجات خود را در جهت رسيدن به اهداف خويش طلب می كرد. 

او در دامان خانواده اي مذهبي پرورش يافته بود و علاقه خاصي به نهضت اسلامي به رهبري امام خميني (ره) پيدا كرده بود. عاشق مراد خويش و گوش به فرمان امام بود. فرصتي را دنبال مي كرد كه اين علاقه را به عمل تبديل كند. وقتی با پيروزي انقلاب اسلامي، بنا به فرمان امام كه سپاه تشكيل شد، خدمت در نهاد مقدس سپاه را انتخاب کرد و جهت اداي دين خود و عمل به عقيده خود و با قلبي خالص و نيتی خدايي وارد سپاه شد.
او که به عنوان سپاهي امام زمان (عج) و سپاهي اسلام، گوش به فرمان امام امت (ره) بود، از اوايل شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران و با آگاهي به مسائل شرعي و عشق و ايمان به نهضت اسلامي و وطن عزيز ايران و دفاع از شرف  و ناموس در خدمت جبهه و جنگ بود. سال هاي متمادي با منافقين و كفار به مبارزه و نبرد پرداخت. رشادتهای بسیاری در میادین جنگ از خود به نمایش گذاشت و در راستای عمل به اعتقاداتش، جان شیرین خود را در طبق اخلاص نهاده و با تمام وجود، در مقابل تجاوز دشمنان، از کشورش دفاع کرد. اما او در جواب تلگراف، اینگونه نوشته بود: «دانشگاه ما جبهه است و در اين برهه از زمان نبايد امام را تنها گذاشت زمان، زمان جنگ با كفار عراقي است. دانشگاه من حضور در جبهه هست. من بايد از دانشگاه امام حسين (ع) قبول بشوم. به حق همين طور هم شد و به ياران امام حسين (ع) پيوست». 

پاسداری رشید بود که دوازدهم دی سال 60 در جبهه هاي حق عليه باطل در شهرستان مريوان در عمليات محمد رسول ا...  بعد از جانفشاني هاي زياد در راه امام امت و اسلام و عقيده و جهاد، توسط نیروهای عراقی به شهادت رسيد.
از نظر اعتقادي به طور عملی و قلبی به وحدانيت و يگانگي خداوند متعال اعتقاد داشت و حضرت محمّد (ص) را فرستاده بحق خدا و به عنوان پيامبر و رسول خدا و نجات دهنده‌ بشريت می دانست و همچنين به ائمه اطهار يعني دوازده امام معصوم و جانشينان به حق آنها و به ولايت فقيه معتقد بود. ولي فقيه رابه عنوان نائب بر حق امام زمان (عج) و پرچمدار اسلام و رهبر مسلمين می دانست و خود را به عنوان پاسدار و فرمانبر از فرماندهي كل قوا و در خدمتگزار به اسلام و مسلمين می دانست که در راه اسلام و اعتقاداتش تا پاي جان پیش رفت. 

شهید از زبان دوستانش در جبهه: 
خيلي صبور و بردبار بود و به همرزمانش قدرت و قوت در جهت مبارزه مي داد. فردي داوري و مهربان بود. جبهه را دانشگاه اصلي خود مي دانست. همرزمانش از تقوا و شجاعت و دلاوري هایش صحبت مي كنند و از نماز شب و مناجات هر شب و هر روز که با خدا داشت، می گویند.  با دوستان خيلي مهربان و با زبان خوش حرف مي زد.
برادر شهید می گوید: آن زمان وقتی از همرزمانش درباره مراد علی پرسیدیم، يكي از خوبي ها و مهربانيش؛ یکی از شجاعت و سخاوتش؛ یکی ازخداپرستي و دينداريش، ديگري از تقوا و نظافتش حرف مي زد؛ و آن يكي از امانت داري و زرنگيش در كلاس درس و بردباري و عاطفه اش و يتيم نوازي و كمك به فقرا می گفت.  می گفتند: «چقدر خوب بود و چقدر شجاع و متدين بود. هدف خود را عاقلانه و آگاهانه انتخاب كرده بود و همه را برای خدمت به اسلام و انقلاب اسلامي دعوت مي کرد. فرمان هاي امام راحل را واجب و لازم الامر مي دانستند». 

خاطره ای از اعزام شدن شهید:
مراد علی از سپاه خوي به تهران اعزام شد. در تهران جهت ملاقات و خداحافظي پيش برادرش مرتضي قلي زاهد که به خدمت سربازي مشغول بود و در پادگان 21 حمزه خدمت می کرد، رفت. سپس با چند تن از اقوام که با هم بودیم و برادرش، به جاهای دیدنی تهران رفته و چند عکس یادگاری گرفتیم، سپس همه باهم به محل اعزام رفتیم. خانواده ها برای بدرقه فرزندانشان آمده بودند. همه یکدیگر را در آغوش کشیده بودند و گریه می کردند. خیلی صحنه عجیبی بود. کسی نمی دانست که آیا بار دیگری هم خواهد بود که عزیز دلش را بدرقه کند یا این آخرین بار است. 
خيلي ازدحام و شلوغ بود. صداي ناله ها و خداحافظي همه جا را فرا گرفته بود. مراد علی و مرتضي قلي هم همدیگر را بغل کرده بودند و در گوش هم چیزهایی می گفتند. لحظه عجیبی بود. انگار آخرین دیدارشان بود، نمی توانستند از هم دل بکنند. اما مراد علی راهش را انتخاب کرده بود و باید می رفت. در حالیکه چشم به هم دوخته بودند و اشک از چشمانشان جاری بود، به هم دست تکان می دادند. تا اینکه مراد سوار ماشین شد و از ما دور شد. 
روحش شاد باشد و خداوند برادر شهيدمان مرادعلي را با تمام شهيدان اسلام و صدر اسلام محشور فرمايد.

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده