نگاهی کوتاه به زندگی سرباز داوطلب؛ شهید «رحمان قاسم زاده»
سهشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۱۰
داوطلبانه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد تا بتواند غیورانه و قهرمانانه،از اسلام و انقلاب در مقابل دشمنان، دفاع کند.
نوید شاهد آذربایجان غربی: شهيد «رحمان قاسم زاده» در سال 1345 در روستاي ظاهركندي زنداز توابع شهرستان شاهين دژ ديده به جهان گشود . تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، سپس برای کمک به امرار معاش خانواده، در کنار پدر به کار کشاورزی پرداخت. وقتی به سن خدمت سربازی رسید، داوطلبانه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد. او سربازی غیور و قهرمان بود و در مقابل دشمنان تمام همتش را به کار می بست تا آنان را نابود کند. تا اینکه در بیست و هشتم آذر 65 دزفول در اثر اصابت ترکش خمپاره، شربت شيرين شهادت را نوشيد.
سوم تیر سال 1345 در روستاي باصفای ظاهركندي شهرستان شاهین دژ، کودکی متولد شد که او را رحمان نامیدند. رحمان دوران کودکی خود را در روستای سرسبز و زیبایشان سپری کرد.
پدرش کشاورز بود و به سختی می توانست امرار معاش خانواده خود را تامین کند. اما وقتی، زمان مدرسه رفتن رحمان فرا رسید، به هر سختی و زحمتی که بود، او را راهی کسب علم و دانش کرد. رحمان دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برد اما به علت نبود امکانات در روستا، قادر به ادامه تحصیل نشد. او برای کمک به امرار معاش خانواده، در کنار پدر به کار کشاورزی پرداخت. همتی بسیار عالی داشت و با کمک به پدرش، عامل رونق و کار کشاورزی پدر شد.
رحمان، علاقه زيادي به مراسم مذهبي داشت. با اینکه کشاورزی، کاری پر رنج و زحمت است و خستگی بسیار دارد اما او با قلبی آکنده از ایمان، از هر فرصتی که پیش می آمد، پاي منبر به سخنراني هاي واعظان گوش مي داد و در مراسم عزاداري حسینی شرکت می کرد.
روزها بدین ترتیب سپری شد تا اینکه به سن خدمت سربازی رسید. داوطلبانه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد تا بتواند از اسلام و انقلاب در مقابل دشمنان ، دفاع کند. او سربازی غیور و قهرمان بود و در مقابل دشمنان تمام همتش را به کار می بست تا آنان را نابود کند. 15 ماه در جبهه هاي حق عليه باطل، رشادت و جانفشانی بسیار کرد تا اینکه بیست و هشتم آذر 65 در دزفول در اثر اصابت ترکش خمپاره، شربت شيرين شهادت را نوشيد و به لقاءا... پيوست. پيكر پاكش پس از تشييع در جوار ساير شهدا در روستاي ظاهركندي به خاك سپرده شد.
روحش شاد و يادش گرامي باد.
آخرین مرخصی :
آخرین باری که به مرخصی آمده بود، حالاتی خاص در وجودش بود. روزی که می خواست به جبهه برگردد، به مادرش گفته بود: «مادر این آخرین خداحافظی من است و ممکن است دیگر برنگردم».
وصیت من این است، به برادر و خواهرانم بگوئید: «پشتیبان امام و ولایت فقیه و انقلاب باشند. همیشه در راه راست قدم بردارند و فرزندان خود را هم در این راه راهنما باشند تا خدمتگذار انقلاب و اشلام باشند».
آخرین سخن پدر شهید: به جرات می توانم بگویم، رحمان، فرزند ما بود. ما او را بزرگ کرده بودیم اما او ما را به راست دعوت می کند و ما را سفارش به حمایت و پشتیبانی از امام می کرد. اخلاق بسیار خوبی بود.
منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی
نظر شما