با عشق به نظام و بسیج راهی جبهه شد
چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۵۷
خاطر عشقی که به نظام جمهوری اسلامی داشت، در بسیج ثبت نام نمود و آگاهانه به جبهه شتافت تا دين خود را در اين راه به انجام برساند.
مصاحبه اختصاصی نوید شاهد آذربایجان غربی با یداله بروی دوست شهید محمد رضا پاشایی:
یداله بروی یکی از همرزمان شهید اینگونه می گوید: شهید محمد رضا پاشایی در سال1344 در خانواده اي در شهرستان خوی به دنيا آمده بود كه از نظر استطاعت مالي ضعيف بودند، اما خداوند به اين خانواده، قلبي سرشار از ايمان و غني از توفيقات الهي عطا فرموده بود، لذا به زندگي فقيرانه قانع بودند و همواره در جهت تكامل اخلاقيات اسلامي و انساني می کوشیدند. محمد رضا در چنین خانواده ای رشد و نمو یافت تا الگویی برا ما دوستانش باشد.
محمدرضا تحصيلات ابتدايي اش را تحت سرپرستي پدر زحمتكش خود در مدرسه ربط به پايان رساند و تحصيلات دوره راهنمايي را نيز در يكي از مدارس راهنمايي همان منطقه با موفقیت به پایان رساند.
وی فرزندي مهربان براي خانواده اش و فردی دلسوز و مسؤوليت پذير براي اجتماع بود لذا در جامعه هميشه سعي می کرد به محرومان خدمت کندو آنها دستگیری نماید.
همزمان با شروع انقلاب بود که محمد رضا مشغول تحصيل بود و به مدرسه می رفت اما با این حال كاملا آشكارا و همدوش با ساير دوستان همكلاسي اش در جهت براندازي رژيم، مبارزات جانانه اي می کرد. همیشه در تظاهرات شرکت می کرد و همه دوستان و همکلاسی هایش را هم بدان دعوت می نمود.
بعد از انقلاب به خدمت اسلام و سپاه اسلام درآمد و مشغول انجام وظيفه در بسيج و سپاه گشت.
اگر از اعتقاداتش بخواهم بگویم، اعتقاداتش در حد يقين بود، محمد رضا به اسلام و گفته هایش اعتقاد نداشت، به همه دستورات اسلام یقین داشت بطوریکه در همه جانش رخنه کرده بودند. همواره مريد و دوستدار و عاشق سرسخت امام راحل بود و بسیار متعصب نسبت به اسلام و طرفدار حضرت امام(ره) بود. هميشه بر اطاعت از ولايت فقيه تاکید می کرد و اعتقاد داشت كه جامعه زمانی همانند خواسته خدا و اسلام اداره خواهد شد که جامعه تحت رهبري فقيه زمان باشد.
محمدرضا اعتقاد داشت جنگ تحميلي از طرف استكبار جهاني بر عليه جمهوري اسلامي ايران آغاز شده و قصد صدام و حاميانش، براندازي رژيم جمهوري اسلامي و تحت سيطره درآوردن مملکت اسلامي و انقلابي ما زير نفوذ آمريكا است لذا بخاطر عشقی که به نظام جمهوری اسلامی داشت، در بسیج ثبت نام نمود و آگاهانه به جبهه شتافت تا دين خود را در اين راه به انجام برساند.
هیچ وقت نمی گذاشت خانواده اش او را بدرقه کنند، حتی اگر خانواده اش خیلی اصرار به بدرقه می کردند، اجازه نمی داد تشریفاتی صورت گیرد. خیلی وقتها بعد از آنکه به جبهه اعزام می شد، خبر حضورش در جبهه را از طریق تلفن یا دوستانش به خانواده می گفت.
هر لحظه از حضورش در جبهه خاطره بود زيرا زماني كه از جبهه برمي گشت تمام فکر و گفتارش از ايثارگريهاي بي توقع همرزمانش در جبهه بود، مي گفت: جبهه نگوييد بلكه دانشگاه علم و عمل بگوييد چرا که اگركسي جبهه را از نزدیک نبیند و در آن حضور نداشته باشد نمی تواند، آنچه آنجا آفريده مي شود، و آن حماسه هایی که آنجا خلق می شود را درک کند.
همیشه سعي مي كرد با دوستاني كه آرمان و هدفي مشابه با هدفش كه همانا تحقق اهداف اسلام و انقلاب بود، دارند، افت و خيز داشته باشد و دوستانش را هم در اين راستا راهنمايي مي نمود و اگر احساس مي كرد كسي از همسالانش راه كج مي رود، با توصيه هاي برادرانه راهنمايي اش مي كرد و پيگير مسئله تا حصول نتيجه بود.
چندین بار در اعزامهایش به جبهه مجروح شده بود که در بيمارستاني بستري شده و پس از مدتي بستري شدن و بهبودي، دوباره از بيمارستان به جبهه رفته بود، بدون آنکه خانواده اش کوچکترین اطلاعی داشته باشند. می گفت: نمی خواهم نگرانم شوند.
در جبهه، علاقه زيادي برای كمك به دوستان و همرزمانش داشت، بيشتر كارهاي جبهه را در حد توانايي اش و حتي الامكان خودش انجام مي داد. وی كمك تداركاتی گردان را به عهده داشت که پس از چندین بار شركت در جبهه و شجاعتها و حماسه آفرینیها، بالاخره در منطقه حاج عمران در كنار دوستانش با شليك هاي هلیكوپتر عراقي به شهادت رسيدند.
فرازی از زندگی شهید: پاسدارشهيد محمدرضا پاشايي متولد سال 1344، عشق رهبر را بيش از پيش در دل گرفته و وارد جرگه پاسداران جان بر كفي مي شود که بالاخره هنگام مبارزه با دشمنان اسلام و قرآن در بیست و هفتم اردیبهشت سال 65 در منطقه حاج عمران به درجه رفيع شهادت نايل مي گردد.
منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی
نظر شما