از شما خواهش مى كنم كه امام را تنها نگذاريد و انقلابش را ادامه دهید
نوید شاهد ارومیه: شهيد صابر كوسه لو متولد 1347، مبارزی سرسخت که در جبهه های مختلف شرکت کرد، مبارزی که پدرش نیز سال 61 شهید شده بود و اینک درسال 64 که آن موقع تنها 17 ساله بود، در جبهه اروند رود شرکت کرد و این بارسعادت شهادت نصیبش او نیز شد و توسط اشغالگران كفر انديش جام شهادت را سر كشيد و به ديدار دوست شتافت.
بسم ا... الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده مهربان،
به نام خدايى كه ستايش تنها سزاوار اوست،
به نام خدايى كه ما را از نيستى به هستى آورد و ما را به سوى نور و روشنايى سوق داد.
خدايا هر كجا كه گشتم، جز تو و نور تو چيزى نديدم و آنچه ديدم سرشار از حكمت و عدالت تو بود.
اى خداى من، ستايش و عبادت شايسته توست.
بارالهي تو مرا آفريده اي و از جهالت به سوي روشنايي هدايت كردي و اين امانت (جانم) راكه عزيزترين چيز من است، به من عطا كردي و اكنون موقع آن رسيده است كه امانت خود را پس بگيري و جاي فخر و خوشحالي است كه این امانت را بدینگونه و با شهادت از من بگيري و مرا به سوي خود بخواني.
اى معبود من؛ اكنون دين تو، به خون سرخ من احتياج دارد و از همه مهمتر اين شجره انقلاب بايد از خون من سيراب شود و به زندگى خود ادامه دهد.
اى خدای مهربانم، زمانى اين امانت را به تو مىسپارم كه هيچ توشه و عمل نيكى ندارم تا مرا از عذاب گناهانم نجات دهند. چرا که آنچه كرده ام، گناه و معصيت بوده است و بارها دچار وسوسه هاي شيطاني و نفساني شده ام، و تنها به عفو و كرامت بسیار تو امیدوارم.
الهي بدنم ضعيف استو ناتوان در برابر عذاب الهی، خود یاریم کن.
الهي از تو تقاضاي آمرزش و مغفرت مي طلبم.
الهى العفو، العفو، العفو، استغفرا... ربى و اتوب اليه.
اكنون موقع آن رسيده است كه چند كلامي ناقابل را، كه واقعا لياقت آن را ندارم، به مردم ميهنم عرض كنم. اي مردم نمي خواهم از خودم حتی يك كلمه بگويم، تنها مي خواهم چند كلمه اى از بيانات شهدا كه همانا سفارش آنهاست، به شما عرض كنم.
اي ملتى كه هزاران شهيد داده ايد و فرزنداني تربيت كرده ايد كه با آغوش باز به سوي خدا و شهادت مي روند. از شما خواهش مى كنم كه امام را تنها نگذاريد و انقلاب او را تا انقلاب حضرت مهدى (عج) ادامه دهيد و دعاى سلامتى او را فراموش نكنيد و تا نابودى كفار جهانى از پاى ننشينيد. «و قاتلوهم حتي لا تكون فتنه».
اميدوارم كه دعا كنيد تا خداوند گناهان مرا ببخشد و به من توفيق قرب خويش را بدهد.
من جانم را فداى اسلام و اين مرز و بوم مى كنم. چرا كه من در مقابل اسلام چيزي نيستم.
جان من چون همين مسئله است که : اگر چاقوي برنده اي، دست ما را مورد هدف قرار دهد، دستمان را از آن مي رهانيم، اما اگر همين چاقو ، قلبمان را مورد هدف قرار دهد، با همان دستي که بخاطر ترس از بریده شدن، از چاقو دور مي كرديم، سپري مي سازيم تا مانع از ورود آن به قلبمان شویم. یعنی دست فدای قلب می شود تا جانش زنده بماند؛ جان من نیز در برابر اسلام و امام اینگونه است ، جان من یابد فدای اسلام و امام شود.
اکنون می خواهم چند کلامی با خانواده عزیزم صحبت و درددل كنم.
مادر جان من هرگز نتوانستم پسري شايسته برای تو باشم و حقی را كه بر گردنم بود، ادا کنم.
مادر جان هر خدمتی که من در حق تو کنم، حتی یک شب از زحمات نگهداري و بیدار بودنت را هم نمی تواند جبران کند.
مادر عزیزم اكنون من از تو جدا مي شوم و خود را فداي اسلام مي كنم و از تو تقاضاي حلاليت مي طلبم.
مادرم، اميدوارم تو هم صبور باشى و دورى مرا تحمل كنى و انشاا... كه در سوز فراغم، زينب گونه باشی و از بهر اين پيروزي كه نصيبم شده است، خوشحال و راضی باشی.
مادر عزيزم، نافرماني هاي زيادي كرده و شما را اذيت كرده ام ، همگی را به حساب جوانیم بگذارید و از سر تقصيرات بنده درگذشته و مرا حلال نمائيد.
دوباره از شما تقاضاي صبر و شكيبايي مي طلبم و اميدوارم كه شهادت مرا همچنان شهادت پدرم تحمل كنى. اما شما اي برادرانم و خواهرانم من هيچ گونه خوبي به شما نكردم و آنچه بود اذيت شماها بود. از شما خواهش مي كنم كه مرا ببخشيد و حلالم كنيد و نبودن مرا تحمل كنيد كه «إنا لله و إنا اليه راجعون» .
تو ای برادرم مالك جان درست را تا آخر ادامه بده.
مادر بزرگوارم از همسايگان و دوستان تقاضاي حلاليت کنید، اميدوارم مرا حلال كنند.
هورالعظيم
2/10/64
صابر كوسه لو
منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران