معرفی شهدای استان (217 )
غلامرضا گر چه از نظر سني كوچك بود ولي واقعاً از لحاظ عقل و تقوي خیلی بزرگتر از سنش بود و هميشه دنبال فرصتي بود تا عملاً در جبهه حق عليه باطل حضور يابد.

بخشی از وصیت نامه شهید :  «من با امام امت پيمان بسته ام جانم را فداي او و اسلام كنم.»

نوید شاهد ارومیه:  شهيد غلامرضا دوستي به سال 1348 در روستاي محله دوستي چشم به جهان گشود و در دوران شكوهمند انقلاب اسلامي وارد سنگر علم و فقاهت شد و در زمان دفاع مقدس به عنوان طلبه بسيجي در ميدان هاي نبرد حضور يافت و سرانجام در تاريخ بیست و ششم دی ماه سال 65 در منطقه شلمچه در کربلای 5 به لقاء حق شتافت.

 

شهيد غلامرضا دوستي سال 1348 هجري شمسي در يكي از روستاهاي نقده (محله دوستي) در يك خانواده مذهبي و عائله مند که پدر خانواده كشاورزي می کرد،  به دنيا آمد.

پدر خانواده با وجود مشكلات عديده زندگي هميشه در امر تعليم و تربيت فرزندان نهايت كوشش را به عمل مي آورد و خود نيز در صراط مستقيم كوشا بود.

 مادر خانواده همچنين پا به پاي پدر در تنظيم امور مختلفه خانواده و رسيدگي به مسائل تربيتي و فكري فرزندان نهايت فداكاري را از خود نشان می دادند، به طوري كه اين مادر قهرمان و پيرو حضرت زينب (سلام ا... عليها) پس از شنيدن خبر شهادت فرزندش به عموم خانواده و وابستگان دور و نزديك تسلي داده و آنها را دعوت به استقامت و ايثار هر چه بيشتر در راه اسلام و انقلاب و امام امت مي نمود.

این چنین مادر فداکاری بود که در جمع تشييع كنندگان شهيدش در گلزار شهداي شهرستان نقده ضمن ايراد سخنراني گفت: هشت پسر دارم. يكي را اكنون فداي اسلام كردم و هفت پسر ديگرم فداي حضرت امام و راه ايشان است.

غلامرضا نیز همچون همسالانش در سن هفت سالگي وارد دبستان شده و در سن چهارده سالگي پس از پايان دوره راهنمايي در همان روستا در سال 63 همراه برادر بزرگتر از خودش جهت تحصيل در دانشگاه اهل بيت و كسب آشنايي بيشتر از معارف قرآن و اهل بيت وارد مدرسه عالي علوم اسلامي ولي عصر تبريز شد.

غلامرضا گر چه از نظر سني كوچك بود ولي واقعاً از لحاظ عقل و تقوي خیلی بزرگتر از سنش بود و هميشه دنبال فرصتي بود تا عملاً در جبهه حق عليه باطل حضور يافته و آن مطالبي را كه مورد نظرش بود در صحنه درگيري حق و باطل ياد گرفته و در اشاعه و اجراي آنها با تمام وجود اقدام كند.

ليكن چون مقدمات را به عللي نمي توانست فراهم سازد با بي تابي يك سال را پشت سر گذاشت.

تابستان 64 آهنگ جبهه كرد، ولي اطرافيانش به علت اينكه كم سن و سال بود و شرايط اعزامش كامل نبود و از طرفي بايد مدتي درس بخواند تا بتواند در صحنه هاي خدمت عملي بهتر خدمت نمايد، وي را ظاهراً از اعزام به جبهه منصرف كردند، ولي براي همه اطرافيان روشن بود كه صبر اين عاشق شهادت يك صبر معمولي و عادي نيست.

 غلامرضا شب و روز درصدد تهيه فرصت مناسب جهت مجاهدت در ديار محبوب است كه بالاخره در تابستان 65 كه تقريباً هفده ساله شده بود و مسائل را مستقلاً تجزيه و تحليل مي كرد قصد اعزام به جبهه را کرد.

اما اين بار با كسي مشورت نكرد و به صلاحديد كسي توجه ننمود و همراه برادر طلبه و تعدادي از فاميلان نزديكتر عازم جبهه شده و پس از مدتي به عنوان مرخصي به پشت جبهه برگشت و اين بار نيز گفته شد بهتر است چند ماهي هم به درسهايش برسد اما به همه اين صحبتها با طمأنينه گوش داد و پس از گوش كردن به سخنان با اصطلاح نصايح و استدلال اطرافيان تبسم لطيفي كرد و بخاطر احترام به نظرات و سخنان پدر و مادرش، مدتی بیشتر از مرخصی اش در کنار خانواده ماند و درس خواند تا اینکه  دوباره عازم جبهه شد.

غلامرضا اوايل زمستان 65  بدون اينكه به كسي اطلاع دهد عازم جبهه شد.

در روزهاي اول بهمن ماه 65 يكي از همسنگران طلبه اش به برادر بزرگتر از خودش كه او نيز طلبه است اطلاع داد كه:

«من و غلامرضا با هم بوديم و او آرپي جي زن بود و در خلال عمليات در جبهه شلمچه بودیم ، غلامرضا در حالي كه خود را از خاكريز خودي بالا كشيده و قصد انهدام يكي از تجهيزات نظامي دشمن را داشت، گلوله آتشين خصم زبون در دل جاويدش جاي گرفت و لحظاتي بعد در سنگر دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي روح بزرگش به سوي معشوقش صعود كرد.»

شهید غلامرضا دوستی طلبه ای بسیار معتقد که در عملیات کربلای 5  در شلمچه به آرزویش می رسد.

روحش شاد و يادش گرامي باد.

 

منبع: مرکز اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده