زندگی شهید نصرت عباسي(145)
زمانیکه از طرف ژاندارمری جمهوری اسلامی جهت خدمت سربازی احضار می شود , با خود می گوید خدایا شکر تو می کنم، چرا که به آرزویم می رسم.

 

نام: نصرت عباسي

تولد: 1339

محل شهادت: در منطقه دره آبخوره سردشت حين درگيري با اشرار ضدانقلاب

تاریخ شهادت: 30/7/1358

 

 

فرازي از زندگينامه شهيد:

سرباز شهيد، نصرت عباسي در سال1339 در روستاي ميرشكارلو ( محال باراندوزچاي) از توابع اروميه ديده به جهان گشود.

او كودكي پردرد و رنجي را سپري نمود چرا که در شش سالگي از محبت پدري محروم گرديد و بارسنگين خانواده به عهده او و برادرش واگذار شد. او با مشكلات زياد تا پايان دوره راهنمائي تحصيل نمود و سپس نزد برادرش كه بنّا بود مشغول كار شد و تا زمان اعزام به خدمت سربازي اين حرفه را ادامه داد. شود تا اینکه از ژاندارمری جمهوری اسلامی به خدمت سربازی احضار می شود و به پادگان سلماس اعزام می شود .

 

با شروع انقلاب اسلامي در راهپيمائي ها شركت مي نمود و از روستا براي انجام تظاهرات و قرار گرفتن در جريان مسائل انقلاب به شهر مي آمد. او اين عمل را يك فريضه ديني تلقي مي كرد. چندين بار خانه اش در روستا مورد هجوم طرفداران شاه قرار گرفت.  بعد از پيروزي انقلاب همچنان در صحنه هاي حساس انقلاب حضور داشت.

فرزندی و مسلمانی پاک بود و به عبادت و راز و نیاز با خدای خویش می پرداخت. همیشه کم سخن می گفت، اما بهترين حرف را می زد. همیشه بشاش بود و لبخند ملايمي در لبانش گره می بست. سودی بزرگ از انقلاب برده بود، چرا که همیشه در راهپیمائیهای مردمی شرکت می کرده و برای راهپیمایی و تظاهرات از روستا به شهر می رفت

شهید علاقه زیادی به امام راحل و ولایت فقیه داشت. علاقه به انقلاب اسلامی و امام راحل باعث رفتن به جبهه شد.

برای همین زمانیکه از طرف ژاندارمری جمهوری اسلامی جهت خدمت سربازی احضار می شود , با خود می گوید ای خدا، بر این خدایی تو شکر می کنم، چرا که به آرزویم می رسم. آخر من هم می توانم سهم کوچکی از انقلاب ببرم. به پادگان سلماس اعزام می شود. آموزش سربازی را در پادگان سرگرد محبّی یاد گرفته و مشغول خدمت می شود.

در جبهه جسارت زیادی از خود نشان می داده است، چنان که یک کلنگ لازم بود در چادر که شب هنگام می رود و آن را از چادر دیگر که خیلی دور بود می آورد. به افراد متأهل می گفته شما نروید. بهتر است ما که مجرد هستیم برویم،  شماها بچه دارید.

 

هنگامی که به همراه فرماندهش به مرخصی آمده بود فرماندهش او را به عروسی دعوت می کنند اما ایشان نمی رود و می گوید که امشب در منزل خود به همراه مادرم و خانواده ام شام خواهم خورد و موقع رفتن به مادرش گفته است که من می روم، ولی بعد از من گریه نکنی و سه مرتبه سفارش کرده که گریه نکنید. انگار می دانست که شهید می شود. هنگام رفتن با تمام همسایه ها خداحافظی کرد .

بعد از اینکه پنج و نیم ماه از خدمتش می گذرد در یک خداحافظی خانوادگی به پیرانشهر اعزام می شود و در25 کیلومتری پیرانشهر در منطقه دره آبخوره سردشت همراه یاران خود مستقر می شود و بعد از چند روزی نامه اش به خانواده شهید می رسد و خانواده اش را از حال خود باخبر می کند و6 روز در حين درگيري با اشرار ضدانقلاب به درجه رفيع شهادت نايل گرديد.

این روز مصادف است با سال1358. مزدوران دمکرات به این نیز اکتفا نکرده و وی را همراه چند تن از یاران صدیقش به رگبار مسلسل می بندند. بالاخره نصرت به آرزویش می رسد و ما هم این حماسه را (حماسه آلباتان) هرگز فراموش نخواهیم کرد.

به نقل از مادر شهید 9 نفر از خانواده شان شهید شده اند نجف عباسی، رحمت عباسی، خدیجه عباسی با دو فرزندش  همچنین پسر عمویش.

روحش شاد و يادش گرامي باد.

منبع : مرکز اسناد

 

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده