شهید "خالد معمار" به روایت برادر؛
سه‌شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۳۸
نوید شاهد - به روایت برادر شهید: "در یکی از مأموریتهای برون مرزی خون خودش هم بیگناه ریخته شد و ما اکنون حتی مزار این شهید عزیز را هم نمی دانیم کجاست. شهیدان شهید می شوند تنها به گناه اینکه می خواهند از حق دفاع کنند". خاطرات برادر شهید را در ادامه بخوانید.

نوید شاهد آذربایجان غربی؛ شهید "خالد معمار" در سال1349در شهرستان بوکان در یک خانواده مؤمن و متعهد متولد شد. تا کلاس دوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و بعد به دلیل عدم علاقه، ترک تحصیل كرد و با پدرش به بنايی مشغول شد. پس از آن به خدمت سربازی اعزام گرديد.

بعد از مدتی با اداره اطلاعات استان کردستان شروع به همکاری نمود. از طرف آنها به شهيد مأموریت داده شد که به سلیمانیه عراق برود، اما متأسفانه از طریقگروهک ملحد ضدانقلاب او را شناسايی و اسیر می کنند و بعد از شکنجه های زیاد اعدام و در بیست و نهم مرداد سال 1371 او را به شهادت می رساند که پیکر پاک شهید در خاک عراق می باشد. ادامه به خاطرات شهید از زبان برادرش می پردازیم.

 

اگر تمام کلمات را جمع بندی نمائیم، می توانیم عقیده و آرمان یک شهید را بنویسیم؟ خیر. اما خاطراتی از شهید میگویم تا شاید ذره ای از آرمانهایش برا جوانانمان هویدا شود.

تابستان سال1358/1359 بود. در تمام ایران و همه جای دنیا، حرف از انقلاب اسلامی ایران بود. اما در شهر بوکان انقلابی نشده بود. در عوض تمامی جنایتکاران و خلافکاران، قاتلان و فراریان در بوکان جمع شده بودند. جمعیت بوکان به چهار برابر افزایش یافته بود. با جمع شدن چند نفر مسلح، گروهكی تشکیل داده و ادعای حکومت می کردند. بعضی از این گروهكها را تنها 15 الی20 نفر تشکیل می دادند. جناح راست، چپ، رزكاري، خبات، کومله، دمکرات و ... .

جوانهائی که تازه خود را می شناختند مردد بودند. نمی دانستند که چه باید کرد. در دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهر پر آشوب بوکان به دست برادران سپاه و ارتش افتاد و سایه رنگین پرچم اسلام بوکان را فرا گرفت و شهر بوکان از زیر سلطه خونخواران بیرون آورده شد. یک روز که به همراه شهید خالد به خانه می رفتیم درگیری در شهر شروع شد. ضدانقلابیون مملکت فروش، به شهر حمله آوردند و درگیری شروع شد. من و شهید به سر چهارراه شهید بهشتی رسیده بودیم. بغل درب یک مغازه پناه گرفتیم. در گوشه چهارراه، دو نفر نظامی داخل کوچه گیر کرده بودند و افراد خودفروش با مشاهده آنها مسلحانه پیش رفته و آن دو نفر را دستگیر کردند.

آن دو نفر غیر مسلح با داشتن ساک حمام در دست دستگیر شدند و به سر چهارراه آورده شدند. برای دادگاهی کردن آنها برادر پاسدار را با کمی شکنجه به شهادت رسانیدند و سرباز را به گناه همراهی کردن پاسدار به اعدام محکوم کردند. کلاه سرباز را برداشتند و به سر خود گذاشته و بعد زیر پا له کردند. با وجودی که سرباز هم غیر مسلح بود و هنوز ساک در دستش بود، او را نیز به شهادت رسانیدند و با لگد او را به داخل جوی آب انداختند. من و شهید که اعدام دو نفر آدم بی گناه را شاهد بودیم و هیچ دفاعی از خود نداشتیم اما شهید که در سن12 سالگی بود با لرزش صدا گفت: "اینها که گناه نداشتند". با گفتن این کلمه شهید، تنها پناه جان خود را کنار آن مغازه از دست دادیم و وارد کوچه شدیم و به خانه اقوام رفتیم.

شروع فعالیت شهید در اطلاعات سنندج

 با آرام شدن وضع خالد شروع به پرس و جو احوال انقلاب و ضدانقلاب و نحوه دادگاهی کردن و دفاع از بیگناهی این دو نفر رزمنده كرد و اين شروع فعالیت شهید خالد معمار بود اما به خاطرسن کم به عنوان بسیجی قبول نشد. او ناامبد نشد و به خواهران زینبی در ساختمانی روبروی بیمارستان قدیم پیوست و راه یک بسیجی را ادامه داد و من نیز جهت کار بنائی به شهر سقز رفتم.

در آن زمان شهید زنگنه رئيس اطلاعات سقز و برادر صیادت مرا برای کار بنائی قبول كردند و شروع به کار نمودم. شهيد خالد از رفتن من به اطلاعات خوشحال بود و اینگونه با برادران آشنا شد. حتی شهید زنگنه یک دست لباس بسیجی به خالد داد. شهید خالد که روز به روز بزرگتر می شد و فعالیت بیشتري می کرد اما  قسمت نشد به خدمت سپاه درآید و به سربازی رفت.

 در دوران آموزشی دوره سربازی، نامه های زیادی برای رئیس جمهور آقای رفسنجانی نوشت و تقاضا مي کرد در سپاه خدمت کند. عقیده شهید بر این بود که تنها در سپاه می شود از بیگناهان دفاع کرد.

من در اطلاعات سپاه سنندج با برادران همکاری داشتم. روزی شهید خالد برای مرخصی پیش من آمد و با حاج آقا شکوری برادر ناصر و  ... آشنا شد و از آنها تقاضا کرد که پیش آنها بماند و خدمت نماید. مأموریتی که برای من و ناصر سپهری پیش آمده بود، مبارزه با قاچاق و فروشندگان مواد مخدر بود. شهید خالد نیز خیلی صمیمانه همکاری نمود و به خاطر فعالیت صادقانه اش، بعد از دستگیری افراد متهم، خالد را به عنوان یک سپاهی فعال پذیرفتند و قول دادند پرونده سربازی او را خودشان درست نمایند. حاج آقا شکوری که سمت سرپرست اطلاعات حزب کشور را داشت و از آرمان و عقاید مخلصانه شهید خیلی خوشحال بود، خالد را از من تحویل گرفت.

شعار شهید

 تنها شعار شهید این بود: «چرا بیگناهان شهید می شوند. من حق آن دو نفر را خواهم گرفت که خونشان بیگناه ریخته شد.» که در یکی از مأموریتهای برون مرزی خون خودش بیگناه ریخته شد و ما اکنون حتی مزار این شهید عزیز را هم نمی دانیم کجاست. شهیدان شهید می شوند تنها به گناه اینکه می خواهند از حق دفاع کنند.

درود بی کران بر روح پر فتوح رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی.

درود بر روح شهیدان اسلام.

با سپاس از بنیاد شهید انقلاب اسلامی بوکان 

مرگ بر حزب دمکرات خودفروشان و جنایتکاران.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده