زندگینامه جانباز شهید "اسدالله رئيسي"(بخش نخست):
نوید شاهد - در خاطرات جانباز شهید "اسدالله رئيسي" آمده است: با تشكيل رسمي سپاه بسياري از بچه ها به عضويت سپاه درآمدند. من در استخدام آموزش و پرورش بودم ، اما اولويت كارم انجام فعاليتهايي بود كه براي حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي ضرورت داشت.
به گزارش نوید شاهد کرمان، به مناسبت شهادت جانباز قطع نخاع "اسدالله رئيسي"، بخش نخست زندگی نامه این شهید را از زبان خودش مرور می کنیم:
 
اولويت من حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي بود
روز دوم فروردين سال 1337 در روستاي قلعه نو از توابع شهرستان جيرفت چشم به جهان گشودم. پدرم علي مراد رئيسي مردي با ايمان، اهل دين و ديانت بود و مادرم فاطمه زني پارسا و مهربان. زندگي‌مان در روستاي قلعه نو با كار كشاورزي برروي املاك ارثي پدر و مادر اداره مي‌شد.
در كنار كشاورزي پرورش گاو براي تأمين مايحتاج روزمره خانواده  بهترين گزينه بود.پدر و مادرم با تلاش و زحمت،زمینۀ رفاه و آسايش فرزندانشان را مهيا مي‌كردند.كودكي ام در كنار خانواده و اهالي با صفاي روستا به شادي ‌گذشت و دوران آموختن و دانستن فرا رسيد.

مدرسه ابتدايي در روستاي پشته لرا واقع بود.براي خواندن دروس ابتدايي بين قلعه نو و پشته لرا كه خيلي فاصله اي هم  با هم نداشتند، در رفت وآمد بودم.

پس از پايان اين مرحله براي دورۀ راهنمايي به شهر جيرفت آمدم و در مدرسه دهخدا درس را شروع كردم. اواخر دورۀراهنمايي در امتحانات دانشسرا شركت نمودم و پس از قبولي در امتحانات، با موفقيت دانشسراي مقدماتي را به پايان رساندم و بعد از دريافت مدرك ديپلم به استخدام آموزش وپرورش در آمدم. مدتي برای اجراي طرح، تحت عنوان سپاهي دانش براي خدمت روانة مناطق محروم شدم و در روستاهاي كهنوج مشغول خدمت بودم. دورۀ سپاه دانش من همگام با نهضت اسلامي ايران بود. 

من آشنایی ام  با  انقلاب و آموزه هاي ديني را مديون برادرم حاج سيف الله رئيسي كه از چهره هاي مذهبي و انقلابي شهرستان جيرفت محسوب مي‌شد، هستم. او انقلابي بودن را به ما آموخت .در آن زمان اعلاميه‌هاي امام، عكس و نوار تحويل ما مي‌داد تا در اختيار افراد مذهبي منطقه قرار دهيم .آن زمان اين تبليغات تأثير زيادي داشت و بهترين روش تبليغ به حساب مي‌آمد.

او با دوستان همرزم خود از جمله دكتر اميني، حاج آقاشريفي و سردار شهيد حاج سيد جواد حسيني فعاليتهاي زيادي را انجام مي‌دادند. يادم هست حضرت آيت الله خامنه اي كه در منطقه تبعيد بودند، برادرم با ماشين آنها را به مجالس متعدد براي منبر وسخنراني مي‌بردند. شخصيتهاي مذهبي ديگري نيز در جيرفت تبعيد بودند؛ از جمله آيت الله رباني املشي و آيت الله گرامي. به اين وسيله توفيق زيارت چهره هاي مذهبي را پيدا كردم.

دلم شور و هيجان خاصي داشت.آشنايي با بزرگان عالم و حضور در محضر آنان برايم حائز اهميت بود.پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي پاسداشت اين نعمت بزرگ تصميم گرفتم با تمام وجود در خدمت نظام نوپا و مقدس جمهوري اسلامي باشم . لذا در جمع اولين افراد تشكيل دهنده كميته مردمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان بودم. با تشكيل رسمي سپاه بسياري از بچه ها به عضويت سپاه درآمدند. من در استخدام آموزش و پرورش بودم ،اما اولويت كارم انجام فعاليتهايي بود كه براي حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي ضرورت داشت.

بعضي وقتها از طرف جهاد براي كمك به مردم مستضعف به روستاها مي‌رفتيم وگاهي هم در مأموريت هاي سپاه براي ايجاد امنيت شركت مي‌كرديم.
منطقه زندگي ما درسيطره افرادي خاص، با عنوان خان بود كه بر مردم حكومت مي‌كردند.يادم هست در منطقه كوه شاه، روستاي نرگسون يكي ازاين آقايان با مردم درگير بود. من و شهيد تراب شيرازي و شهيد ارفع و تعداد ديگري از بچه ها به محل رفتيم ، وي را دستگير کردیم و تحويل مقامات قضايي داديم. با اين حركت براي اولين بار مردم، مفهوم انقلاب را فهمیدند.تازه مردم باور كردند كه انقلابي صورت گرفته  است و مي‌توانند آزادانه و بدون ترس و واهمه زندگي كنند.

همچنان با نهادهاي انقلابي شهرستان همكاري ويژه داشتم، تا اینکه در  سال 1359 حمله حزب بعث عراق به سرزمين اسلامي ما، كه تازه نهال نوپاي انقلاب در آن جوانه زده بود آغاز شد.

ادامه دارد....

پایان پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده