نوید شاهد - همسر شهید "احمد اشرف" می‌گوید: «ایشان هیچ وابستگی به دنیا نداشت، وقتی که خانه‌مان را می‌ساختند می‌گفت: من احتیاجی به خانه ندارم، این را برای تو و آیندهِ پسرمان می‌سازم. جهاد با نفس، باعث پیروزی‌ او شد.»

جهاد با نفس او باعث پیروزی‌اش شد

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، شهید احمد اشرف یادگار «حسین» هفتم تیرماه سال 1346 در زمرهِ بزرگان است که جان گرامی را نثار حق ارزش‌های ناب انسانی نمود و هجرت گزید تا جاودان بماند. ایشان در خانواده‌ای نیکو نهاد و پاک سرشت بر اقلیم سبز وجود، پا نهاد.

فرزند چهارم خانواده، تحصیلاتش را با موفقیت تا مدارک فوق‌لیسانس علوم سیاسی و لیسانس روابط بین‌الملل ادامه داد. ایشان در کنکور کار شناسی ارشد نفر چهاردهم شد و از دانشگاه لبنان پذیرش گرفت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، سال 1362 از طرف بسیج به جبهه اعزام گردید و در طی 36 ماهی که در منطقه حضور داشت مسئولیت‌های متفاوتی را بر عهده گرفت. او به عنوان مربی غواصان، آرپی جی زن و... در منطقه فعالیت نمود.

شهید بزرگوار در 14 عملیات شرکت نمود و هر مرتبه از ناحیهِ پا، قفسهِ سینه نزدیک قلبش، دست راست مجروح گردید. ایشان دچار عارضهِ شیمیایی شده بود و همچنان با رشادت و شجاعت، دلاورانه در عرصهِ جهاد حق علیه باطل حضور مؤثری ایفا نمود.

سال 1372 به امر مقدس ازدواج مبادرت ورزید که به دلیل داشتن دو جراحت شدیدی که داشت، همسرش ایشان را ترک کرد شهید احمد سال 1386 ازدواج مجدد نمود و 5 سال زندگی مشترک را با همسری دلسوز و بزرگوار گذراند و خداوند فرزند پسری به نام محمد‌علی به وی عنایت نمود. ایشان بسیار اهل مطالعه بود و همچنین در ورزش تکواندو، دان پنج کمربند مشکی داشت.

مربی و داور بوکس، مربی شمشیر زنی، کونگ فو، مدیتیشن، کاراته، اسب دوانی، مربی شنا و غواصی در حد عالی بود. ایشان یک بار هم به سفر حج مشرف شدند. احمد در شهرداری به عنوان کارمند مشغول به کار بود. سرانجام در بیست و دوم اردیبهشت ماه سال 1391 به خیل همرزمانش شتافت.

روایتی خواندنی از همسر شهید

ایشان هیچ وابستگی به دنیا نداشت وقتی که خانه‌مان را می‌ساختند می‌گفت: من احتیاجی به خانه ندارم، این را برای تو و ایندهِ پسرمان می‌سازم. جهاد با نفس او باعث پیروزی‌اش شد و به سعادت ابدی رسید. او بسیار با نفس مبارزه می‌کرد. نماز برای ایشان خیلی مهم بود.

به خاطر جراحت‌هایش، به سختی خوابش می‌برد، یک شب تا نزدیک سحر نتوانست بخوابد اما به زور قرص و دارو 2 ساعت به نماز صبح، تازه خوابش برده بود اما نخوابید، گفتم: شما استراحت کن، تا نماز فرصت هست. گفت: نه، اگر من بخواهم بخوابم قرص‌ها اثر می‌کند و آن وقت نماز قضا می شود.

منبع: کتاب شهدای شهرستان ملارد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده