به بهانه پیکر شهید مدافع حرم تازه تفحص شده «شهید مهدی ثامنی راد» منتشر شد؛
چهلمین روز از اعزام دوم، آخرین روز زندگی دنیایی مهدی بود و او از همه ی آنچه که من نامشان را زرنگی گذاشته بودم، گذشت و زرنگی را با جلوه ای دیگر معنی کرد و مزد زحمات و مجاهدت های خود را گرفت و به شهادت که نهایت زرنگی است رسید.
به شهادت که نهایت زرنگی است رسید

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید مهدی ثامنی راد متولد بیست و دوم بهمن ماه 1361 از شهدای مدافع حرم و اهل شهر ورامین است که بیست و دوم بهمن ماه 1394 در مبارزه با تروریست ها در جنوب حلب (سوریه) به درجه رفیع شهادت نایل شد و بعد از چهار سال در یکم تیر1398 پیکرش به میهن بازگشت.

روایتی خواندنی از همسر گرامی « شهید مهدی ثامنی راد » برگرفته از کتاب «عطر شهادت» را در ادامه می خوانید؛

عروج

با خودم می گفتم مهدی آن قدر قوی و زرنگ است که اگر قرار باشد اتفاقی برای او بیفتد، حتی اگر شده با دندان زمین را بِکند، خودش را نجات خواهد داد. من هرگز به شهادت فکر نکرده بودم و خودش هم در این مدت درباره شهادت اصلاً صحبتی نکرده تا من حساس نشوم به همین دلیل من اصلاً خودم را برای شهادتش آماده نکرده بودم.

اما تقدیر نه به فکر من وابسته بود و نه به آمادگی ام. تقدیر برای مهدی شهادت را رقم زده بود و حضرت زینب(ص) او را برای خود انتخاب کرده بود. نمی دانستم این بار که می رود آخرین دیدار من با او خواهد بود. چهلمین روز از اعزام دوم، آخرین روز زندگی دنیایی مهدی بود و او از همه ی آنچه که من نامشان را زرنگی گذاشته بودم، گذشت و زرنگی را با جلوه ای دیگر معنی کرد و مزد زحمات و مجاهدت های خود را گرفت و به شهادت که نهایت زرنگی است رسید.

مهدی متولد بیست و سوم بهمن بود ولی چون روز بیست و دوم بهمن روز خاصی بود و همه ایران غرق در شادی و جشن بودند و یک روز بیاد ماندنی بود همیشه می گفت: «متولد بیست و دوم بهمن هستم.» و عروجش هم به آسمان ها که همان تولد دوباره و ورود به دنیای دیگر است، بیست و دوم بهمن ساعت شش و چهل و پنج دقیقه صبح اتفاق افتاد.

اما من نمی دانستم آن کوهی که برای یک عمر قرار بود به آن تکیه کنم را از دست داده ام. هجده روز بعد خبر شهادت مهدی را به من دادند.

همه ی وجودم با این خبر فرو ریخت. فاطمه سلما بی قراری می کرد و من که خیلی ناراحت بودم و اعصابم به هم ریخته بود، با اشک و گریه خوابم برد. مهدی را در خواب دیدم که لباس رزم به تن داشت و کنارم نشست و با لبخندی زیبا به من نگاه می کرد. با من حرف نمی زد، اما در نگاهش آرامش موج می زد. مهدی آمده بود که به من بگوید در کنار من است و من را تنها نخواهد گذاشت.

ته دلم خیالم راحت بود که برمی گردد و پیکری هست که با آن وداع کنم. چون در وصیتش نوشته است: «فاطمه سلما را روی پیکرم بیندازید.» اما وقتی خبر دادند که پیکر دست داعش است و باز نخواهد گشت، آن امید را هم از دست دادم.

اما خدا را شکر کردم که با شهادت رفت و واقعاً لیاقتش این بود. چون بالاخره هر کس روزی خواهد رفت، چون بلاخره هر کس روزی خواهد رفت؛ چه بهتر که با شهادت مرگش رقم بخورد.

نحوه ی شهادت

دوستان و همرزمانش برای دیدن ما به منزل مان آمدند و نحوه ی شهادت مهدی را برایم این گونه شرح دادند: «شب عملیات چشمانش خیلی زیبا شده بود. در ساختمانی منتظر شروع عملیات بودیم، گفتند: نماز بخوانید تا حرکت کنیم. وقی وضو گرفت پرسیدم: چشمانت خیلی قشنگ شده مهدی، چه کار کرده ای؟ لبخند زد و گفت: سرمه کشیدم. عملیاتی که قرار بود انجام دهیم سه محور داشت. محوری که مهدی در آن حضور داشت موفق شده بود، ولی چون عملیات از قبل لو رفته بود، داعش ما را دور زده و در محاصره افتاده بودیم، کار گره خورده بود و موفقیت ما در آن محور بی ثمر شده بود.

در محور کناری درگیری شدید شد، با مهدی برای کمک به آن ها رفتیم. در یک ساختمان زمین گیر شدیم. حجم آتش زیادی تهیه کنیم تا بچه ها بتوانند برگردند. تک تیرانداز ملعون داعشی، بچه ها را از ساختمان های روبرو می زد. مهدی عرض ساختمان را دوبار رفت و برگشت تا محل اختفای تک تیرانداز را پیدا کرد.

آر پی جی را آماده کرد؛ بلند شد و نشانه رفت. در چشمان زیبایِ سرمه کشیده اش نفرت و کینه ی دشمنان اهب بیت(ص) را می دیدم. دستش را روی ماشه برد تا بزند اما غافل از این که آن تکفیری ملعون، مهدی را زودتر دیده و نشانه رفته است. قبل از این که مهدی شلیک کند، یک گلوله بالای پیشانی اش خورد و پیکر تنومندش، چون سروی که تبر خورده باشد افتاد.

گلوله مجال پلک زدن هم به او نداد و همان لحظه به شهادت رسید و دعای ایتام سوری که همیشه مورد عنایت مهدی بودند در حقش به اجابت رسید. خواستیم او را به عقب بیاوریم که دوباره شلیک کرد و یک تیر هم به پایش خورد. حجم آتش خیلی زیاد شد. به دلیل شرایط منطقه دستور عقب نشینی صادر شد و توان برگرداندن او را نداشتیم.

خود را به سختی به عقب رساندیم و مهدی تعدادی دیگر از شهدا همان جا ماندند و به رسم تأسی گمنامان پیوستند و دشمن تکفیری پیکرهای آن را مبادله نکرد و تحویل نداد.»

داعش همان روز فیلمی از پیکرهای پاک شهدا منتشر کرد و همه در شهر متوجه شهادت مهدی شده بودند. البته یکی از دوستانش هم چند عکس از پیکر مهدی گرفته بود.

منبع: کتاب «عطر شهادت» همسرانه ای از شهید مدافع حرم «مهدی ثامنی راد»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده