«شهید عزیز سالمی کهنه شهر» علي وار زندگي مي كرد و تا آخرين قطره خون خود، آمادگي خود از اوامر امامش(ره) پيروي و اوامر او را به جان خريد. چنان كه با شنيدن فرمان امام، به عنوان بسیجی عازم جبهه شد، در سمت فرماندهي گروهان يك از گردان حضرت علي اكبر لشكر 31 عاشورا، به آرزوي ديرينه خود كه همانا شهادت بود، نايل آمد.

نوید شاهد آذربایجان غربی : «شهید عزیز سالمی کهنه شهر» فرزند محمد و سونا خان امیری ،  در بیست و سوم فروردین ماه سال 1333،  در تازه شهر از توابع شهرستان سلماس به دنیا  آمد. 
دوران ابتدایی را در دبستان نوروز تازه شهر با موفقیت به پایان رساند ، پس از آن برای ادامه تحصیلات به شهر سلماس رفت و موفق به اخذ دیپلم در رشته طبیعی از دبیرستان امام خمینی ( رضاشاه سابق) شد. 
عزیز پس از اخذ دیپلم در نیروی هوایی استخدام شد . با توجه به اعتقادات مذهبی خود، دوستانش را تشویق به فراگیری فرایض دینی می کرد. این عمل خوشایند فرماندهانش نبود و بالاخره با فشارهایی که بر وارد شد، نیروی هوایی را ترک کرد  به خدمت سربازی اعزام شد. وی 6 ماه از خدمتش را به عنوان پاسدار صلح در جولان سوریه سپری کرد و اتمام دوره سربازی اش مقارن با شروع مبارزات مردمی علیه رژیم بود.
عزیز فعالیت انقلابی خود را در منطقه تازه شهر گسترش داد و در این مدت چندین بار توسط افراد ضد انقلاب به مرگ تهدید شد.

او پس از پیروزی انقلاب، در سال 1358 به فرمان امام خمینی اقدام به تأسیس کمیته کرد و با عضوگیری و مساعدت های حزب الله کلیه نقشه های ضد انقلابیون را نقش بر آب نمود. در همان سال 1358 نیز به استخدام فرمانداری سلماس درآمد و بعد از آن در پست هایی چون مسئول رده های مقاومت بسیج، مسئول شوراهای اسلامی مساجد، روابط عمومی فرماندار ی مسئول اعزام نیرو به جبهه ها خدمت کرد. وی علاوه بر این در هیئت 7 نفره شهرستان سلماس عضویت داشت و در تقسیم اراضی به محرومین فعالیت می نمود. 

چندی پس از استخدام،  با خانم منظر خان امیدی ازدواج کرد  که حاصل ازدواج آن ها یک فرزند دختر به نام صدیقه است. 

وی با شروع جنگ تحمیلی همراه یاران سپاهی اش با گروهک ها مبارزه می کرد و چندین بار در عملیات های پاک سازی مورد سوء قصد قرار گرفت. او در سال 1363 در عملیات لیله القدر و همچنین در عملیات های پاک سازی در محورهای سلماس، مهاباد، بانه حضور داشت. 
سالمی به فرمان امام جنگ را در اولیت کارهای خود قرار داد و دیگران را نیز به اعزام به جبهه تشویق می کرد. او جنگ را یک تکلیف می دانست فقط به رضای خداوند می اندیشید. 

یکی از همرزمانش می گوید:« فرماندهی گروهان یک از گردان حضرت  علی اکبر لشکر 31 عاشورا به عهده برادر عزیز سالمی بود. من آن زمان به عنوان معاون وی خدمت می کردم . سالمی به سنگرها سرمی زد و با صحبت هایش روحیه شجاعت و استقامت رزمندگان را تقویت می کرد . روزی از او سوال کردم که چه فرقی بین ما و نیروهای دیگر یگان وجود دارد. حقوق و مزایای ما کمتر از آنهاست، وی جواب داد: حقوق و مزایای ما فرماندهی گروهان یک از گردان حضرت  : «یکی از همرزمانش می گوید بیشتر از آن هاست،  آن ها همه را یک جا گرفته و خرج می کنند، ولی ما پس انداز کرده و توشه آخرت می کنیم»

وی در عملیات های گوناگونی چون، والفجر مقدماتی، والفجر یک، بیت المقدس و والفجر 8 حضور داشت. 

در مدت حضورش در جبهه دوبار مجروح شد؛ بار اول از ناحیه پا و در منطقه عملیاتی مهاباد، بار دوم از ناحیه کتف و بازو و در منطقه عملیاتی شلمچه بود. 
از لحاظ اعتقادی به انجام دادن فرایض دینی مانند نماز و روزه اهمیت زیادی می داد. اوقات فراغتش را با تلاوت قرآن پر می کرد. در جبهه نیز در مراسم مذهبی مانند: دعای توسل و دعای کمیل شرکت می نمود. 

بسیار خوش برخورد و مهربان بود . سعه صدر فراوانی داشت . به مشکلات مردم رسیدگی می کرد . شبانه روز در خدمت انقلاب و مردم محروم منطقه بود. ایثار و گذشت نیز از خصوصیات بارز او به شمار می آمد. 

سرانجام پس از 5 سال خدمت در جبهه جنوب ( فاو ) در عملیات والفجر 8 در درگیری با بعثیون در روز نهم اسفند ماه سال 1364 به فیض شهادت نائل آمد.

همرزمانش درباره نحوه ی شهادت او می گویند:« عزیز جهت رسیدگی به وضعیت خانواده اش مرخصی گرفت، ولی پس از اندک زمانی مجدداً به خط برگشت، دوستان علت برگشت او را سوال کردند . سالمی در پاسخ گفت: شب خواب دیدم که در حرم امام رضا ( ع) با لباس سبز مشغول زیارت بودم و ان شاء الله به خواست خداوند امروز به شهادت می رسم . در همان هنگام تیری از ناحیه دشمن به سر او اصابت کرد که او مجروح و به پشت خط منتقل، و از آنجا به یکی از بیمارستان های اصفهان اعزام شد، پس از 24 ساعت  به فیض شهادت رسید. »

فرازی از وصیت نامه او :« باید بدانیم امروز، روز امتحان است. امروز نباید  سستی کرد. حال که تمامی کفر با اسلام روبه رو شده، بای د دانست جنگ و مبارزه یک تکلیف الهی است. پس باید به تکلیف عمل کرد و برای احیای دین حق، شهادت را در آغوش گرفت، همچنان که حسین ( ع) این چنین کرد»

در بخشی دیگر از وصیت نامه شهید سالمی این چنین آمده است : 
خدایا تو را سپاس می گویم که مرا در عصری آفریدی تا بتوانم به فرزند زهرا لبیک بگویم. و با دلی پر درد می گویم حسین جان اگر نبودم تا روز عاشورا به ندای مظلومانه ات لبیک گفته ام... خداوندا بار دیگر تو را سپاس می گویم که نعمت اسلام را به ما عطا فرمودی. از تو می خواهم که مرا در این راه ثابت قدم نمایی . همچنان که حضور در جبه را قیمتم کردی شهادت را نیز نصیبم فرما. مشتری بهتر از خدا کیست که جانما را به او بفروشیم؟
 پیکرش پس از تشییع در مزار شهدای تازه شهر سلماس به خاک سپرده شد. 
منبع : اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران آذربایجان غربی/کتاب یادهای زلال
 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده