روایتی خواندنی از برادر گرامی شهید «رضا مهرابی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛
دوشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۵۴
خوب يادم هست كه يك عطر گل محمدی خوشبو داشت كه هنگام نماز از آن استفاده می كرد بويش به قدری زيبا بود كه وقتی آن بود به مشام می رسيد احساس می كنم در كنارم است . بله خاطره بنده همين است عطر پيراهن يوسف ايشان همانند رزمندگان ديگر خيلی عاشق اهل بيت عليه السلام و خصوصاْ امام حسين عليه السلام بودند .
شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید رضا مهرابی/ بیست و ششم اسفند 1344، در شهرستان تهران دیده به جهان گشود. پدرش علی محمد، کارگر بود و مادرش اعظم نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کارگری می کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم خرداد 1366، در زبیدات عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر او را در بهشت زهرای زادگاهش به خاک سپردند.

روایتی خواندنی از برادر گرامی شهید «رضا مهرابی» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می خوانید؛

و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيائهم عند ربهم يرزقون .

همانا كه به راستي كساني كه در راه خدا كشته شده اند نمرده اند بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند .

همه ما مي دانيم كه اين آيه شريفه در تمام شهداي اسلام نازل شده است هماني كه در جبهه هاي جنگ با لشگر شيطان دليرانه به جهاد پرداختند و حال اگر از آن جنگ زنده برگشتند از اجر معنوي و كساني كشته شدند از اجر اخروي در نزد پروردگارشان بهره بردند اين مسئله جهاد از آن اول وجود زماني كه آدم و حوا داراي فرزند شدند وجود دارد و تاكنون چه بس قابيليان‌كه اگر چه از نظر دنيوی به مقام‌ها رسيدند ولي كاخ‌هاي آنها بر روي ظلم و ستم و ريا آرام نگرفت و با صداي دوستداران هابيل از هم پاشيد.

اينك كه در قرون صنعت و پيشرفت به سر مي بريم هنوز هم قابيليان را مي بينم كه با شيطنت در نقطه نقطه جهان باز سرآزاد با هابيليان را دارند همانا كه ديروز در لباس بعثي و در رفتار صهيونيسم و امروز در قيافه طالبان با حال عده اي از مردم بي گناه بازي مي كنندآنها مي خواهند زمين خدا رو از طغيانگري از دست هابيليان بگيرند و طوق بندگي رو به آنها هديه كنند و در زمين خدا تخم فساد و بي بند و باري رو بكارند ولي اين كارها طولي نخواهد كشيد زيرا كه خورشيد عدالت طلوع خواهد كرد و بنيان هاي كفر و ستم و ايادي آنها رو با شمشير ذوالفقارش از هم خواهيد پاشيد انشاءالله.

موضوع ‌خاطره بنده از اين آيه شريفه قرآن نتيجه‌گيري مي‌شود.خاطره بنده نه به زمان جنگ و نه زماني كه عملياتي نموده ربط مي خورد امروز كه 29 مرداد مي باشد دهمين سالگرد برادر رزمنده ام مي باشد . بهتر ديدم كه خاطره ايي كه خودم از او دارم رو در همين روز بنويسم خاطره من بعد از شهيد شدن ايشان است به ايشان تا وقتي كه من به خاطر دارم عاشق كربلاي حسيني بود عاشق جبهه و دوستانش بود .

من آن روزها هفت سال داشتم و چون در اتوان كودكی ايشان را ديده بودم ممكن است كمتر حرف و خاطره ايی از او به ياد داشته باشم ولي اين را خوب يادم هست كه يك عطر گل محمدی خوشبو داشت كه هنگام نماز از آن استفاده می كرد بويش به قدری زيبا بود كه وقتی آن بود به مشام می رسيد احساس می كنم در كنارم است . بله خاطره بنده همين است عطر پيراهن يوسف ايشان همانند رزمندگان ديگر خيلی عاشق اهل بيت عليه السلام و خصوصاْ امام حسين عليه السلام بودند .

شهید

وقتي كه مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام مي شد هر جايي كه بود خودشان رو مي رساندند و يك جور ابراز علاقه مي كردند . شايد آرزوي ايشان اين بود كه بتوانند در جوار حضرت امام حسين عليه السلام باشند و جنگ كنند و اين نيز عملي شد دو روز كه به عاشورا مانده بود آنها در عملياتي در جوار رودخانه حسينيه انديمشك و در ايام محرم همراه با همرزمانشان به شهادت رسيدند .

چند سال پس از شهادت ايشان روزي كه در عاشورا هيچ كدام از برادرانم حضور نداشتند در حالي كه هئيت شهدا از كنارمان عبور مي كرد يك لحظه من فكر كردم و با خودم گفتم كه اگر برادرم در اين مراسم بود حتماْ آن علم بزرگ را بر مي داشت و تا آخر دسته بر دوش داشت ولي حيف كه او شهيد شده و من نمي توانم همانند دختران ديگر به داشتن برادرم و وجود او در اين مراسم افتخار كنم در همين لحظه بود كه يك احساس خوبي به من دست داد و من آن بوي عطر برادرم رو احساس كردم گويي كه واقعاْ خودش آنجا بود بوي عطر آن قدر تند بود كه من هر چه گشتم كه ببينم كسي كه آن را استفاده كرده كيست ؟

ولي آن را نيافتم و دانستم كه اين همان بوي عطر برادرم است و خواسته كه من بدانم كه او هنوز در مراسم حضور دارد و اين بوي عطر تا آخر و اتمام مراسم عزاداري با من بود و تا گلزار شهدا مرا همراهي كرد .

اين مسئله تنها آن موقع اتفاق نيافتاد بلكه زماني كه از بنياد سه سال پيش به خانواده هاي شهدا اطلاع دادند كه عصر پنج شنبه براي عوض كردن پرچم و گلاب شويي به مزار شهدا خواهند آمد.

چند ساعتي به شروع مراسم باقي بود و ما براي شستن قبور به جايي كه در حوالي همان قبرستان رودخانه ايي مي گذشت رفتيم از آنجا آب مي آورديم خيلي اين كار زحمت داشت ولي به هر حال ما تمام مزارهاي شهدا رو شستيم و جارو كرديم تا اين كه ديديم از بچه هاي بنياد خبري نيست من خودم كه بسيار خسته شده بودم از فطرت خستگي روي بر آسمان برداشتم و گفتم اي كاش برادرم زنده بود و من او را دوباره مي ديدم زيرا كه خيلي دلم برايش تنگ شده است در همان لحظه دوباره همين بوي عطر عجيب به مشامم رسيد و تمام خستگي ام از تنم بيرون آمد.

و باز وقتي كه صاحب آن عطر رو نيافتم فهميدم كه صاحب آن عطر كسي نيست جز برادر شهيد خودم كه به من آموخت كه واقعاْ شهدا زنده اند و در هر موقعيتي كه خانواده شان باشند باز هم از آنها ياد مي‌كنند و معني اين آيه در ذهنم تداعي شد كه بله آنها نمرده اند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند و اين چشم پر عيب و نقص ما هست و آن پرده زنگار گرفته از روي چشم ماست كه نمي گذارد ما آنها رو ببينيم و الا آنها به تعبير قرآن همان بل احياء ئهم هستند .

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته .

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده