زندگینامه سرباز ارتش شهيد «خسرو حيدري»
شب جبهه، زمان ملاقات عاشقان ا... با همديگر بود. آنها ماجراي عاشورا شنيده بودند، حماسه اكبر، تراژدي اصغر، شهامت عباس و پيمان حسين، و اینگونه بود که روزها را به نبرد با دشمن و شبها را به راز و نياز با خداوند به پايان مي رساندند.


نوید شاهد آذربایجان غربی: سرباز ارتش شهيد «خسرو حيدري» در سال1344 در روستاي بیگم قلعه از توابع شهرستان نقده در خانواده اي مذهبي دیده به جهان گشود. تا پایان دوره راهنمایي به تحصیل ادامه داد. اولين قدم آموزش علمي او مصادف با پيروزي عدالت بر جباران بود، که شبها را در روستاي خود براي پاسداري از دست آوردهاي شهدا كمر همت بسته بود. او ضدانقلاب داخلي را خوب مي شناخت و تاريخ شهادت جنگ خونين نقده را میدانست. برای همین دیگر مجال نشستن نبود و داوطلبانه به ارتش پيوست و به منطقه سومار اعزام شد. مدتها در آن سامان از شرف اسلامي خويش دفاع كرد و سرانجام در هفدهم مرداد سال 1364 پيكر استوارش بر اثر تركش خمپاره مزدوران بعثي به خاك غلطيد.


«هرگز دين به دنيا و دنيا طلبان نخواهيم فروخت. تاريخ تنها شاهدم باشد.»
((پيام شهيد خسرو حیدری))

سرباز ارتش شهيد «خسرو حيدري» در پانزدهم بهمن 1344 در روستاي بیگم قلعه از توابع شهرستان نقده در خانواده اي مذهبي دیده به جهان گشود. او از باغ پرثمر خانواده ارتزاق نموده و نخستين قدم پرورش را از متانت آغاز كرد. در 6 سالگي به دبستان قدم گذاشت و تا كلاس پنجم ابتدایي در دبستان روستايش تحصيل كرد و بعد از اتمام دوره ابتدایي به شهرستان نقده عزيمت نمود و تا پایان دوره راهنمایي به تحصیل ادامه داد. او كه اولين قدم آموزش علمي اش مصادف با پيروزي عدالت بر جباران بود، چشم يقين بر بادهاي صدق باز كرد و جذب دسته هاي مقاومت روستايش شد.
با دوستان دل به درياي معرفت زد. ابتدا هدف را برگزيد و سپس به سوي هدف با آرامشي به وسعت يقين نشانه گرفت، شبها را در روستايش براي پاسداري از دست آوردهاي برادران و خواهران شهيد كمر همت بست. او كه تاريخ سراسر مبارزه خطه خونگرنگش را در داستانهاي پدر و مادر شنيده بود و بر مظلوميت مردم اين سامان اشك حسرت ريخته بود، ديگر قادر به پذيرش ظلم بيدادگران نبود. او ضدانقلاب داخلي را خوب مي شناخت. چون تاريخ شهادت جنگ خونين نقده هر روز در مقابل ديدگانش تصوير مي شد و حالا كه دشمن بعثي خاك گلگون ايران را در زير چكمه هايش بي اعتبار مي كرد، مجال نشستن نبود. كار و زندگي را رها كرد و داوطلبانه به ارتش پيوست.
 آموزش مقدماتي را با شهامت تمام به پايان رساند و به منطقه سومار اعزام شد. سومار محل ميعاد دلاورمردان با حقيقت عشق بود. شب جبهه، زمان ملاقات عاشقان ا... با همديگر بود. آنها در دشت خون بار، خون به پا كرده بودند. ماجراي عاشورا شنيده بودند، حماسه اكبر، تراژدي اصغر، شهامت عباس و پيمان حسين، و منشور زيستن آنها برادري بود. روزها را به نبرد با دشمن و شبها را به راز و نياز با خداوند به پايان مي رساند. برايش دل كندن در صفت جوانمردان ممكن نبود. اين بود كه به عشق پيروزي بر دشمن دل از مرخصي شست و در دفاع از حريت و آزادي مصمم تر شد.
شهید حیدری مدتها در آن سامان از شرف اسلامي خويش دفاع كرد و سرانجام در هفدهم مرداد سال 1364 در بيست سالگي پيكر استوارش بر اثر تركش خمپاره مزدوران بعثي به خاك غلطيد و روح بلندش به اعلا علين پيوست و پيكرش در زادگاهش روستاي بیگم قلعه به ابديت گذاشته شد.
روحش شاد و يادش گرامي 

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده