زندگی نامه فرماندهان/
چهارشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۲۵
شهید جمال خاني مقدم بيستم شهريور 1342، در شهرستان يزد به دنيا آمد. پدرش غلامرضا و مادرش فاطمه (فوت1364) نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و ديپلم گرفت. سال 1363 ازدواج كرد و صاحب يك پسر و يك دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و سوم خرداد 1367، با سمت فرمانده گردان محمدرسول‌الله (ص) در شلمچه بر اثر اصابت تركش به پهلو، شهيد شد. پيكر وي در گلزار شهداي خلدبرين زادگاهش به خاك سپرده شد.

زندگی نامه فرماندهان/شهید جمال خاني مقدم/عاشق شهادت بود و خودش را وقف جبهه کرده بود
جمال خانی مقدم، فرزند غلامرضا و فاطمه، در بیستم تیرماه سال1342 در یزد به دنیا آمد.او به کودکستان می رفت و از این بابت خیلی خوشحال بود و معلمانش می گفتند: خیلی بچه خوب و نجیبی است. جمال در 7 سالگی در مدرسه دکتر طاهری نژاد شروع به تحصیل نمود. او در انجام تکالیفش خیلی با انضباط بود و هر وقت از مدرسه می آمد اول تکلیف اش را انجام می داد و بعد از آن به مغازه پدرش می رفت. هر زمان که همبازی هایش با هم دعوا می کردند، آن ها را به صلح دعوت
می کرد و خیلی خوشحال و خندان بود. همیشه در فکر اسلام و قرآن بود . با هر کس که با اسلام و قرآن بود دوست می شد. در کلاس اول به مسجد برای نماز می رفت. از همان کودکی خوش رو و خوش برخورد بود . برای والدین خودش احترام زیادی قایل بود. در منزل به گونه ای رفتار می کرد که برادرانش از او سرمشق می گرفتند و با متانت و درایت کارهایش را انجام می داد و سعه صدر بالایی داشت.
جمال خانی مقدم دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در مدرسه دکتر طاهرنژاد گذراند و پس از آن موفق به اخذ دیپلم انسانی در این مدرسه شد.
مادرش می گوید:
در این دوران فقط به مسجد برای شرکت در نماز  صبح، ظهر و نماز جمعه می رفت و این کار را با شوق و ذوق انجام می داد ودر موقع شهادت دکتر بهشتی و رجایی گریه می کرد . ایشان بیشت کتاب های شریعتی و مطهری را می خواند در دوران تحصیل از شاگردان ممتاز کلاس و نمونه در اخلاق و رفتار بود. در انجام اموری که به او محول می شد، از مسایل خانوادگی یا جبهه و جنگ، ثبات و قاطعیت را حفظ می کرد. بعد از اتمام تحصیل دیگر ماندن را جایز ندانست و رضایت پدر را جلب
کرد و بی مهابا راهی جبهه های نور گشت. او با ایمانی استوار، راز و نیاز های شبانه، دعاهای توسل و کمیل و با استفاده از قرآن مجید در برابر طاغوت زمان و در برابر دشمن متجاوز استقامت و ایستادگی کرد.
جمال خانی مقدم  ازدواج کرد که مدت زندگی مشترک آنها سه سال و نیم بود. ثمره این ازواج یک دختر و یک پسر به نام های فاطمه (متولد بیست و یکم مهرماه سال 1364 در یزد ) و مصطفی (متولد هیجدهم آبان ماه سال 1365 ) می باشد.

همسرش می گوید:
از ویژگی ه ای اخلاقی و رفتاری ایشان این بود که در بیرون منزل جدیت خاصی داشت ولی در منزل خیلی خوش اخلاق و مهربان بود. از بدحجابی زنان ، مخالفین به انقلاب و رهبر و از کسانی که به نماز اهمیت نمی دادند و از جبهه رفتن سرپیچی می کردند، بدش می آمد. همیشه می گفت: به یاد خدا باش و قرآن را زیاد بخوان. بچه ها را خوب  تربیت کن. همیشه سفارش می کرد که حجاب را رعایت کن
همرزمش، محمد مهدی فرهنگ دوست، می گوید:
در سال 1361 ، قبل  از عملیات فتح المبین، در جبهه با جمال آشنا شدم و در یک گردان بودیم. به افراد در خط امام و انقلاب بسیار علاقه داشت و خصوصاً به روحانیت و افرادی که در خط امام در سپاه فعالیت داشتند، علاقه مند بود.
ایشان مانند بقیه نیروهای رزمنده در گردان و گروهان حضور داشت و مقید بود نمازش را به جماعت و اول وقت بخواند و در حد توان سعی می کرد نماز شب را بخواند. جمال خانی فردی بود که در کارش جدی و قاطع بود. ایشان سعه ی صدر خوبی داشت و در بحران ثبات و قاطعیت را حفظ می کرد.وی در اردوگاه خیلی موفق و جزو فرماندهان معروف بود.
همرزمش، عبدالرسول کلانتری، می گوید:
از اواخر سال 1360 با ایشان آشنا شدم. همزمان با عمیلات فتح المبین و بعد از آن در سوسنگرد برای اولین دفعه ای بود که شهیدخانی به جبهه آمده بود و من در سوسنگرد بودم که از نیروهای یزد چند نفری جهت تشکیل یگان رزمی تیپ عاشورا مأمور شدیم. من و ایشان و تعدادی از نیروهای استان برای تشکیل یگان در اختیار سروان یزدان قرار گرفتیم. خانی مقدم برای اولین بار پس از اخذ دیپلم به جبهه آمد تا مدتی در نیروی رزمی تیپ عاشورا مشغول شود. بعداز آن در عملیات رمضان به عنوان نیروی زرهی در اختیار تیپ عاشورا قرار گرفت.
در موقعی که فرمانده بود، فرد بسیار تیزهوش، زرنگ و فعال و فرمانده ای کم نظیر  که نیروهای بسیجی را خوب شناسایی می کرد  و طوری ارتباط برقرار می کرد که وقتی نیرویی از یزد راهی می شد به آن امید بود که فرمانده اش شهید خانی باشد.
بزرگترین آرزوی ایشان شهادت و در کنار آن آرزوی سلامتی برای امام و پیروزی جبهه اسلام بود.
همرزمش، محمد علی معصوم زاده، می گوید:
در سال 1363 برای اولین بار در گردان حضرت رسول حضور داشتم که ایشان فرمانده گردان و من به عنوان پرسنل گردان معرفی شدم. جمال خانی چون بیشترین حضورش در سپاه بود و خودش را وقف سپاه و انقلاب کرده بود، از جبهه که می آمدیم، می گفت: تبلیغ کنیم و بچه ها را امرو نهی می کرد. در جبهه ها همیشه در اماکن مذهبی و نواحی مقاومت حضور داشت و نظرش این بود که بچه ها را به جبهه جلب کند . از خصوصیات عبادی، مذهبی ایشان این بود که سعی می کرد که در مراسم مذهبی و راهپیمایی ها حضور داشته باشد، علاوه بر این که خودش حضور داشت، سعی می کرد نیروها را به شرکت در نماز جماعت و دعا تشویق کند.
هدفی که بچه های جبهه ای داشتند، برای رضای خدا بود و هر موقع از جمال خانی سوال می کردند: چرا به جبهه می روی؟ می گفت: من خودم را وقف جبهه ها کرده ام و آمده ام که به انقلاب و اسلام خدمت کنم. ایشان در بحران ها و در مواقع حضور در خطوط مقدم و عملیات ها خونسردی کامل را داشت و حالتی نداشت که عجولانه تصمیم بگیرد، بلکه با فکر و اندیشه تصمیم می گرفت.
سعی می کرد در کارهای جمعی مشورت را مورد توجه قرار دهد . می گفت: پیغمبر اسلام(ص) مشورت را ترجیح می داد و با اصحاب خود مشورت می کرد کارهای پیغمبر (ص) را سرلوحه کار خود قرار می داد. در مواقعی که می خواست کاری را انجام دهد، حتماً با چند نفر از فرماندهان مشورت می کرد تا به نتیجه خوبی برسد
خانی مقدم سه دفعه از ناحیه پا، قلب و چشم مجروح  شد. از ناحیه پا و از ناحیه قلب بر اثر اصابت ترکش مجروح گردید.  سرانجام جمال خانی مقدم در تاریخ بیست و سوم خرداد ماه سال 1367 در عملیات بیت المقدس 7 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به ناحیه پهلو به شهادت رسید.
همرزم شهید، عبدالرسول کلانتری، می گوید:
در آخرین لحظاتی که تمام نیروها ر ا در عملیات بیت المقدس 7 به عقب فرستادیم چاره ای نداشتیم باید جلوی دشمن را می گرفتیم که به سه راهی فاطمه الزهرا (س) دسترسی پیدا نکنند که اگر پیدا می کردند کل جبهه قیچی می شد و
تمام تیپ و لشکرهایی که در شب قبل پیشروی کرده بودند می بایستی ظرف 1 الی 2 ساعت همه به عقب بیایند و لازمه این کار باید مسیری می بود که چند نفری از هجوم دشمن جلوگیری کنند آنقدر این سه راهی برای آنها مهم بود که کشته شدن باعث کندی در حرکت آنها نبود و همین طور به حرکت خود ادامه می دادند و ما هم که خدا توفیق داده بود با هجوم دشمن مقابله کنیم و مانعی شدیم برای حرکت آنها و آنقدر مانع شدیم که دشمن به خشم آمد و آتش روشن شد و بر اثر انفجار خمپاره ای ایشان و چند نفر از دوستان زخمی شدند و بعد از به عقب بردن آنها، ایشان به ما توصیه می کرد که ما محکوم به شهادت هستیم و چه پاسخی . به خانواده های شهدا بدهیم که پس از مدتی به شهادت رسید..
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده