سرباز ارتش
هدف همان عشق به خداوند است که در روح انسان مستولي نمی گردد. آن هم در هر انسانی. این عشق خداوندی است که خون را بر شمشیر و مؤمن را به کفر و حق را به باطل پیروز می گرداند.


نوید شاهد آذربایجان غربی: سرباز شهيد «بهمن سيدكفاشي» سال 1340 در شهر اروميه دیده به جهان گشود. با هوش و ذکاوتی که داشت توانست مدرک دیپلم خود را اخذ نماید. دوران انقلاب، به تظاهر کنندگان ‌در صف مبارزان پيوست و بعد از پيروزي انقلاب، همچنان به فعاليت خود در حفظ و حراست از انقلاب نوپا ادامه داد. عشق به انقلاب و لبيك گفتن به نداي امام خميني(ره) كه سنگرها را خالي نگذاريد، ايشان را راهي جبهه كرد تا اینکه چهارم اردیبهشت ماه سال 1360 در منطقه بازي دراز، در حين مقابله با دشمن، توسط نیروهای عراقی مورد اصابت گلوله واقع شده و به كاروان شهيدان انقلاب پيوست و خونين بال به ديدار حق شتافت.

به نام خداوند بخشنده مهربان
وصیت نامه

خداوند متعال انسانها را آفرید تا بیازماید، آیا انسان تابع هوا و هوس دنیوی است یا اخروی. هدف همان عشق به خداوند است که در روح انسان مستولي نمی گردد. آن هم در هر انسانی. نه این عشق خداوندی است که خون را بر شمشیر و مؤمن را به کفر و حق را به باطل پیروز می گرداند. روح درونی من آکنده از مهر و محبت الهی است و دور از هر تردید و ریا و این همان برهانی است که با وجود همه مشکلات خانوادگی ام مرا به جبهه جنگ علیه کفار کشانده است و این چیزی نیست جز پیروزی. 
هوی و هوس دنیوی همان شهوات و نفسانیات شیطانی است که اغلب انسانها به آن آلوده می شوند. این وظیفه همه مسلمين است که خود را از همه این بعدهای شیطانی رها ساخته و به حفظ و حراست از قلمرو اسلام و میهن عزیزمان ایران بپردازد. ای کسانی که این وصیتنامه را می خوانید، بدانید و آگاه باشید که در نهایت پیروز هستید. شهید امتیازی است که به پیشانی ما حک خواهد شد. امیدوارم خداوند این جهاد مرا مستجاب فرماید. گر چه من در زندگانی به اسلام و ایران نتوانستم خدمتی کنم، شاید شهادت من بتواند اجری برایم در آخرت بدهد. این را بدانید که من این راه را خودم انتخاب نمودم و کسی و یا چیزهايي در این راه باعث و بانی نبوده است.
اجر شهادت من برای مادرم است. مادری که ما را با خون و جگر خود بزرگ کرد و این چنین با سعادت تحویل جامعه داد. مادری که زبانم برای گفتار و بیان صفاتش عاجز است، اما گریه ام دلیل بر وجود آن است. قلم از نوشتن اسم مادر تابی ندارد و می شکند. دردی که مرا بیشتر زجر می دهد این است که نتوانستم او را خوشبخت کنم. دردی دارم که بازگویی آن، کوه را آب می سازد، اما می دانم که دردم در مقابل درد مادر گندمی است در برابر [كوه]. مادر مرا ببخش.
خواهران باوفایی هم چون حکمت، سکینه و پوران دارم. چه بگویم که دلم سوز دارد. دستم لرز دارد، دلم درد دارد، خونم جوش دارد. چه بگویم از خوبیهای خواهر بزرگم حکمت. بیشتر از این نمی توانم بنویسم که او نوری بود که در خانواده می درخشید. نورش همه را قوت قلب مي داد و هستي ما را روشنایی می بخشید و این همان نوری است که در آخرت خداوند عوضش را خواهد داد. خواهرم سکینه که همه این دردها را با آن خلق نیکویش در دل نازکش حبس مي داد و پوران، خواهری که من بیشتر از هر کس دیگر دوستش دارم، خواهش می کنم مرا ببخش، مرا ببخش که نتوانستم برای شما خدمتی انجام بدهم. می دانم که شما بدون وجود من غرق در غم هستید. اما این سرنوشت روزگار است تا شما بایستی از من بیشتر از این انتظار می داشتید. قسم به علی(ع) در این مدت هر چه از دست من برمی آمد برای کمک به شما دریغ نکردم. هر چه توانستم انجام دادم.
تو ای پدر گرامی، می دانم تو بیشتر از هر کس دیگر از این سرنوشت ناراحتی. بعد از من از آنها مواظبت کن. تنها نگرانی من در دوران سربازی که بیشتر از هر چیزی مرا زجر می دهد، آنها هستند.
من شما را از صمیم قلب دوست داشتم. به همه مسایل آگاه باشید و آنها را دریابید. امیدوارم در نبود من، همه شما در کنار هم با خوبی و خوشی زندگی کنید که با این کارتان روح مرا آرامش می بخشید.
 در پایان از همه اقوام و آشنایان که به زبان آوردنشان موجب تسلي خاطر است نهایتا تشکر می نمایم. 
همیشه در یاد شماها هستم و ناگفته نماند من به دلیل این که برای تک تک کلمات این وصیت نامه اشک ریختم و حتی روی کلمات و جمله های این نامه جای اشک سوزاننده من نمایان است. من این وصیت نامه را پاک نویس نمی کنم، امیدوارم که این وصیت نامه به دستتان برسد.
دوستدار شما بهمن سیدکفاش
1360/1/2

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده