فرماندهى گردان حضرت على اكبر (ع)؛ شهدای کربلای 5
به وزارت خارجه رفت و موافقت خود را مشروط به اجازه حضور در جبهه - در مواقع ضرورى - اعلام كرد.


نوید شاهد آذربایجان غربی: فرمانده شهید «كاظم حجازى‏فر»، سال 1338 متولد شد. با نبوغ، هوش بسیاری که داشت، رتبه ممتاز کسب می کرد و همزمان براى كمك به بهبود وضع مالى خانواده به پدرش در كارگاه جوشكارى كمك مى‏كرد.  با تلاش دركنكور سراسرى سال 1356  در رشته فلسفه وارد دانشگاه آذرآبادگان تبريز شد. او ناآرام و پرشور در بحبوحه اوجگيرى انقلاب در سراسر كشور، به كمك و همراهى برادرش محمدرضا بطور شبانه نوار و تمثال امام خمينى قدس سره و شب نامه‏ها و اعلاميه‏هاى ديگر مراجع را در سطح شهر پخش مى‏كرد. با آغاز جنگ تحمیلی، در سال 1359 از سوى سپاه پاسداران خوى به عنوان بسيجى به پيرانشهر اعزام شد. بعد از مدتی جانشين عبدالرحمن آصفى شد و در آخر بار، سمت فرماندهى گردان حضرت على اكبر عليه السلام را پذیرفت. سپس به وزارت خارجه رفت و موافقت خود را مشروط به اجازه حضور در جبهه - در مواقع ضرورى - اعلام كرد. كاظم حجازى‏فر، فرمانده گردان حضرت على‏اكبر عليه السلام از لشكر 31 عاشورا در غروب اولين روز كربلاى 5 در شلمچه مجروح و به هنگام اذان صبح روز چهاردهم اسفند 65 به شهادت رسيد. 

 کار در وزارت خارجه را به شرط اجازه حضور در جبهه پذیرفت


با نبوغ، هوش بسیاری که داشت، رتبه ممتاز کسب می کرد و همزمان در كارگاه جوشكارى کار می کرد

كاظم حجازى‏فر فرزند كريم و خانم قيمت پورسول در سال 1338 در خانواده‏اى مذهبى در شهر خوى به دنيا آمد. كاظم با مسجد و منبر و مراسم سوگوارى اباعبداللَّه‏الحسين عليه السلام بزرگ شد. پدرش كه مأمور شهربانى شهر خوى بود به سختى خانواده چهارده نفرى خود را تامين مى‏كرد. به همين جهت با شغل دوم - جوشكارى - سعى داشت مشكلات مالى خانواده را كاهش دهد. در اين ميان كاظم كه مشكلات اقتصادى خانواده، او را نيز آزار مى‏داد با پشتكار تحصيلاتش را در دبستان پهلوى سابق (دبستان شهيد مفتح فعلى) آغاز كرد و با موفقيت وارد مقطع راهنمايى شد و اين دوره را نيز با موفقيت در مدرسه سوزنچى (مدرسه راهنمايى شهيد مفتح) پشت سرگذاشت. دوره متوسطه را در دبيرستان اميركبير آغاز كرد. نبوغ، هوش و اراده كاظم در اين سالها شكوفا شد و رتبه ممتاز در دبيرستان نتيجه اين كوشش بود تا جايى كه تفاوت او با ساير همكلاسى‏ها براى همه مسئولين دبيرستان آشكار بود.
 در اين دوران، كاظم براى كمك به بهبود وضع مالى خانواده به پدرش در كارگاه جوشكارى كمك مى‏كرد و در عين حال با برقرارى ارتباط نزديك با افراد روحانى و همچنين حضور در فضاى مذهبى - معنوى خانه آرام آرام به مطالعه كتب دينى رو آورد. روحيه مذهبى در او چنان تقويت شد كه به عشق شركت در مراسم دعاى كميل و ندبه مرحوم حاج شيخ احمد كافى در مهديه به تهران سفر مى‏كرد. كاظم به تحصيل خود ادامه داد و سرانجام موفق شد در كنكور سراسرى سال 1356  در رشته فلسفه وارد دانشگاه آذرآبادگان تبريز شود.

ورود به دانشگاه و آگاهی از اهداف مبارزاتى امام خمينى

 ورود كاظم حجازى‏فر به دانشگاه با جهت‏گيرى مطالعاتى او همزمان بود. با افزايش مراوده او با افراد آگاه از جمله برادر روحانى‏اش - حجةالاسلام هاشم حجازى‏فر - با اهداف مبارزاتى امام خمينى قدس سره آشنا شد و در نخستين گام در سال 1356 اعلاميه‏هاى روحانيت مبارز را كه در قم تكثير مى‏شد در نقاط حساس شهر خوى نصب مى‏كرد. او ناآرام و پرشور در بحبوحه اوجگيرى انقلاب در سراسر كشور، به كمك و همراهى برادرش محمدرضا بطور شبانه نوار و تمثال امام خمينى قدس سره و شب نامه‏ها و اعلاميه‏هاى ديگر مراجع را در سطح شهر پخش مى‏كرد. 
 در سال 1357 و قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، در شهر خوى به كمك تعدادى از دوستان همرزم و هم عقيده تظاهراتى در مخالفت با رژيم پهلوى به راه انداخت و بارها تحت تعقيب پليس و مأموران امنيتى قرار گرفت. او در زمانى كه انقلابيون مسلمان ناچار به مقابله به مثل با نيروهاى نظامى و امنيتى بودند، با ساخت "كوكتل مولوتوف" و سه‏راهى انفجارى، جوانان انقلابى شهر را يارى مى‏داد. در جريان جمعه سياه اين شهر از فعال‏ترين انقلابيون بود. همزمان با حركتهاى ضد رژيم پهلوى، احساس مى‏كند خطر رشد گروهكهاى ملحد كمتر از خطر كشتار توسط نيروهاى شاه نيست. لذا در دانشگاه به بحث و مناظره با اين‏گونه افراد مى‏پرداخت. همچنين بانى برپايى دعاى كميل در دانشگاه شد. در راستاى همين حضور مؤثر در دانشگاه بود كه به همراه جمعى ديگر از دانشجويان اتحاديه انجمن اسلامى دانشگاه تبريز را تاسيس كرد. هنگام تعطيلات دانشگاه، در خوى نشريات و شب نامه‏هاى گروههاى ضدانقلاب را از سطح شهر شبانه جمع‏آورى مى‏كرد و همزمان به شعارنويسى بر ديوارهاى شهر اقدام مى‏نمود. 

کار در وزارت خارجه را به شرط اجازه حضور در جبهه پذیرفت

بورسیه دانشگاهی را نپذیرفت

پس از پيروزى انقلاب اسلامى، همزمان با برپايى اولين نماز جمعه در تهران به امامت آيت‏اللَّه طالقانى، كاظم رهسپار تهران شد. در آن زمان چون نماز جمعه در شهر خوى برپا نمى‏شد او هر هفته، به قصد شركت در نماز جمعه به امامت آيت‏اللَّه شهيد قاضى طباطبايى و آيت‏اله شهيد سيداسداللَّه مدنى راهى تبريز مى‏شد. در همين ايام براى مدتى در دبيرستانهاى خوى و تبريز به تدريس درس فلسفه پرداخت و درآمد حاصل از آن را به رزمندگان مستضعف و پير هديه مى‏كرد. كاظم پس از اخذ ليسانس از دانشگاه در رشته فلسفه صاحب اين موقعيت شد كه با استفاده از بورسيه دولتى براى ادامه تحصيل به خارج از كشور برود. اما او كه از صرف بيت‏المال در شرايط جنگى در خارج از كشور اكراه داشت، اين بورسيه را نپذيرفت.
 در سال 1359 از سوى سپاه پاسداران خوى به عنوان بسيجى به پيرانشهر اعزام شد. از آن پس با حضور مستمر در جبهه‏هاى جنوب و غرب در عملياتهاى محمد رسول‏اللَّه صلى الله عليه وآله، رمضان، محرم، مسلم بن عقيل، والفجر مقدماتى، والفجر 8، يامهدى(عج)، كربلاى 4 و 5 شركت داشت. 
 كاظم حجازى‏فر در سومار منطقه سواد، مسئوليت دسته‏اى را در گروهان عبدالرحمن آصفى به عهده گرفت. چندى بعد با آشكار شدن لياقت و شايستگى‏اش به سفارش سردار محمد قنبرلو به عنوان جانشين عبدالرحمن آصفى پيشنهاد شد و با اصرار دوستان و ساير فرماندهان اين مسئوليت را پذيرفت. سپس رشادت، توانايى و درك درست او از فرماندهى و مديريت سبب شد تا به عنوان مسئول محور منطقه سومار انتخاب شود. در اين مدت دقت عمل در انجام وظايف و انس و مهربانى با كليه نيروهاى تحت‏الامر از مهم‏ترين ويژگيهاى كاظم بود. 


شهادت فرمانده گردان حضرت على اكبر عليه السلام 

در سال 1362 در جبهه جنوب - اهواز - كاظم به سمت معاونت گردان انتخاب شد. از جمله حساسيتهاى او اين كه در هنگام نقل و انتقال نظامى گردان در مناطق مختلف قبل از هر كار ديگرى، شخصا به بناى نمازخانه اهتمام مى‏ورزيد و هميشه بعد از برپا كردن نمازخانه به ساخت چادر فرماندهى گردان اقدام مى‏كرد. 
در عمليات مسلم بن عقيل، كاظم براثر اصابت تركش خمپاره از ناحيه دو چشم مجروح و در بيمارستان شهيد لبافى‏نژاد تهران بسترى گرديد. حجةالاسلام هاشم حجازى‏فر در لحظه به هوش آمدن كاظم پس از جراحى و تخليه چشم زمزمه دعاى كميل او را شنيد كه مى‏خواند: "اَللهُمَّ لا تَفضَحْنى بِخَفِىِّ مَااطَلَعْتَ عَلَيهِ مِن سِرّى، يا رَبِ‏ارْحَم ضَعْفَ بَدَنى وَ رِقَّةَ جِلدى وَ دِقَّةَ عَظمى".
 كاظم بعد از تخليه يك چشم و جراحت چشم ديگر، رسالتش را در قبال انقلاب و اسلام و كشور تمام شده ندانست و با شركت در عملياتهاى متعدد در سمت فرماندهى گردان حضرت على اكبر عليه السلام به انجام وظيفه خود ادامه داد. تا اينكه وزارت امور خارجه او را دعوت به همكارى كرد. كاظم بر سر دو راهى، اشتغال در وزارت خارجه و فعاليت ديپلماتيك و يا حضور در جبهه قرار گرفت و بعد از بررسى و مشورت فراوان با دوستان و آشنايان به تهران سفر كرد و با صلاحديد برادر بزرگش به وزارت خارجه رفت و موافقت خود را مشروط به اجازه حضور در جبهه - در مواقع ضرورى - اعلام كرد. وى پس از كسب مجوز و موافقت وزارت امور خارجه براى شركت در عمليات والفجر 4 به جبهه رهسپار شد.
 از جمله مسائلى كه كاظم به عنوان استراتژى شخصى به هنگام حضور در جبهه به آن توجه داشت حفظ روحيه نيروهاى تحت امر بود.
 غروب اولين روز كربلاى 5 در شلمچه، كاظم - فرمانده گردان حضرت على‏اكبر عليه السلام  - با آر.پى.جى. اولين تانك عراقى را هدف قرار داد. صداى انفجار تانك با طنين اللَّه‏اكبر درهم آميخت. شليك پياپى موشك آر.پى.جى. تانكهاى دوم و سوم را هم منهدم كرد كه ناگهان از ناحيه پيشانى مورد اصابت تير مستقيم دشمن گرفت. بدين ترتيب كاظم حجازى‏فر فرمانده گردان حضرت على‏اكبر عليه السلام از لشكر 31 عاشورا به هنگام اذان صبح روز چهاردهم اسفند 65 در اتاق سى‏سى‏يو بيمارستان نمازى شيراز به شهادت رسيد. و در گلزار شهداى خوى به خاك سپرده شد.

منبع: کتاب فرهنگنامه جاودانه های تاریخ، نوشته یعقوب توکلی، جلد 1

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده