به مناسبت وفات همسر بزرگوار
دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامی در ارتش خدمت می کرد و همكاري با رژيم پهلوي را ننگ مي دانست. به همین جهت از ارتش فرار كرد و همراه و همگام با مردم به مبارزه پرداخت.
نوید شاهد آذربایجان غربی:  استوار دوم ارتش شهيد «عبدا... خضرزاده» سال 22 در شهرستان ماکو متولد شد. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سالها بعد برای خدمت وارد ارتش شد. دوران انقلاب، ارتش را ترک کرد و همگام و همصدا با مردم بر علیه نظام طاغوت مبارزه کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. بعد از پیروزی انقلاب، دوباره وارد ارتش شد تا به اسلام و ایران اسلامی خدمت کند. با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه عازم جبهه های حق علیه باطل شد و شجاعانه در میدان نبرد حماسه های بسیار افرید تا اینکه بیست و دوم شهریور سال 59 در سومار جام شهادت را سر کشید. 

«پرور غلامی» همسر شهید بزرگوار «عبدا... خضرزاده» بیست و پنجم دی 96 دار فانی را وداع گفت و به همسر شهید خود پیوست. او سالهای سخت تنهایی را تنها به امید عمل به سفارش همسر شهیدش، در زمینه تربیت صحیح فرزندانش، نهایت تلاش خود را کرد و اکنون در آرامگاه ابدی خود آرمیده است. 


ارتش را ترک کرد تا از مبارزین انقلاب باشد؛ «عبدا... خضرزاده»

معرفی شهید: 

یکم بهمن سال 1322 در شهرستان ماکو کودکی متولد شد که او را عبدالله نامیدند. عبدالله دوران کودکی خود را در آغوش پر مهر پدر و مادری سپری کرد که بسیاری از تعالیم دینی و علوم اخلاقی را به عمل از آنها آموخت و تا آخر عمر بدانها پایبند شد.

بعد از سپری شدن دوران شیرین کودکی، با ذوق و شوق بسیار وارد مدرسه شد تا علوم دیگر را بیاموزد. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. پس از چندی برای خدمت به مردمش وارد ارتش شد.


 فردي مؤمن و پايبند به اصول اسلامي و اخلاقي بود. مهربان و دلسوز در خانواده و ميان اقوام و آشنايان بود و به همين جهت همه او را دوست مي داشتند و نسبت به او احترام خاصي قائل بودند.
دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليتهاي بسیاری عليه رژيم داشت و در راهپيمائي ها و تظاهرات شركت مي کرد. در این دوران، در ارتش خدمت می کرد و همكاري با رژيم پهلوي را ننگ مي دانست. به همین جهت از ارتش فرار كرد و همراه و همگام با مردم به مبارزه پرداخت.

 پس از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامی به ارتش بازگشت تا به اسلام و کشورش خدمت کند. اعتقاد راسخ به انقلاب و امام خمینی (ره) داشت و مبارزه در راه حق را بزرگترین آرمان خود می دانست. می گفت: «باید از این انقلاب پاسداری کرد. باید در مقابل دشمنان و تجاوزگرانی که بخواهند به کشور ما و به امام و راه او نگاهی چپ کنند، ایستادگی کرد و این وظیفه ماست که در مقابل حق علیه باطل بایستیم».

با آغاز جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران، برای دفاع از کشور خود، داوطلبانه در جبهه حضور پیدا کرد و خیلی ها را برای حضور در جبهه تشویق می کرد. او برای ناموس و شرف ملت خود به جبهه های جنگ اعزام شد و خانواده خود را در پناه خدا و در شهر و دیار خود تنها گذاشت، تا به جبهه اعزام شود. می گفت: «وظیفه هر فرد مسلمان است که از شهر و دیار و کشور خود دفاع کند، این یک وظیفه شرعی است، این یک حق است». چنین هم کرد، او دليرانه در مقابل دشمن زبون ايستاد و به همراه ديگر يارانش حماسه ها آفريد تا اینکه دلاوریها و شجاعتهای بی حدش در تاريخ انقلاب ثبت گشت و این بزرگمرد تاریخ دفاع مقدس ایران، الگو و اسوه و شاهراه آيندگان گرديد.
از آنجايي كه از اولين نفراتي بود كه در جبهه شركت كرده بود، و در نخستین سالهای جنگ تحمیلی، در راه هدف خود يعني، محو صداميان و اعتلاي پرچم اسلام و عزت كشور، در بیست و دوم شهریور سال 59 با سمت استوار دوم ارتش در جبهه سومار شهيد شد و در جوار ديگر شهدا آرمید.
 دوستانش در هر محفلی، تعریف می کنند که چطور شجاعانه در میدان جنگ تا آخرین قطره خون خود به مبارزه پرداخت و جان خود را فدای میهنش کرد.

سال 46 شهید بزرگوار امر مقدس ازدواج را بجای آورد و 2 دختر و 2 پسر از خود به يادگار گذاشت. شهید عبدا... خضرزاده با هزاران مشکل و حقوق مختصری که از ارتش می گرفت، زندگي مي كرد؛ ولی با توکل به خدا، زندگی خوب و شرافتمندی داشت. همیشه در تلاش و تکاپو بود که برای خانواده اش سخت نگذرد. همیشه می گفت: «با هزاران مشکل زندگي مي كنيم، چرا که همه امیدمان به خداوند باریتعالی است».

خاطره ای از اولین اعزامش به جبهه به روایت فرزند شهید:
زمانی که برای اولین بار می خواست در جبهه های جنگ حضور داشته باشد، یعنی درست اوایل جنگ، از مادرم اجازه خواست که عازم شود. پدر نگران مخالفت و آزردگی مادرم بود، اما او اصلا ناراحت نبود که پدرم به جبهه می رود. پدر ما را به مادرم سپرد و سفارشاتی کرد.
گفت: «در مورد حفظ آبرو و درست زیستن و انتخاب راه درست تمام تلاشت را به کار بگیر که هدایت فرزندانمان به راه راست خیلی مهم است». پدر بر تربیت ما بسیار تاکید می کرد. با تک تک ما حرف زد و از وظیفه ای که مقابل اسلام دارد، سخن گفت. همه ما او را تا دم در بدرقه کردیم. با اینکه در آن زمان، ما همه کوچک بودیم، ولی لحظه لحظه آن روز را به روشنی به خاطر داریم. آن روز هم ناراحت کننده بود و هم خوشحال کننده. ولی با این همه خاطره ای فراموش نشدنی است. 

اخلاق شهید:
 در خانواده و فامیل و بین دوستانش، شخصی فوق العاده مهربان و خوش اخلاق و مؤدبی بود. همه او را دوست داشتند. با همه برخورد خوبی داشت، حتی با سربازان زیر دست خود بسیارمهربان و خوش برخورد بود و به آنها کمک می کرد. نسبت به خانواده اش مردی واقعی و خوب و پدری مهربان بود. با مادر پیر خود بسیار با احترام برخورد می کرد، نسبت به فامیل و خانواده و دوستان خیلی دلسوز بود، سعی می کرد به همه کمک کند. 


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده