سالروز آسمانی شدن سردار شهید
سه‌شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۳۹
آخرين بار كه نادر به سوي شهر مهاباد هجرت كرد، سرآغاز هجرتش وصيتنامه اي بود به ياران خود و يك خداحافظي معصومانه كه ديگر برنخواهم گشت.


نوید شاهد آذربایجان غربی: شهيد نادر عليزاده سال1341 در اروميه متولد و دوران نوجوانيش كه با تحرك و شور بود با پاك ترين جوانان اروميه سپری کرد. همزمان با قيام مردم غيور قم، نادر با ديگر ياران مؤمن خويش گروهي 5 نفره ایجاد کردند که در رأس گروه، شهيد مصطفي جهانگير زاده قرار داشت و در پانزده سالگي با نام و افكار امامش،رهبر بزرگ انقلاب، آشنا شد.عملكرد مزدوران دردمنش و فراري ساواك كه از ترس قهر ملت انقلابي به دامن فرقة آمريكايي دمكرات پناه برده بودند،‌ انگيزه اي قوي در وي ايجاد كرد كه اسلحه بدست گيرد. آخرين بار كه نادر به سوي شهر مهاباد هجرت كرد، گفت: مي روم تا با تمام وجود، ‌خود را در خاك كردستان بكارم. 
او به همراه يكي از ياران دليرش به نام شهيد بهزاد دربندي طبق يك برنامة از پيش طراحي شده به حريم و مأواي سركردگان حزب دمكرات در مهاباد وارد شده و هم پيمان با هم به معدوم ساختن سرگرد عباسي (فرمانده عمليات حزب دمكرات) و سرهنگ صالحي و سروان چلبي (كه در كودتاي آمريكايي نوژه نقش مؤثري داشت) پرداختند.
تا اینکه روز موعود فرا می رسد و سردار شهيد اسلام، نادر عليزاده يكه و تنها در طول يك ساعت و اندي نبرد رودررو با دشمن، بسياري از آنان را به هلاكت رسانده و سرانجام پيكر مطهرش را ايثارگرانه تقديم خداي خود كرد. پيكر پاك و مقدس نادر را كه حسين وار جنگيده بود به پشت يك خودروي جيپ بسته و در خيابانهاي شهر مي كشند و بعد از تكه پاره شدن پيكر پاكش، در روي پل رودخانه به آتش مي كشند و خاكسترش را بر روي پل به باد مي دهند.

وداع معصومانه اش بوی شهادت می داد؛ سردار شهيد نادر عليزاده

در تاريخ معاصر ايران بخصوص از عصر مشروطه به اين طرف كه جنبشهاي اجتماعي پي در پي به وقوع پيوسته است به لحاظ موقعيت حساس و استراتژيك ايران قدرتهاي مسلط بين المللي به نحوي در شكست آن جنبشها و يا حداقل به انحراف كشيدنشان با تمام قوا كوشيده اند. از ابزارهاي كارساز آنها در اين بدانديشي، ‌تحريك حس ناسيوناليستي اقوامي است كه با ويژگيهاي نژادي خاص خود، در كنار هم ملت بزرگي را به نام ملت ايران تشكيل مي دهند.
قدرتهاي استكباري براي نيل به اهداف پليد خود، ‌با رودررو قرار دادن نيروهاي ملي در صفوف به هم فشرده ملت تفرقه و تزلزل به وجود مي آورند تا با استمرار خونريزي ها و برادركشي ها، دولت اصلاحگر و انقلابي را مستأصل كرده، و با شكست مواجه سازند و اين توطئه بدخواهانه هميشه به دست سرسپردگان خائن داخلي صورت پذيرفته است.
بنابراين حياتي ترين عمل براي يك انقلابي آگاه جهت حفظ انقلاب، شناسايي و از بين بردن اين قبيل خائنين است تا چشم فتنه را كور كرده و طرح دشمن را خنثي سازد و بدين وسيله از بروز آشوب و جنگ داخلي جلوگيري نمايد. كاري كه شهيد نادر عليزاده توانست با شجاعت بي نظير خود‌ آن را به انجام رساند تا بدين پايه ارجمند است. او پيكر مقدسش را به آتش دشمن سپرد و سوخت تا شعله هاي آتش برادركشي را در خطة آذربايجان و كردستان مهار ساخته و خاموش نمايد.

زندگي كوتاه اما بسيار پرثمری داشت، او بر سرگذشت و سرنوشت جوان پاكباخته اي كه از روزي كه خود را شناخت،‌ تمام هستي و وجودش را وقف اسلام و انقلاب نمود.
شهيد نادر عليزاده دوازدهم بهمن سال1341 در يك خانوادة متوسط و مذهبي در اروميه به دنیا آمد. دوران کودکی اش را در کنار خانواده ای که تمام تلاشان را برای تربیت نیکوی فرزندشان می کردند، سپری کرد و سپس راهي مدرسه شد و به تحصيل علم پرداخت و تا سوم متوسطه ادامه داد.
نوجوانيش كه با تحرك و شور زايدالوصفي توأم بود با توفيق الهي نيز قرين شد و در محله خود (منطقه دره چايي) جذب افرادي گرديد كه عموما اهل مسجد و منبر بوده و از پاك ترين جوانان اروميه بودند. او انرژي و استعداد فوق العاده اش را در مسير صحيحي به كار انداخت و با ياران پاك و مخلص خود در تكاپوي تدارك آينده اي حركت زا، اوقات فراغتش را با رفتن به كوه و فتح قله ها سپري مي كرد تا ميعادگاه پيامبران را دريابد. زندگي جمعي و اجتماعي اش، ذهن و جانش را نوری زیبا مي بخشيد. همين كوهنوردیهاي منظم و برنامه ريزي شده با همراهاني مؤمن و مذهبي چون شهيد مصطفي جهانگيرزاده، شهيد باباساعي و شهيد محمد خمسه لوئي و ديگران، زمينه ساز خودآگاهي و همت بلندش شد. تا حدي كه او با رسيدن به بلوغ جسمي به بلوغ فكري و اجتماعي نيز گام نهاد، چرا كه او در حدود پانزده سالگي با نام و افكار امامش، حضرت آيت ا... العظمي امام خميني (ره)‌ رهبر بزرگ انقلاب، آشنا شد.
دوران ورود نادر به مبارزات ضد رژيم شاه، همزمان با قيام مردم غيور قم  بود كه نادر با ديگر ياران مؤمن خويش در فكر ايجاد گروهي 5 نفره بود. در رأس گروه، شهيد مصطفي جهانگير زاده قرار داشت كه خود مظهر شجاعت بود و در جريان نبرد 22 بهمن سال 1357 در تهران به شهادت رسيد. خصوصيات انقلابي و مكتبي شهید جهانگيرزاده در نادر اثرات عميقي گذاشته بود و همين ويژگيها او را وارثي براي خون شهيد مصطفي مي ساخت. بالاخره با رهنمودهاي شهيد جهانگيرزاده اين گروه تشكيل شد. همكاري در تهيه و حمل اسلحه هاي جنگي و رساندن آنها به دست انقلابيون در شهرهاي تبريز، تهران و قم، تكثير و توزيع سخنراني هاي حضرت امام (ره)، تكثير و توزيع اعلاميه ها و رهنمودهاي حضرت امام(ره)، نوشتن شعارهاي انقلابي و ضد رژيم پهلوي بر ديوارها، پيشاهنگ بودن در تظاهرات و راهپيمائيهاي ضد رژيم و بالاخره مقابله با عوامل چماق به دست رژيم شاه از جمله كارهايي بود كه نادر به همراه ياران آگاه و شجاعش در اين گروه پنج نفره انجام مي داد. شبها نمي خوابيد و هر خطري را به جان مي خريد تا پيام امام را به گوش مردم انقلابي برساند.
نادر در طي اين دوران به ساختن نارنجك دستي، سه راهي و كوكتل مولوتف مي پرداخت تا آتش كينه مقدسش را برروي دژخيمان شاه خائن بگشايد و این کار را کرد. در آغاز هر حركتش، سوره «والعصر» ‌را مي خواند. در‌ آستانة پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، ‌ملت سلحشور جرثومه هاي شرك را يكي پس از ديگري سرنگون مي كرد. نادر و يارانش در سرنگون ساختن مجسمة بت بزرگ در شهر اروميه نقش بسزايي کردند.

با به پيروزي رسيدن انقلاب، فعاليتهاي چشمگير نادر با عضويت در گروه مسلحي موسوم به گروه 14 كه منسوب به شهيد دكتر چمران بود، آغاز شد. اين گروه به سهم خود تأمين امنيت شهر و حفظ دستاوردهاي انقلاب را به عهده داشت كه با تشكيل سپاه اكثر اعضاي آن به سپاه پاسداران جذب شدند. بعد از آن نادر به صورت نيمه فعال به تلاش در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اروميه پرداخت و به موازات آن به انجام فعاليتهايي نيز اقدام مي نمود كه به عقيدة وي عمل به نص صريح قرآن كريم «فقاتلوا ائمه الكفر» بود.

شهيد نادر عليزاده، دوم فروردین 59 با حادثه اي مواجه گشت كه نقش بسيار تعيين كننده اي در زندگي و شهادت وي داشت و آن به گروگان گرفته شدن نادر و يارانش به دست حزب منحلة دمكرات در سه راه كامياران - سنندج بود. گر چه نادر يك بار هم در حملة ضد انقلاب به پاسگاه مرزي «سرو» به همراه عده اي ديگر از برادران به گروگان برده شده بود ولي جريان فوق باعث گرديد كه نادر از نزديك و با پوست و گوشت و استخوان و عمق وجودش استضعاف مردم كرد را ببيند و لمس كند كه چگونه اين ملت مظلوم، تحت سلطة عوامل آمريكا و شوروي (عزالدين حسيني ها و قاسملوها و ...) له و لورده مي شوند و قدرت مخالفت با آنها را ندارند و چگونه اين مزدوران اجنبي آتش جنگ و برادركشي را در كردستان شعله ور كرده و جوانان شهادت طلب مسلمان را بي رحمانه و با قساوت قلب، به خاك و خون مي كشند.
عملكرد مزدوران دردمنش و فراري ساواك كه از ترس قهر ملت انقلابي به دامن فرقة آمريكايي دمكرات پناه برده بودند،‌ انگيزه اي قوي در وي ايجاد كرد كه اسلحه بدست گيرد و به هر نحوي كه شده ما را (قوم كرد و ترك و فارس را) از دست امثال سرگرد عباسي ها و سرهنگ صالحي ها و سروان چلبي ها و محافظان مزدور‌ آنها رها سازد. در همان زندان تنگ و تاريك دمكرات ها و در زير شكنجه هاي جسمي و روحي آن فاشيست ها، به روح خدا قسم خورده بود كه خون آن خائنين را براي رضاي خدا، بريزد و در اين راه از همه چيز بگذرد، جز حق و عدالت كه به خاطر آن سلاح به دست گرفته بود.
از آن پس شهيد نادر با نقشي زيركانه كه «المؤمن هو الكيس الفطن» در صفوف متلاشي دشمن نفوذ كرده و مورد اعتماد آنان قرار گرفت. بارها در عمليات كاذب به نفع آنان، اقدام به بمب گذاري و ... در شهر اروميه کرد و دشمن كه خرسند بود از اينكه جوان مسلماني را با خود همساز كرده به او اجازة نفوذ تا عمق تشكيلاتش را داد. غافل از انكه بزرگترين فريب را از يك جوان مسلمان و انقلابي خورده است.
آخرين بار كه نادر به سوي شهر مهاباد هجرت كرد، سرآغاز هجرتش وصيتنامه اي بود به ياران خود و يك خداحافظي معصومانه كه ديگر برنخواهم گشت. چرا كه مي روم تا با تمام وجود، ‌خود را در خاك كردستان بكارم تا آنجا هم مانند همه جاي ايران لاله زار شهامت شهيدان گردد. اولين و آخرين پيامش اين بود كه دست از امام مشوئيد و در راه خدا بيش از پيش بكوشيد و بخروشيد و دين خدا را بر پاي نهيد.

او به همراه يكي از ياران دليرش به نام شهيد بهزاد دربندي طبق يك برنامة از پيش طراحي شده به حريم و مأواي سركردگان حزب دمكرات در مهاباد وارد شده و هم پيمان با هم به معدوم ساختن سرگرد عباسي (فرمانده عمليات حزب دمكرات) و سرهنگ صالحي و سروان چلبي (كه در كودتاي آمريكايي نوژه نقش مؤثري داشت) ‌هر يك نقشي به عهده مي گيرند. در ساختماني كه قرار بود سران حزب دمكرات تشكيل جلسه دهند و نقش بهزاد عمليات در داخل ساختمان و نقش نادر انجام عمليات در خارج از ساختمان بود. وقتي شهيد بهزاد كه مورد وثوق سرگرد عباسي بود به لطايف الحيل وارد ساختمان مي شود و پس از كشتن سرگرد عباسي و سايرين، از پنجرة‌ طبقة دوم ساختمان خود را به پايين مي اندازد، نوبت به نادر مي رسد كه با شهامت و شجاعت وصف ناپذيرش دست به اسلحه برده و نگهبانان حمله ور دمكرات را پس مي راند و به بهزاد نهيب مي زند كه ماشين را برداشته و صحنه را ترك كند. زيرا اولا هنگام پرت شدن از طبقة دوم ساختمان اسلحة ‌بهزاد از دستش افتاده و پايش شكسته بود، ثانياً بهزاد كارش را به نحو احسن انجام داده بود، ثالثاً شيوه جوانمردان مگر جز اين است كه خود را سپر بلاي دوست كنند و عهد و پيمان را وفادارانه به پايان برسانند؟ بدين گونه بود كه بهزاد ناچارا و به اصرار و حتي تهديد نادر، ماشين را برداشته و از مهلكه جان سالم به در مي برد و نادر مي ماند و فوجي از گرگان درندة حزب دمكرات. عجيب اين است كه نادر در برابر خصم كه در حدود 30 نفر بودند با اتكا به سرعت عمل و اعتماد به نفس و مهارت در جنگ چريكي طوري مانور مي دهد و به گونه اي آنان را سرگرم مي كند تا يار دليرش خود را به سپاه برساند و چنين نيز مي شود. اما بهزاد همزمان با داخل شدن به مقر سپاه بيهوش مي شود و بنابراين هيچ نيروي كمكي از طرف سپاه به ياري نادر نمي رسد.

سردار شهيد اسلام، نادر عليزاده يكه و تنها در طول يك ساعت و اندي نبرد رودررو با دشمن، بسياري از آنان را به هلاكت رسانده و سرانجام پيكر مطهرش را ايثارگرانه تقديم خداي خود كرد. پيكر پاك و مقدس نادر را كه حسين وار جنگيده بود به پشت يك خودروي جيپ بسته و در خيابانهاي شهر مي كشند و بعد از تكه پاره شدن پيكر پاكش، در روي پل رودخانه به آتش مي كشند و خاكسترش را بر روي پل به باد مي دهند. زين سبب هنوز هم از آفاق شهادت، بوي خاكستر داغ او به مشام مي رسد و آتشي كه در سينه هايمان مانده، يادگار اوست.
شايد مشيت شهادت پسند پروردگار بر اين تعلق گرفته بود كه اين شهيد بزرگوار مقبرة مشخصي نداشته و در همه جا و در همه دلها جاي داشته باشد.
ياد و خاطره اش جاويد و راهش پررهرو باد

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده