زندگی سرباز اسلام به روایت پدر
به خاطر عشق و علاقه اي كه به امام راحل و جبهه و جنگ داشت، نداي رهبر محبوبش را لبيك گفت و عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد.

نوید شاهد آذربایجان غربی: سرباز رشيد اسلام، شهيد بايرام شكوري متولد 1345، که جوانی بسیار مومن و پایبند به نماز و روزه و عاشق امامش بود، و فرمان امامش لبیک گفت و لباس مقدس سربازی را بر تن کرد که سرانجام بايرام بیست سالهدر منطقه عملياتي حاج عمران عراق در ششم اردیبهشت سال 65 بر اثر اصابت كاليبر 50 توسط

 هواپيماهاي بعثي به فيض شهادت نائل آمد.

 

سرباز رشيد اسلام، بايرام شكوري در سال 1345 در يك خانواده مذهبي و متدين و كشاورز در شوط ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را تا پايان دوره ابتدائي ادامه داد.

 بایرام همیشه می گفت: تقليد از امام خميني(ره) واجب است و خود نیز در تمام دوران زندگي خود، سعي مي كرد اخلاق اسلامي را رعايت نمايد. خداجويانه عمل مي كرد و روحيه انقلابي و شهادت طلبي در چهره او نمايان بود.

در زمان پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، با گروهك منافقين و توده اي مخالفت مي ورزيد و درصدد رسوا كردن آن ملحدان از خدا بي خبر بود.

بايرام به نماز و روزه خيلي علاقمند بود و نمازهایش را با عشقی خاص به جای می آورد و هیچ وقت نمازش قضا نشد. فرمان ولي امر را فرمان خدا مي دانست و علاقه شديدي به حضرت امام(ره) داشت، طوري كه در يكي از نامه هاي خود با كلامي عاشقانه نوشته بود «هر كس مرا دوست خود مي داند، امام را دوست داشته باشد.»

به خاطر عشق و علاقه اي كه به امام راحل و جبهه و جنگ داشت، نداي رهبر محبوبش را لبيك گفت و عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد.

عامل اصلي جبهه رفتنش خداوند و رضای او بود؛ و همچنین عشق و علاقه ای كه به امام راحل و عشق بسيجي كه در سر مي پروراند، بیشتر مشتاق رفتن به جبهه بود، و چون پدرش به جبهه می رفت، بایرام نیز برای رفتن به جبهه علاقمندتر و مشتاقتر شده بود.

پدر بایرام می گوید: جبهه را بهترين يادگيري علم و عمل مي دانست و تصورش خيالي و كوركورانه نبود. با چشم بصيرت راهش را انتخاب كرد.

 

پدر شهيد مي گويد: يك بار كه شهيد به مرخصي آمده بود، به خواهرانش توصيه كرد حالا زمان طاغوت نيست. شماها بايد حجاب خودتان را رعايت كنيد و خود را حفظ نماييد.

 بار آخری که می خواست جبهه برود، حدود ساعت 12/5 شب، صداي گريه اي به گوشم رسيد. از لاي در كه نگاه كردم، ديدم مشغول خواندن دعاي توسل است. نخواستم ارتباطش را قطع كنم، برای همین بعد از چند دقيقه ای که گذشت جلوتر رفتم و گفتم بايرام بلند شو پسرم،

که به من گفت: « پدر بیا تا باری دیگر ببینمت که شاید این آخرین بار باشد و دیگر توفيق ديدار شما را نداشته باشم.»

هميشه توصيه مي كردند: «امام را دوست داشته باشيد. نماز را ترك نكنيد و مساجد را خالي نگذاريد.».

سعي مي كرد با افراد لاابالي نشست و برخاست نكند و هميشه دوست داشت با افراد متعهد و متدين رفت و آمد داشته باشد؛ همیشه تاکید می کرد كه از خدا بترسيد و به ياد خدا باشيد.

لحظه هاي بيقراري این پاسدار وظیفه به سر آمد و سرانجام بايرام بیست ساله كه آرزويش رسيدن به آغوش سالار شهيدان حسين بن علي(ع) بود، در منطقه عملياتي حاج عمران عراق در ششم اردیبهشت سال 65 بر اثر اصابت كاليبر 50 توسط هواپيماهاي بعثي به فيض شهادت نائل آمد و به خيل كاروان شهيدان پيوست.

 

خاطره ای کوتاه از جبهه:

وقتی به جبهه كردستان اعزام شده بود، چند همرزم بودند که به طرف خط در حال حرکت بودند كه ناگهان با احزاب كومله و دمكرات برخورد مي كنند كه بعد از مبارزه ای سرسختانه، متاسفانه دوستانش توسط حزب ملعون دموکرات به اسارت در امده اما بایرام موفق به فرار می شود و ماجرا را برای فرمانده شان تعریف می کند که مورد تشویق فرمانده قرار می گیرد.


منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده